43255_1397622103143_270472.ogg
زمان:
حجم:
270.5K
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#حضرت_علی_اکبر_ع
نوحه سینه زنی و زنجیر زنی حضرت علی اکبر -(رود به میدان اکبر آن مه خوش سیما)
رود به میدان اکبر آن مه خوش سیما
خیره شده چشم شاه به آن قدو بالا
آن مه خوش سیما،آن مه خوش سیما
کند دعای خیری پشت سرش مولا
ز هیبتش لرزیده جان و تن اعدا
آن مه خوش سیما،آن مه خوش سیما
گویا که پیمبر شده عازم سوی میدان
ذکر لب اکبر همه دم آیه ی قرآن
او تازه جوان است،او تازه جوان است
لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲)
ایا گروه اعدا منم گل احمر
عزیز جان مولا منم علی اکبر
منم گل احمر،منم گل احمر
برای احقاق حق شوم چو گل پرپر
شوم فدای راه مکتب پیغمبر
منم گل احمر،منم گل احمر
این پیکر و این جان من و نیزه و خنجر
با تیغ دودم می شوم همچون گلِ پرپر
من پور حسینم،من پور حسینم
لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲)
بیا بیا ای بابا برس به فریادم
سرم به زانو گیرو دمی بکن شادم
برس به فریادم،برس به فریادم
بیا به ضرب نیزه ز مرکب افتادم
دمی بیا ای بابا بکن تو امدادم
برس به فریادم ،برس به فریادم
بنگر که نشان از بدنم در دل صحراست
دل منتظر وصلت پیغمبر و زهراست
بابای غریبم،بابای غریبم
لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲)
وحید زحمت کش شهری
شاعر: #وحید_زحمتکش_شهری
43255_1397622103143_270472.ogg
زمان:
حجم:
270.5K
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#حضرت_علی_اکبر_ع
نوحه سینه زنی و زنجیر زنی حضرت علی اکبر -(رود به میدان اکبر آن مه خوش سیما)
رود به میدان اکبر آن مه خوش سیما
خیره شده چشم شاه به آن قدو بالا
آن مه خوش سیما،آن مه خوش سیما
کند دعای خیری پشت سرش مولا
ز هیبتش لرزیده جان و تن اعدا
آن مه خوش سیما،آن مه خوش سیما
گویا که پیمبر شده عازم سوی میدان
ذکر لب اکبر همه دم آیه ی قرآن
او تازه جوان است،او تازه جوان است
لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲)
ایا گروه اعدا منم گل احمر
عزیز جان مولا منم علی اکبر
منم گل احمر،منم گل احمر
برای احقاق حق شوم چو گل پرپر
شوم فدای راه مکتب پیغمبر
منم گل احمر،منم گل احمر
این پیکر و این جان من و نیزه و خنجر
با تیغ دودم می شوم همچون گلِ پرپر
من پور حسینم،من پور حسینم
لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲)
بیا بیا ای بابا برس به فریادم
سرم به زانو گیرو دمی بکن شادم
برس به فریادم،برس به فریادم
بیا به ضرب نیزه ز مرکب افتادم
دمی بیا ای بابا بکن تو امدادم
برس به فریادم ،برس به فریادم
بنگر که نشان از بدنم در دل صحراست
دل منتظر وصلت پیغمبر و زهراست
بابای غریبم،بابای غریبم
لاله ی لیلایی،عزیز زهرایی(۲)
وحید زحمت کش شهری
شاعر: #وحید_زحمتکش_شهری
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#طفلان_مسلم
واحد4 زمینه-مداحی طفلان حضرت زینب باصدای حاج محمدرضاطاهری -( اذن ورود مابه حسینیه ی عزا )
اذن ورود ما به حسینیه ی عزا
از عرش اعظم امده فبک علی الحسین
حسین وای حسین وای حسین وای
به اذن شاه خراسان یاحسین
یاحسین یاحسین یاحسین
*****
نبینم تنهایی نبینم گریونی
نبینم بی یاری نبینم دلخونی
