eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
425 فایل
کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ #کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
مشاهده در ایتا
دانلود
ای یادگار گُلشن زیبای مجتبی * محبوبِ جان حضرت زهرا و مرتضی ای گوهر جلالت و ای دُرّ احتشام * از ما درود بر حسن و بر شما سلام شکر خدا ز لطف علی‌گونه حسن * آمد به دست وقت خوش و فرصت حسن از ساحت مبارک و فرخنده حسن * گیرم اجازه تا که شوم بر سر سُخن ای آستان رفعت تو رشک بوستان * بی بی شریفه آمده‌ام خاکبوستان بانوی نور خسته‌ام از درد بی‌شمار * از قصّه مکرّر غم‌بار روزگار خاتون مجد و عزّت و ایمان و مکرمت * دریای لطف و مهر نظر کن ز مرحمت ای صاحب حریم شریف و شرف‌سرا * اینک که سائلم حرم اشرف تو را بهر خدای سائل خود را مران ز در * بر حال زار و دیده بارانی‌ام نگر آتش گرفته‌ی غم دل چون گدازه‌ام * در حسرت عنایت تو لحظه لحظه‌ام آورده‌ام پناه به دار الشّفایتان * در انتظار موهبت جان‌فزایتان محتاج یک نگاه طبیبانه توام * بیمارم و دخیل شفاخانه توام بر لطف توست محسن صافی امیدوار * دست شفا به پیکر رنجیده‌اش گذار
منزل به منزل هم رکاب زینبینی گرچـه اسیــری پادشـاه عالمیـنی با دسـت خالی برنمیگردد گدایت «أیَّتُهَا الشَّهِیدَةُ الرَّکْبِ الْحُسَیْنِی»
وضوی اشک گرفتم تمام دوران را مگر طواف کنم خانه کریمان را حسن حسن به لبم آمده به این امید.. که بر دلم بگذارند نور ایمان را سلام من به شریفه عقیق سرخ حسن کریمه ای که از‌او دیده ایم احسان را کرامتش نبوی نور عصمتش علوی دخیل چادر او کرده اند عرفان را بگو به هرچه گرفتار وقت وقت عطاست شریفه پر بکند کیسه گدایان را خدا گواه که هر حاجتی روا بشود به او قسم بدهی گر خدای سبحان را نوشته اند که با عمه اش اسیری رفت گذشت پای برهنه همه بیابان را نوشته اند که خیلی زدند بانو را به حکم بغض حسن میزدند ایشان را عذاب زخم زبان بیشتر ز شلاق است چه حرفها که نگفتند این اسیران را صبا برو به مدینه بگو به بابایش که دخترت چه کند ناقه های عریان را
در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم دیدم هزار داغ ولی باورم نبود یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود عمه به جای من کتک از دست شمر خورد جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود **** دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان می‌دید روی نیزه سر شیرخواره بود در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین در زیر پای مرکب و چندین سواره بود چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود **** نازک تر از تن عموی من تنِ من است پای شتر کجا و تن دخترِ حسن با کعب نی زدند مرا بس‌که کوفیان جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن
ای دختر کریم، کرامت گدای توست درمان درد هر دوجهان از دوای توست حاذق‌ترین طبیب دوعالم فقط تویی دنیا شفاگرفته‌ی دارالشفای توست تنها نه شیعیان جهان ریزه‌خوار تو عالم دخیل بسته‌ی جود و سخای توست تو یادگار کوفه و شام و مدینه‌ای حلّه نماد کوچکی از کربلای توست این حرف‌ها که بر در و دیوار حک شده تنها نشان اندکی از ماجرای توست چون مرقد تو قبله‌ی حاجات عالم است پس کعبه‌ی دلم حرم باصفای توست هرچند زائر تو نبودم، ولی دلم از راه دور شاهد حال و هوای توست با دست‌های خود گره‌های بزرگ را وا کرده‌ای و زخم اسارت به پای توست حالا ببین که شهر به شهر جهان ما پیراهن سیاه به تن در عزای توست باشد که با رضای خدا مستجاب باد "تعجیل در ظهور" که تنها دعای توست
من شریفه یتیمه‌ی حسنم مثل بابای خود کریم منم باب حاجاتِ عالمِین شدم بین ره کشته‌ی حسین شدم گر چه بستند کوفیان دستم چون عمویم گره گشا هستم کربلا را به چشم خود دیدم غصه ها را به چشم خود دیدم تشنگی برده بود هوشِ مرا پاره کردند هر دو گوشِ مرا چه بگویم چه صحنه ها دیدم که به یک نصفِ روز پاشیدم کوفیان ظلم بی عدد کردند چادر عمّه را لگد کردند همه‌ی هست ما به نیزه زدند سر ششماهه را به نیزه زدند ناکسان خون به قلبها کردند خنده بر اشک چشمِ ما کردند تا عمو رفت من اسیر شدم نرسیده به کوفه پیر شدم بارها زیر دست و پا مُردم چون رقیه منم کتک خوردم تا که از روی ناقه افتادم کسی آنجا نیامد امدادم آسمان از غمم پر از مِه شد زیر پای شتر تنم لِه شد
در شهر حله دختری از آل مصطفی زد خیمه ای به وسعت تاریخ کربلا از خاندان صبر و کرامت ، نشانه ای موسی یدی ، به دوش وی آیات انبیا هم از بلا به شوق ولا پر کشیده است هم از ولا خریده به جان کوهی از بلا دختی عفیف از شجر پاک فاطمه طفلی شریف ، میوه ای از باغ مرتضی بوی مدینه می‌رسد از حله بر مشام گویا که آرمیده در این خاک مجتبی ایمان اوست محو امامت ، چه رتبه ای پیمان او اصیل و حسینی است ، مرحبا نامش شریفه ، مرتبتش برتر از شرف صحنش بهشت خاک درش بهتر از طلا شهرت ،  طبیبه معنی ٫٫من اسمه دوا٫٫ خصلت کریمه جلوه ای ٫٫از ذکره شفا٫٫ والا عموی اوست حسین و پدر حسن جدش علی و جده ی او سرور نسا عجز طبیب را به حضورش بیاورید زیرا که اوست داروی هر درد بی‌دوا قلبش رئوف و دست عنایات او بسیط روحش لطیف و آینه ی  بخشش و سخا چون پا به طوف مرقد پاکش گذاشتی یک ٫٫ربنا٫٫ بگو  و ببین شرح ٫٫آتنا٫٫ زائر قدم که بر در این آستانه زد انگار کرد آمده در عرش کبریا  این طفل ، سفره دار کریم مدینه است هیهات دست خالی از این جا رود گدا عیسی دمی که جای عجب نیست مردگان بیرون روند از حرم او به روی پا گویید با کلیم بیاید در این حرم اعجاز او ببیند بی تکیه بر  عصا گویا هنوز می‌رسد از بارگاه او «فریاد العطش ٫٫به٫٫ بیابان کربلا» راس برادران به روی نیزه دید و گفت خواهر فدای همت مردانه ی شما شد کشته از جفای گروهی سیاه دل در آن اسارتی که زد آتش به ما سوا
در این مطب مراجعه‌ی خلق بی حد ست از غیر دست های شریفه شفا بد ست با یک سلام نسخه‌ی بیمار را نوشت هرکس جواب دیده بنر در حرم زده ست باید که جان بگیرم از او یا که جان دهم از شدت مصیبت او دل مردد ست در راه شام بوده پرستار کودکان از این جهت طبیبه‌ی آل محمد ست او مادری ترینِ بنات الحسن بُوَد وقتی که در مسیر اسارت کمان قد ست شکر خدا که دختر آقای بی حرم اطراف حله صاحب ایوان و گنبد ست گفتم به او مرا بفدای حسین کن بی‌بی مرا مریض عزای حسین کن
نامش شریفه بود و شرافت ملازمش شأن و شکوه حلقه به گوش مداومش مستوره بود و معجرش از شهپر ملک خورشید بود ذره‌ای از مهر دائمش هفت آسمان به فخر عنان گیر مرکبش شب پرده‌دار محمل او صبح خادمش بنت الکریم بود و کرامت خصال او بنت الجلال بود و متانت مکارمش مانند کوه بود و وقارش نمی‌شکست منصوره بود و زینب کبری معلمش در خیمه سوخت چادرش اما رها نشد یک لحظه بین شعله حجاب مقاومش نامحرم از زمین و زمان ناگهان دمید یک تن نبود دور و برش از محارمش فرصت نداد وا کند او گوشواره را با لاله برد زیور از او خصم ظالمش خالی شد از ستاره حرم لیک خصم دون پر شد ز گوشواره و لاله غنایمش پهلو شکسته بود و رخش نیلی و کبود بشناس بنت فاطمه را از علائمش از زیر پا  عقیله تنش را برون کشید اما دگر شکسته شد آن قد قائمش زخمی به روی ناقه تعادل دگر نداشت می اوفتد به خاک و خزان بود موسمش نگذاشت خصم مجلس ختمش به پا شود بر ناقه ها گرفت عقیله مراسمش دنیا به بچه‌های حسن خوب تا نکرد این بود از شریفه و آن هم ز قاسمش
از معجزه های بیکران داد خبر از حال شفا یافتگان داد خبر هر متن شفا یافته ای بر دیوار چون پنجره ای از آسمان داد خبر ....... اینجاست که رحمت خدا می بارد عطر از نفس فرشته ها می بارد ما از کرم شریفه خاتون دیدیم که از در و دیوار شفا می بارد
شهید کاروان بی بی شریفه گل زهرا نشان بی بی شریفه شدی زیر هجوم تازیانه چنان رنگین کمان بی بی شریفه زمین خوردی و گریان شد برایت حسن در آسمان بی بی شریفه اگر چه دیده ای رأس عمو را به دست این و آن بی بی شریفه شبانه بر روی خار مغیلان شدی گرچه دوان بی بی شریفه گمانم علت جان دادن تو نه این بوده نه آن بی بی شریفه نه از سیلی دشمن جان سپردی نه درد استخوان بی بی شریفه تو را از پا درآورده است بی شک حجاب عمه جان بی بی شریفه شنیدم آستین پاره ای بود حجاب بانوان بی بی شریفه تو حق داری اگر دق کرده باشی از این داغ گران بی بی شریفه میان راه ماندی تا بسازی بهشتی در جهان بی بی شریفه بهشتی که شده رشک تمام ملائک در جنان بی بی شریفه بهشتی که گدا از آن همیشه می آید شادمان بی بی شریفه پذیرا باش ما را هم در آنجا ز خود ما را مران بی بی شریفه تو که مثل امام مجتبایی کریم و مهربان بی بی شریفه به روز حشر تنهامان نزاری کنار ما بمان بی بی شریفه