eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
346 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
1.32M
بی وفایی ای فُرات... 😭 چه فراتی که دَمی حیا نکرد درد شش ماهه ای رو دوا نکرد جگر دشمن دین خنک شد و آب دریا به حسین وفا نکرد تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات ای فرات اُف به تو و آبِ تَرَت خبرت هست چه شد دور و بَرَت؟ شمر سیراب و حسین با لب خشک ای فرات! خاک دو عالم به سَرَت تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات لب عباس پر از خون ز عطش دیده ای با لب خشک آمدنش چه روان هستی فرات بی خبر که علی اصغر تشنه کرده غش تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات مِهر زهراست اگر آب روان ز چه شد حسین او خون به دهان بی کفن روی زمین راس جدا حسرت آب فرات در دل و جان تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
❖﷽❖ وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا و مريم را در اين كتاب ياد كن، آن هنگام كه از خانواده‌اش در ناحيه‌ی شرقى [بيت‌المقدس] كناره گرفت. (مریم/ ۱۶) ✨✨✨✨✨✨ 📜الکاظم (علیه السلام)- عَنْ یَعْقُوبَ‌بْنِ‌جَعْفَرِ‌بْنِ‌إِبْرَاهِیمَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی‌الْحَسَنِ مُوسَی (علیه السلام) إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ نَصْرَانِی ... فَقَالَ لَهُ أَبُوإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أُعَجِّلُکَ أَیْضاً خَبَراً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِمَّنْ قَرَأَ الْکُتُبَ أَخْبِرْنِی مَا اسْمُ أُمِّ مَرْیَمَ وَ أَیُّ یَوْمٍ نُفِخَتْ فِیهِ مَرْیَمُ (سلام الله علیها) وَ لِکَمْ مِنْ سَاعَهًٍْ مِنَ النَّهَارِ وَ أَیُّ یَوْمٍ وَضَعَتْ مَرْیَمُ (سلام الله علیها) فِیهِ عِیسَی (علیه السلام) وَ لِکَمْ مِنْ سَاعَهًٍْ مِنَ النَّهَارِ فَقَالَ النَّصْرَانِیُّ لَا أَدْرِی فَقَالَ أَبُوإِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) أَمَّا أُمُّ مَرْیَمَ فَاسْمُهَا مَرْثَا وَ هِیَ وَهِیبَهًُْ بِالْعَرَبِیَّهًِْ وَ أَمَّا الْیَوْمُ الَّذِی حَمَلَتْ فِیهِ مَرْیَمُ (سلام الله علیها) فَهُوَ یَوْمُ الْجُمُعَهًِْ لِلزَّوَالِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی هَبَطَ فِیهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ وَ لَیْسَ لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ کَانَ أَوْلَی مِنْهُ عَظَّمَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ عَظَّمَهُ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله) فَأَمَرَ أَنْ یَجْعَلَهُ عِیداً فَهُوَ یَوْمُ الْجُمُعَهًِْ وَ أَمَّا الْیَوْمُ الَّذِی وَلَدَتْ فِیهِ مَرْیَمُ (سلام الله علیها) فَهُوَ یَوْمُ الثَّلَاثَاءِ لِأَرْبَعِ سَاعَاتٍ وَ نِصْفٍ مِنَ النَّهَارِ وَ النَّهَرُ الَّذِی وَلَدَتْ عَلَیْهِ مَرْیَمُ (سلام الله علیها) عِیسَی (علیه السلام) هَلْ تَعْرِفُهُ قَالَ لَا قَالَ هُوَ الْفُرَاتُ وَ عَلَیْهِ شَجَرُ النَّخْلِ وَ الْکَرْمِ وَ لَیْسَ یُسَاوَی بِالْفُرَاتِ شَیْءٌ لِلْکُرُومِ وَ النَّخِیلِ فَأَمَّا الْیَوْمُ الَّذِی حَجَبَتْ فِیهِ لِسَانَهَا وَ نَادَی قَیْدُوسُ وُلْدَهُ وَ أَشْیَاعَهُ فَأَعَانُوهُ وَ أَخْرَجُوا آلَ عِمْرَانَ لِیَنْظُرُوا إِلَی مَرْیَمَ (سلام الله علیها) فَقَالُوا لَهَا مَا قَصَّ اللَّهُ عَلَیْکَ فِی کِتَابِهِ وَ عَلَیْنَا فِی کِتَابِهِ فَهَلْ فَهِمْتَهُ قَالَ نَعَمْ وَ قَرَأْتُهُ الْیَوْمَ الْأَحْدَث. 📝امام کاظم ( یعقوب‌بن‌جعفربن‌ابراهیم گوید: نزد امام کاظم (بودم که مردی مسیحی خدمت ایشان آمد... امام (به او فرمود: «اکنون برایت چیزی را توضیح می‌دهم که جز عدّه‌ی کمی از کسانی که به کتاب‌های آسمانی واردند می‌دانند. بگو ببینم اسم مادر مریم (چه بود و در کدام روز مریم در او دمیده شد چه ساعتی از روز بود و کدام روز مریم (عیسی (را زایید در چه ساعتی از روز»؟ نصرانی عرض کرد: «نمی‌دانم». فرمود: «نام مادر مریم (مرثا بود که به عربی وهیبه می‌شود، روزی که مریم (حامله شد ظهر جمعه بود همان روزی که روح الأمین در آن روز فرود آمد مسلمانان عیدی بزرگتر از آن ندارند خداوند آن روز را بزرگ داشته و حضرت محمّد (نیز به آن روز اهمیّت داده دستور داده آن را عید خود قرار دهند آن روز جمعه است. روزی که مریم (متولّد شد روز سه‌شنبه بود چهار ساعت و نیم از روز گذشته بود». بگو ببینم نهری که مریم (عیسی (را کنار آن زایید می‌شناسی؟ عرض کرد: «نه». فرمود: « است که اطراف آن درخت خرما و انگور فراوان است، هیچ جا به اندازه‌ی آنجا دارای خرما و انگور نیست. امّا روزی که زبان مریم (بسته شد و قیدوس فرزندان و همکاران خود را جمع کرد و قبیله عمران را گرد آورد تا مریم (را مشاهده کنند به او نسبت‌هایی دادند که خداوند در کتاب خود برای تو و در قرآن کریم برای ما توضیح داده آن را خوانده‌ای»؟ گفت: «آری همین امروز آن را می‌خواندم». 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۳۴ الکافی، ج۱، ص۴۷۹ / نورالثقلین کانال قرآن و امام حسین علیه السلام
1.32M
بی وفایی ای فُرات... چه فراتی که دَمی حیا نکرد درد شش ماهه ای رو دوا نکرد جگر دشمن دین خنک شد و آب دریا به حسین وفا نکرد تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات ای فرات اُف به تو و آبِ تَرَت خبرت هست چه شد دور و بَرَت؟ شمر سیراب و حسین با لب خشک ای فرات! خاک دو عالم به سَرَت تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات لب عباس پر از خون ز عطش دیده ای با لب خشک آمدنش چه روان هستی فرات بی خبر که علی اصغر تشنه کرده غش تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات مِهر زهراست اگر آب روان ز چه شد حسین او خون به دهان بی کفن روی زمین راس جدا حسرت آب فرات در دل و جان تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات .
. جان نثارِ علقمه میکرد نجوا با خدا بر لبِ شط فرات آن ماه دارد ماجرا عکسِ خود را دید در آب زلال آن تشنه لب با شریعه گفتم عطشانن طفلان بی وفا نامِ من سقاست کی نوشم ازین آبِ خنک تا صدایِ العطش آید به گوش از خیمه ها با سکینه وعده کرد آب در خیمه برم با رقیه گفته ام سیراب میسازم تو را مشک های خشک را پر کرد از آب فرات راه نخلستان گرفت و داشت زیر لب دعا یا رب از کام علی اصغر خجالت می کشم خود مدد کن شاد گردد هاجر کرب و بلا هم چنان می آمد و رویش به سویِ خیمه بود نا جوانمردی ز پشت نخلی آمد بی هوا من چه گویم تیغ دشمن زد چنان بر بازویش دست آن بالا بلند افتاد از پیکر چرا والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی . لب تشنه ی فرات ‌،فدای سرت شوم قربان حلق خشکِ علی اصغرت شوم لب تشنه فرات دو چشم خویش باز کن برخیز و بر جنازه اکبر نماز کن .‌............. سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل اباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل *دست نداره اما هر کی در خونه ش دستشو دراز کنه دیگه دستش محتاج درِ خونه ی دیگری نمیشه...* وقتی که دید موج عطش بی حساب شد در بین خیمه همهمه ی آب، آب شد وقتی نگاه کرد به طفل رباب و دید از فرط تشنگیش چنین غرق خواب شد شمشیر را گذاشت سپس مَشک را گرفت سقای اهل بیت چنین انتخاب شد بر روی شانه های خود انداخت مَشک را اذن از حسین خواست و پا در رکاب شد سوی شریعه یک نفس و با شتاب رفت پشت سرش هم اشکِ حرم پر شتاب شد وقتی رسید دست در آب فرات برد تصویر خشکیِ لب ارباب قاب شد گفت ای فرات! هیچ خبردار گشته ای یک قطره از تو حسرت طفل رباب شد؟ *شروع کرد با آب حرف زدن، بعضیا میگن وقتی آب رو آورد بالا خواست بخوره یاد خیمه ها افتاد نه والله، خواست با آب حرف بزنه بگه خیلی بی وفایی، تو خیمه بچه ها دارن بال بال میزنن، مگه میشه عباس از آقاش غافل باشه..* دیگر نبود جای درنگ و نشستنی پُر شد که مَشک از آب زمانِ شتاب شد *زودی مَشکشو آب کرد گفت زودی برسم به خیمه.. مگه خبر نداری سکینه عموشو صدا زد مشک خالی بهش داد، همچین که برگشت گفت رباب خیالت راحت، قول عمو نشد نداره، مگه میشه عموم اباالفضل...* *هی به خودش می‌گفت عباس مادرت یه عمر اینجوری تربیتت کرده، برا همچین روزی، عباس یادته شب بیست و یکم بابات علی، دست تو رو تو دست حسین گذاشت، بجنب بچه ها دارن بال بال می‌زنن...* برگشت پر امید ولی در میان راه تیری رسید و حیف تمامش خراب شد خالی شد و قطره به قطره امید او آبی که بود سهم سکینه، سراب شد فرمود که مرا بزنید و نه مشک را خیلی در آن میانه اباالفضل عذاب شد *دست نداشت، اما با دندوناش مشکو گرفت، گفت هر جور باشه باید خودتو برسونی به خیمه، میخوای بدونی چرا هر ناامیدی درِ خونه ش میره امیدش ناامید نمیشه؟ برا اینکه طعمشو چشیده..* تیری به مشک و تیر دگر هم به چَشم خورد از اسب واژگون تنِ عالیجناب شد دستش به خاک بود و به نامردی اش زدند دیگر عمود آمد و فصلُ الخِطاب شد *مرحوم قزوینی هم آورده، وقتی یه روضه خون روضه میخوند گفت: تیر به چشم عباس زدن، چطور از اسب واژگون شد.. ایراد گرفت از این روضه خون، میگه همچین که روضه تموم شد رفتم خوابیدم خواب آقام اباالفضل رو دیدم، فرمود: چرا به این روضه خون اینطور گفتی..خیلی سخت تر از این حرفا بوده، می‌خوای خودم برات بگم؟ مشکو آب کردم، خود عباس داره روضه میخونه..دستامو بریده بودن، خدا نیاره یه خاری تو چشمی بره، وقتی صدمه به چشم می‌خوره اول دستتو زود رو صورتت میذاری، تیر به چشمش زدن، هر چه کرد نتونست تیرو دربیاره، فرمود: دو تا پاهامو جمع کردم، ته پیکانُ بگیرم تیرو بیرون بیارم، یه وقت حس کردم یه پایی اومد رو پاهام، گفت: بلند شو، مگه تو عباس نیستی؟ از ترسِ تو لشکر من خوابشون نمی‌بره، صدا زد نامرد وقتی اومدی که من دست ندارم، گفت تو دست نداری ولی من دارم، چنان عمود به سر زد، آی حسین... یجور به فرقش زد، همه ی سرا رو بالا نیزه زدن، فقط سر عباس دیگه رو نیزه بند نمی‌شد، سر عباسو به پهلو زدن، تو خیمه بچه ها منتظرن، الان عمو میاد، رباب ساکتش کن، هنوز به علی نگفتی عمو رفته آب بیاره...؟* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....