#امام_زمان_عج_مناجات
جمعه انتظار
الا قرار دل و جان بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
کدام روز به شب میرسد که آمده باشی؟
کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟
خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد
خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت
دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت
سرشک شوق فشانم به رهگذار ظهورت
بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را
شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت
گرهگشای دو عالم، دعای من همه این است
که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت
ز قطرهقطرۀ آن چشمهچشمه نور بجوشد
ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت
ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب
شکوفهزار شود خاک رهگذار ظهورت
خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند
بُوَد مسیح مقدّس، طلایهدار ظهورت
شرایطیست در این انتظار و من که ندارم
دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_شهادت
بهمناسبت هفتمین روز شهادت حضرت زهرا (س)
هفت روز است که این باغ، سیهپوشِ غم است
هرچه هر سو نگرم یک گل و یک غنچه کم است
طایر قدسی این باغ، پرش سوخته است
باغبان مانده و باغی که درش سوخته است
هفت روز است که این خانه ندارد مادر
کودک خانه دمادم به لب آرد مادر
مادرم نیست که تا شانه زند بر مویم
غم بی مادریام را به پدر میگویم
یاد آتشزدن خانه کنم هر شب و روز
دود آن شعله بُود بر در و دیوار هنوز
وای آنروز که در خانهی ما، «در» میسوخت
دل ما، قلب پدر، سینهی مادر میسوخت
آنچه آنروز در اینجا هدف دشمن بود
کشتن و سوختن و بستن و بشکستن بود...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_شهادت
بهمناسبت هفتمین روز شهادت حضرت زهرا (س)
هفت روز است که این باغ، سیهپوشِ غم است
هرچه هر سو نگرم یک گل و یک غنچه کم است
طایر قدسی این باغ، پرش سوخته است
باغبان مانده و باغی که درش سوخته است
هفت روز است که این خانه ندارد مادر
کودک خانه دمادم به لب آرد مادر
مادرم نیست که تا شانه زند بر مویم
غم بی مادریام را به پدر میگویم
یاد آتشزدن خانه کنم هر شب و روز
دود آن شعله بُود بر در و دیوار هنوز
وای آنروز که در خانهی ما، «در» میسوخت
دل ما، قلب پدر، سینهی مادر میسوخت
آنچه آنروز در اینجا هدف دشمن بود
کشتن و سوختن و بستن و بشکستن بود...
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
فرازی از یک #قصیده
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
🔹زمزمۀ آب آب🔹
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود.
#سیدرضا_مؤید
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها