#متن روضه حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم۱۴۰۳
#مداح.حاج آرمین غلامی
تا سایه ی تو از سر این کاروان رفت
از ترس رنگ از صورت نیلوفران رفت
اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند
حسرت به دل از پیش تو این قد کمان رفت
تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را
که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت
دست تو که افتاد ، دستِ کوفه سمت
پوشیه ی حوریه ی این خاندان رفت
تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم
با خنجری سمت حسینم ساربان رفت
من را به جبرِ کعب نی بردند آخر
بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟!
فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه
تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت
ای محرم زینب خبر داری که زینب
وقتی نبودی مجلس نامحرمان رفت؟!
ام البنین باور نکرد اما پس از تو
زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت
یابن الحسن...
مشرف شد به زیارت بیت الله الحرام اعمال مکه رو که بجا آورد
به رفیقاش گفت من جلوتر میرم تا مقدمات حضور شما رو تو عرفه و تو عرفات فراهم کنم،
هیشکی نمیدونه مرحوم محمدعلی فشندی کجا داره میره
جلوتر از همه اومد وسط صحرای عرفات چادر زد
هر چی اون مامور گفتن زود اومدی ،
امنیت نداره این بیابون،
گفت من اینجا قرار دارم،
مشغول تهجد و شب زندهداری، مناجات با امیرالحاج، حجة بن الحسن شد
نیمه شب دید چند نفر اومدند تو خیمش، محمدعلی فشندی تویی؟
آماده باش امام زمان داره میاد دیدنت، حضرت تشریف آوردن فرمودند ما گرسنمونه،
مقداری نان و ماست داشتم مقابل حضرت گذاشتم
چند لقمه آقا میل کرد،
بلند شدند که از خیمه برند،
بیچاره شدم، افتادم به دست و پای حضرت،
آقاجان کجا دارید میرید،
تازه پیداتون کردم،
فرمود الان خیلیا دارند منو صدا میزنند
باید به اونا هم سرکشی کنم.
آقاجان بازم زیارتتون میکنم یا نه؟
فرمودند آری روز عرفه بازم من مهدی رو میبینی
آقاجان اینهمه زائر تو اون صحرا،
چجوری پیداتون کنم؟
یه نشانی دقیقتری به من بدید
فرمود بیا تو اون خیمهی که روضهی عموم عباس رو میخونند
محمدعلی فشندی با گریه امام زمان رو میگه بدرقه کردم
نشونی یادم رفت تا روز عرفه رسید،
اعمال رو بجا آوردیم،
حاجیا هرکدوم تو چادراشون رفتند
اومدم تو چادر رفقا،
بازم نشانی یادم رفت
همینکه دعاخون و روضه خوان روضهی قمربنی هاشم را خواند
یه مرتبه یاد نشانی آقام افتادم
یه نگاه کردم دیدم یوسف فاطمه ،دم در خیمه رو زمین نشسته
ها، فهمیدی امروز کجا اومدی؟
آقاجان من که آبرو ندارم بگم تو روضهی ما بیا
روضه روضهی عموجانت،
قمربنی هاشمه
السلام علیک یا اباالفضل العباس
السلام علیک یا ابا القِربَه
ای پدر مشک ، که همه امیدت این بود که آب رو به خیمهها برسانی، اما نشد
▪️یارب مکن امید کسی را تو نا امید
دست راستش رو زدن
مشک رو داد به دست چپ
دست چپ رو زدن
مشک رو به دندان گرفت
اما امان از اون ساعتی که تیر به مشک آب خورد
فَقامَ العَباس مُتُحیّرا
دست نداشت که بجنگه، آب نداشت که به خیمهها برسانه
یه لحظه متحیر ماند
اینجا بود ظالمی چنان با عمود آهن...
ساکتی ها
این صداها امروز باید خرج قمربنیهاشم بشه
روضهی این آقا
روضهی شکستگی حسینه
بٰانَ الاِنکِسارُ فِی وَجهِ الحُسین
ابیعبدلله اومد بالینش
اما چه آمدنی
فَقامَ الحُسَین مُنْحَنیا
دست به کمر گرفت
صدا زد
أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي
حسین...
▪️جلو چشای من، پاتو نکش زمین
▪️تو رو خدا پاشو یل ام البنین
بدون تو چجوری برگردم
▪️خون دل از چشام میاد نمنم
▪️خمیده میشه کمرم کمکم
داداش
▪️جواب زینب خودت پاشو بده
▪️از دم خیمه به اینجا زل زده
▪️پاشو که آبروم داره میره
▪️اگه پاشی علی نمیمیره
▪️باور نمیکنم دستات جدا شده
▪️خونی شده چشات فرقت دوتا شده
▪️تو رو به حق حیدر کرار
▪️پاشو علم رو از زمین بردار
▪️تا بچهها نرن سر بازار
انشالله چشمی ساکت نباشه..
هان..
▪️بعد از تو میزنن به دستشون طناب
▪️زینب رو میبرن به مجلس شراب
حسین...
▪️پاشو نزار هر بیحیایی
▪️به اشک خواهرم بخنده
▪️پاشو نزار هر کی بیادُ
▪️دست رقیهمو ببنده
به قصد تعجیل فرج بگو حسین...
====================
#کانال_متن_روضه_