زمان:
حجم:
263.3K
⚘گمنام⚘:
ذاکر اهل بیت سید موسی سلیمانی.شادی روح پدرم صلوات:
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#محمدجواد_شیرازی
ای کاش وقتی شعله ور شد در، نیفتد
افتاد اگرهم، بر روی مادر نیفتد
زهراست آن بانو که بین دود و آتش
یک لحظه حتی چادرش از سر نیفتد
افتاد بین شعله ها کوثر که یک وقت
شعله به موی ساقی کوثر نیفتد
ای کاش در وقت هجوم لاله چین ها
از شاخه ی گل، غنچه اش آخر نیفتد
"فضه خُذینی" یعنی ای فضه بیا تا
صدیقه در مقتل به دردسر نیفتد
ای کاش وقتی می بَرد دشمن علی را
بر روی زهرا، دیده ی حیدر نیفتد
افتاده ناموسش زمین، آخر چگونه...
جسمش به لرزه، فاتح خیبر نیفتد؟!
می سوخت ای کاش آن غلاف و صاحبش تا
از کار، دستِ نفس پیغمبر نیفتد
همسایه ها گفتند با فضه، محال است
زهرا دگر برخیزد از بستر، نیفتد
مداح اهل بیت ع⬇️⬇️
#کربلایی_سیدموسی_سلیمانی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
#التماس_دعای_فرج_و_عاقبت_بخیری
شادی روح پدر عزیز استاد این سبک صلواتی هدیه کنید🥀
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
«لطفاً حق روضه ادا شود»
سوختن را بِعِینه معنا کرد
آنچه با یاس، هُرمِ گرما کرد
گُل در آتش اگر که جمع شود
دیگر آن را نمیتوان وا کرد
رُک بگوئیم...، مادرِ ما سوخت
شعله با صورتش چه بد تا کرد!
بانویی بیپناه و چل نامَرد...
قتلگاهی شلوغ برپا کرد
"دُوُّمی داد زد سر زهرا..."
یک نفر هم نگفت: بیجا کرد!
نَفَسش رفت...، تا لگد کوبید
فضّه او را دوباره إحیا کرد
صدف افتاد...، گوهرش افتاد
نسلِ سادات لطمه پیدا کرد
کاش میشد دروغ روضه نوشت:
چکمه با چادرش مُدارا کرد
تازیانه دخیلِ بالَش شد
مرگِ خود را از او تقاضا کرد
قنفذِ رذل پشت هم میزد...
حیدر این صحنه را تماشا کرد
فاطمه دست از علی نکشید
نقش خود را چهخوب ایفا کرد
آه! مانندِ یک شَبَحشُدَنَش
وضعِ این جسم را معما کرد
فاطمه سِرِّ خَلقِ عالم بود...
راز را میخِ داغ، افشا کرد
* *
تا ابد هیچکس نمیفهمد
آنچه مسمار با دل ما کرد
✍ #بردیا_محمدی
↳#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمیزد
این خانه را جبریل با پَر هم نمیزد
محض تبرک پُشتِ «در» میرفت، حتی
پَر سمت «در» میبُرد، آخر هم نمیزد
این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی
«در» را به آرامی، پیمبر هم نمیزد
«در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد
حتی به پهلوی صنوبر هم نمیزد
این «در» فقط با دست زهرا باز میشد
ایکاش «در»، این اصل را بر هم نمیزد
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
زمان:
حجم:
2.77M
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
🏴🏴
هر وقت حرف ديدن يار است، "لن" هم هست
دل کندن از دلبستگيها، از وطن هم هست
گفتم همه جمعند شايد جاى من هم هست
در باغ اگر گل هست، پهلويش چمن هم هست
وقتى که در باز است، حرفِ باز کردن نيست
وقت گدايى که مجال ناز کردن نيست
پروانه بودن به همين پرواز کردن نيست
گر خواستى پروانه باشى، سوختن هم هست
لازم نکرده هيچکس ما را نگه دارد
ما را دو عالم بس؛ اگر مولا نگه دارد
سرمايهاى دارى، بده زهرا نگه دارد
زيرا که در اين راه حتماً راهزن هم هست
هر وقت دردى هست، يا هر وقت آهى هست
از جانب معشوق ما حتماً نگاهى هست
در کولهبار ما اگر بار گناهى هست
اما خوشم، زيرا دعاى پنج تن هم هست
داريم ما از دو برادر، هر چه را داريم
پس کربلا را از حسين و مجتبا داريم
گيرم مدينه بسته گردد، کربلا داريم
قبرِ حسين بن على، قبرِ حسن هم هست
نامى که هر شب با توسل میبرم زهراست
مهر على را دارم و بالاسرم زهراست
من بچهی اين خانهام، پس مادرم زهراست
آرى به فکرم هست زهرا، دائماً هم هست
آتش گرفته گلشنى در پيش همسايه
خاکى شده چه دامنى در پيش همسايه
اين را که دارى میزنى در پيش همسايه
تازه پدر از دست داده، تازه زن هم هست
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
با نوای مداح اهل بيت عليهم السلام
#کربلایی_جناب_آقای_جاودان 🎤
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
سجادهام معطر، از بوی ربنا بود
آنچه شنیده میشد، از من فقط "خدا" بود
یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم، یک دم به فکر ما بود
طفلان من به جایِ مردم گرسنه بودند
افطار خانهی ما در سفرهی شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این دَر، جمعیت گدا بود
من هیچ شکوهای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه عشق باید آمادهی بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود، ذکر علی شِفا بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم:
او را که می کشیدید او حجت خدا بود
ای کاش میشکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود
با کفشهای خاکی، در خانهام قدم زد
آن خانهای که فرشش، بال فرشتهها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود
* *
تا قبر بردنم را، همسایه هم نفهمید
از بسکه مُردن من، چون شمع بیصدا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبکتر حتی ز بوریا بود
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها، دنیا که بی وفا بود...
✍ #علی_اکبر_لطیفیان