eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5هزار ویدیو
205 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃به یاد آن روزی، که لابلای هوای گرگ و میش صبح، میان مزه شیرین هوای ، سیمای عاشقانه ات تا ابد بر لوح بهشتیان نقش بست. 🍃بابک نوری، شهیدی که معروف شده بود به ، مانند نام خانوادگی اش، چهره اش زبانزد بود... 🍃شاید آن های شاعرانه برای مولای شهیدش، هرکدام همچو منشور، پرتویی از رنگین کمان را بر چهره اش نقش میبستند. 🍃پرستوی عاشقی که سرزمین های ، با آغوش باز پذیرای اقامتش بودند، اما بلیط در دستانش، گذر و یکطرفه ای بود به . زمین، نردبان صعودش بود و آسمان، دل مشغولی اندیشه اش. 🍃شرط گزینش آزمون سبکبالان، زیبایی رخساره است. غافل از آنکه هم ظاهر و هم باطن تو، هردو مملو از زیبایی حضور بود. تو مجوز پرواز گرفتی و ما نیز که مفتخر بودیم به سیمای مزین، با قلب دوباره جاماندیم و و جاماندیم... 🌺به مناسبت سالروز شهادت
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞 قسمت ۶ _خب.. بفرما حاجی.. بنده در خدمتتونم _والا سیدجان..! دیشب تا حالا کل محل فهمیدن.. خودت هم که دیگه میدونی جریان چیه.. سیدایوب_ اره حاجی شنیدم.. خیلی ناراحت شدم... خب حالا چه کاری از دستم برمیاد.!؟ _اگه شما یه زحمت بکشین.. تشریف بیارین خونه شاکی ها.. تا بلکه رضایت بدن.. والا عباس پسر بدی نیست.. سیدایوب..کلام حسین اقا را.. قطع کرد و گفت _اره میدونم خیلی و پاکه.. .. ولی.. ادامه جمله سید را حسین اقا تکمیل کرد _خشمش رو کنترل کنه.. که هربار یه بپا میکنه سید_ باشه چشم حتما.. یه جلسه میذارم خونه بنده.. خانواده هر ۶ نفر رو دعوت میکنم.. شما هم بیا.. ان شاالله که ختم بخیر میشه حسین اقا خم شد.. خواست دست سید را ببوسد.. که سید.. سریع دستش رو کنار برد.. و گفت _عه... عه....! چکار میکنی مرد مومن! _شرمنده م میکنی سید..! سید دستی ب شانه حسین اقا زد.. _ دشمن اقا شرمنده حاجی.. این چه حرفیه میزنی.! سید ایوب باید کاری میکرد.. دعوای این بار..با بقیه مواقع میکرد.. گویی ترمز بریده بود.. بسرعت میتاخت.. باید جلو عباس را میگرفت.. افسار رفتار عباس.. دست سید بود.. نمیخواست.. زودتر اقدامی کند... شاید عباس خودش.. با اراده خودش.. خشمش را مهار کند.. که نکرد..!! حسین اقا و همسرش.. به خانه برگشتند.. در کمتر از ٢۴ ساعت.. هر کاری که .. برای عباس کردند.. ساعت ٨شب بود.. خانواده هر ۶ شاکی.. در خانه سید ایوب جمع شده بودند.. کل محل سید را داشتند.. از و .. امکان حرفی را بزند یا خواسته ای را مطرح کند و کسی گوش .. همه ساکت بودند..و نگاهشان... به دهان سید ایوب بود.. 💞ادامه دارد...
:) آدم نشسته بود ، شش نفر آمدند ، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. 🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️ به یکی از سمت راستی‌ها گفت : «تو کیستی؟»⁉️ گفت : « »‼️ پرسید : «جای تو کجاست؟»⁉️ گفت : « »‼️ از دومی پرسید : «تو کیستی؟»⁉️ گفت : « »‼️ پرسید : «جای تو کجاست؟»⁉️ گفت : « »‼️ از سومی پرسید : «تو کیستی؟»⁉️ گفت : « »‼️ پرسید : «جایت کجاست؟»⁉️ گفت : « »‼️ سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد : «تو کیستی؟»⁉️ جواب داد : « »‼️ پرسید : «محلت کجاست؟»⁉️ گفت : « »‼️ گفت : «با یک جایید؟»⁉️ گفت : «من که آمدم می‌رود.»‼️ از دومی پرسید : «تو کیستی؟»⁉️ جواب داد : « »‼️ محلش را پرسید.⁉️ گفت : « »‼️ پرسید : «با یک دارید؟»⁉️ گفت : «من که بیایم ، خواهد رفت.»❗️ از سومی پرسید : «کیستی؟»⁉️ گفت: « »‼️ پرسید : « کجاست؟»⁉️ گفت:« »‼️ گفت:«با یک جا هستید؟»⁉️ گفت:«چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»❌😔🖐🏻 مراقب باشین..... ‹ ' !' › 🌀بر آن که عهد بستیم؛هستیم؟!
➣ 🌷حاج اســماعیل دولابی: همیشه سعی کنید دیگران باشید و برای بندگان خدا چیز خوب بخواهید. مـــــومن میتواند با خود به اهل زمین و آسمان خـیر برساند...