حاج قاسم با انگشتر شهید مدافع حرم،چه کرد؟
*: در این چهل روز چند بار با شما تماس گرفتند؟
مادر شهید: پنج شش بار با ما تماس میگرفت و صدای خنده اش برایم خیلی جالب بود.
وقتی می پرسیدم چه می کنی؟ برای این که ناراحت نشوم، می گفت: می خوریم و می خوابیم و فوتبال بازی می کنیم!
حتی یک ذره از عملیاتها نمی گفت.
در حالی که وقتی فرماندهانش آمدند، میگفتند ما در این چهل روز، حتی یک روز هم در آرامش و در مقر نبودیم. همهش در حال جنگ بودیم و مناطق متفاوتی را آزاد کرده بودیم.
یعنی عملیات پشت عملیات تا این که شب جمعه، برادر بزرگم، آقامحمدعلی را در خواب دیدم.✨
البته اسمش را نمی توانم خواب بگذارم؛ آنقدر که شفاف و واضح بود.
دیدم خانهمان پر از نور است و آشپزخانه ما دری به سمت بیرون دارد و همه شهدا دارند داخل خانه می شوند. دنبال منبع نور می گشتم که دیدم محمدعلی ایستاده و مدام من را صدا می زند: فاطمه... فاطمه...
من جوابش را دادم. آنقدر گیج بودم که نمی توانستم جواب بدهم. گفت: نگران محمدرضا نباش؛ محمدرضا پیش من است.
این را که گفت؛ من آرام شدم... البته بعد که بیدار شدم، تا صبح ضجه زدم.
رفتم در اتاق محمدرضا و گریه کردم و دعا و نمازخواندم. می دانستم محمدرضا شهید شده ولی نمی توانستم آرام بشوم.
دعاها را برای آرامش قلب خودم می خواندم و نه این که دعا کنم پسرم شهید نشود.
می دانستم خبری که به من رسیده، موثق و دقیق است. من از صبح پنجشنبه، حالم بد بود. من در دانشگاه، درس میخواندم و از صبح، حالم دگرگون شده بود.
ساعت ۱۰ صبح بود که پیش یکی از همکلاسیهام شروع کردم به گریه کردن...🍃
#شهیدمدافعحرم
#شهیدمحمدرضادهقانامیری 🌷
#نقل_از_مادر_شهید
#ادامه_دارد
#خاطره_شهید 🗣
خیلی به بحث حجاب اهمیت میدادج🧕🏻
وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه ، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم میکرد....
میپرسیدم :چی شده باز؟👀
با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد...💔🚶🏻♂
#شهید_مصطفے_صدرزاد
#شهیدانه
#شهیدمدافعحرم
#شهیدطلبه
#یادشهداصلوات