بذارکه گلای من برن تاکه ابروی خواهرت
اینا دوسهم زینبن فدایی چشمای ترت
اینا بمونن چیزی نمی مونه ازخواهرت
بخربرادر ابرومو جلوی مادرت
سپاه زینب فدایی علی اکبرت
******
نبینم بی تابی نبینم غم داری
اومدم درداتو به دلم بسپاری
به سینه ی تنگ خواهرت تو روخداست رد نزن
توروجون مادر کاری کن برای کفن پوشای من
بذار برن تاواسه ی غم تو پرپر بشن
برا همیشه ابروی دل مادر بشن
تااربا اربا شبیه علی اکبربشن
*******
پیش طفلای من وسط میدونی
نبینم شرمنده نبینم گریونی
بارونای چشمای ترم میباره برای چشم تو
بدنای روی خاکشون فدای غمای چشمم تو
می ریزه اشکام واسه ی غم توتو خیمه ها
میخوام ببینم سرای گلامو ازتن جدا
میخوام ببینم سرشونو به روی نیزه ها
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#طفلان_مسلم
طفلان مسلم بن عقیل(ع) -( ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما )
ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما
آسمان چهرۀ خود سوده به خاک در ما
باده روز ازل از جام شهادت زده ایم
بوده در بزم بلا خون جگر ساغر ما
دو فروزنده سپهریم که در دامن خاک
آفتاب آمده خون، اشک شده اختر ما
حرم ماست دو کعبه که مطاف ملک است
ای بسا دل که کند طوف به دور و بر ما
نقش گلبوسۀ ثارالله اکبر دارد
گلوی نازک و رخسار ز گل بهتر ما
بودهیک کربلا غصّه و درد و غم و داغ
در دل سوخته و سینۀ غمپرور ما
دل ما بود پر از آتش و یک سال تمام
آب گردیده به زندان بدن لاغر ما
در صف حشر به چشم همه باشد پیدا
اثر سیلی قاتل به رخ انور ما
شعیان کاش همه بوده نظر می کردید
چه غریبانه جدا گشت ز پیکر سر ما
زیر شمشیر عدو بیکس و تنها و غریب
اشک ها بود که می ربخت ز چشم تر ما
در دم مرگ به بالای سر ما دو یتیم
حضرت فاطمه آمد عوض مادر ما
بدن بیسر ما را به فرات افکندند
آب هم سوخت به آغشته به خون پیکر ما
گلوی نازک ما کز دم شمشیر شکافت
خون دل بود که فوّاره زد از حنجر ما
در غم غربت ما اشک بیفشان میثم
که نشد هیچکس از راه وفا یاور ما
شاعر: #استاد_حاج__غلامرضا_سازگار
.
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#طفلان_مسلم
دو طفلان مسلم بن عقیل(ع) -( ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما )
ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما
آسمان چهرۀ خود سوده به خاک در ما
باده روز ازل از جام شهادت زده ایم
بوده در بزم بلا خون جگر ساغر ما
دو فروزنده سپهریم که در دامن خاک
آفتاب آمده خون، اشک شده اختر ما
حرم ماست دو کعبه که مطاف ملک است
ای بسا دل که کند طوف به دور و بر ما
نقش گلبوسۀ ثارالله اکبر دارد
گلوی نازک و رخسار ز گل بهتر ما
بودهیک کربلا غصّه و درد و غم و داغ
در دل سوخته و سینۀ غمپرور ما
دل ما بود پر از آتش و یک سال تمام
آب گردیده به زندان بدن لاغر ما
در صف حشر به چشم همه باشد پیدا
اثر سیلی قاتل به رخ انور ما
شعیان کاش همه بوده نظر می کردید
چه غریبانه جدا گشت ز پیکر سر ما
زیر شمشیر عدو بیکس و تنها و غریب
اشک ها بود که می ربخت ز چشم تر ما
در دم مرگ به بالای سر ما دو یتیم
حضرت فاطمه آمد عوض مادر ما
بدن بیسر ما را به فرات افکندند
آب هم سوخت به آغشته به خون پیکر ما
گلوی نازک ما کز دم شمشیر شکافت
خون دل بود که فوّاره زد از حنجر ما
در غم غربت ما اشک بیفشان میثم
که نشد هیچکس از راه وفا یاور ما
شاعر: #استاد_حاج__غلامرضا_سازگار
#دوطفلان_مسلم #طفلان_حضرت_مسلم #دو_طفلان_مسلم
.#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#اشعار_و_مناسبتهای_ویژه_ماه_های_محرم_و_صفر
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
مادر -(دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر)
دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر
زینب خسته و جان بر لبت آمد مادر
از سفر قافلهی نور دو عینت برگشت
زینبت با خبرِ داغ حسینت برگشت
یاد داری که از این شهر که خواهر میرفت
تک و تنها که نه ،با چند برادر میرفت
یاد داری که عزیز تو چه احساسی داشت
وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت
یاد داری که چگونه من از اینجا رفتم؟
با حسین و علیِاکبرِ لیلا رفتم
بین این قافله مادر ،علی اصغر بود
شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود
ولی اکنون چه ز گلزار مدینه مانده؟
چند تا بانوی دلخون و حزینه مانده
مردها هیچ ،ز زنها هم اگر میپرسی
فقط این زینب و لیلا و سکینه مانده
نوهات گوشهی ویرانهی غربت جا ماند
سر ِخاک پسرت نیز عروست جا ماند
باوفا ماند که در کرب و بلا گریه کند
یک دل سیر برای شهدا گریه کند
ولی اکنون منم و شرح فراق و دردم
دیگر از جان و جهان بعد حسین دلسردم
آه…مادر چه قدَر حرف برایت دارم
بنِگر با چه قَدَر خاطره بر میگردم
جای سوغات سفر ،موی سفید و دلِ خون…
…با تن نیلی و این قدّ کمان آوردم
ساقهی این گل یاس تو زمانی خم شد
که ز سر سایهی آن سروِ روانم کم شد
کربلا بود و تنش بیسر و عریان افتاد
جای تشییع ، ه زیر سمِ اسبان افتاد
باد میآمد و میخورد به گلبرگ تنش
پخش میشد همه سمتی قطعات بدنش
پنجهی گرگ چنان زخم به رویش انداخت
که ندیدم اثر از یوسف و از پیرهنش
سه شب و روز رها بود به خاک صحرا
غسلش از خون گلو ریگِ بیابان کفنش
خواستم تا بنِشینم به برش در گودال
اشک ریزم به گل تشنه و پرپر شدنش
خواستم تا بنِشینم به برش ،بوسه دهم
به رگِ حنجر خونین و به اعضای تنش
ولی افسوس که گودال پر از غوغا شد
بین کعب نی و سیلی سر ِمن دعوا شد
روی نیزه سر محبوب خدا را بردند
کو به کو پشت سرش ما اسرا را بردند
سرِ او را که ز تن برده و دورش کردند
میهمان شب جانسوز تنورش کردند
چه بگویم که سرِ یار کجا جای گرفت
عوض دامن من طشت طلا جای گرفت
چه قَدَر سنگ به پیشانی و لبهایش خورد
چه قَدَر چوب به دندان سَنایایش خورد
روی نی وقت تلاوت که لبش وا میشد
نوک سرنیزه هم از حنجره پیدا میشد
کاش میشد که نشان داد کبودیها را
تا که معلوم کنم ظلم یهودیها را
خوب که جانب ما سنگ پرانی کردند
تازه گرد آمده و چشم چرانی کردند
کوفه گرچه صدقه لقمهی نان میدادند
در عوض شام ز طعنه دِقِمان میدادند
خارجیزاده صدا کرده و مارا مردُم
کوچه کوچه همه با دست نشان میدادند
غارتیها به اهالی لب بام رسید
گوئیا جایزه بر سنگ زنان میدادند
تا بیُفتند رئوس شهدا مخصوصاً
نیزهها را همگی تُند تکان میدادند
پسرت را اگر از تیغ و سنانها کُشتند
آخ مادر ،که مرا زخم زبانها کُشتند
شاعر: #علی_صالحی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها