افـ زِد ڪُمیـلღ
یادمون باشه نعمتایی که ماها داریم ، خدا از صدقه سر اهلبیت علیه السلام بهمون داده ✨🌱 پس هروقت به نعمت
🦋تو نماز ، به نعمتای خدا ریز و جزئی شید و شکرشونو به جا بیارید
🌟یه وقت خیال نکنین فکر کردن به نعمتای خدا سر نماز ، فکر کردن به غیر خداست عاااا !
یاد نعمتی که شمارو به یاد خدا میندازه ، یاد خداست :-):-) ✨
#طعم_شیرین_خدا ❣
#تقرب_در_نماز
بچشان به کاممان طعم شیرین بی مثالت را 🌊
افـ زِد ڪُمیـلღ
🦋تو نماز ، به نعمتای خدا ریز و جزئی شید و شکرشونو به جا بیارید 🌟یه وقت خیال نکنین فکر کردن به نعمتا
اولین نمازتون بعد اینکه اینو خوندین ، اینجوری بخونین
ببینین چه حس شیرین وصف نشدنی ای بهتون دست میده 💫😉
هدایت شده از Vares|وارث
4_6048856541811968825.mp3
5.11M
نوهی ارباب دوست دارم...❤️🌸
#نوای_عاشقی | #ولادت
رسانه مهدوی وارث مدیا
=====================
@vares_media_313 | 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام باقر (ع):
نهایت کمال، فهم در دین و صبر بر مصیبت، و اندازه گیری در خرج زندگانی است ! 💙
بحارالانوار | دار احیاء الترا العربی، ج 75، ص (172)
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #سی_وشش
✨کمکم کن
چند لحظه طول کشید تا به خودم اومدم … .
– من هیچ کار اشتباهی نکردم … فقط محاسبات غلط رو درست کردم …
– اگر هدف تون، تصحیح اشتباه بود می تونستید به مسئول مربوطه یا سرپرست تیم بگید …
.
خودم رو کنترل کردم و خیلی محکم گفتم … .
– اگر یه نیروی خدماتی به شما بگه داده های دستگاه ها رو غلط محاسبه کردید … چه واکنشی نشون می دید؟ … می خندید، مسخره اش می کنید یا باورش می کنید؟ …
.
چند لحظه مکث کردم … .
– می تونید کل سیستم و اون داده ها رو بررسی کنید …
– قطعا همین کار رو می کنیم … و اگر سر سوزنی اخلال یا مشکل پیش اومده باشه … تمام عواقبش متوجه شماست… و شک نکنید جرم شما #جاسوسی و #خیانت به کشور محسوب میشه … که مطمئنم از عواقبش مطلع هستید …
.
توی چشمم زل زد و تک تک این جملات رو گفت …
اونقدر محکم و سرد که حس کردم تمام وجودم یخ زده بود …
از اتاق رفت بیرون …
منم بی حس و حال، سرم رو روی میز گذاشتم..
– خدایا! من چه کار کردم؟ … به من بگو که اشتباه نکردم … کمکم کن … خدایا! کمکم کن …😭🤲
.
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … توی یه اتاق زندانی شده بودم که پنجره ای به بیرون نداشت …
ساعتی به دیوار نبود …
ثانیه ها به اندازه یک عمر می گذشت … و اصلا نمی دونستم چقدر گذشته …
.
به زحمت، زمان تقریبی نماز رو حدس زدم …
و ایستادم به نماز …
اللهم فک کل اسیر …✨🤲
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #سی_وهفت
✨نور خورشید
سه روز توی بازداشت بودم …
بدون اینکه اجازه تماس با بیرون یا حرف زدن با کسی رو داشته باشم …
مرتب افرادی برای بازجویی سراغ من می اومدن …
واقعا لحظات سختی بود …😣
.
روز چهارم دوباره رئیس حفاظت شرکت برگشت …
وسایلم رو توی یه پاکت بهم تحویل داد … .
– شما آزادید خانم کوتزینگه … ولی واقعا شانس آوردید … حتی هر اختلال قبلی ای می تونست به پای شما حساب بشه …
– و اگر اون محاسبات و برنامه ها وارد سیستم می شد ممکن بود عواقب جبران ناپذیری داشته باشه …
.
وسایلم رو برداشتم و اومدم بیرون … زیاد دور نشده بودم که حس کردم پاهام دیگه حرکت نمی کنه …
باورم نمی شد دوباره داشتم نور خورشید☀️ رو می دیدم …
این سه روز به اندازه سه قرن، #وحشت و #ترس رو تحمل کرده بودم …
تازه می فهمیدم وقتی می گفتن …
در جهنم هر ثانیه اش به اندازه یه قرن عذاب آوره …
.
همون جا کنار خیابون نشستم …
پاهام حرکت نمی کرد … نمی دونم چه مدت گذشت …
هنوز تمام بدنم می لرزید …
برگشتم خونه …
مادرم تا در رو باز کرد خودم رو پرت کردم توی بغلش …
اشک امانم نمی داد …😭
اون هم من رو بغل کرده بود و دلداری می داد …😊
.
شب نشده بود که دوباره سر و کله همون مرد پیدا شد …
اومد داخل و روی مبل نشست … پدرم با عصبانیت بهش نگاه می کرد …
– این بار دیگه از جون دخترم چی می خواید؟ …😠
.
هنوز نمی تونست درست بایسته …
حتی به کمک عصا پاهاش می لرزید … همون طور که ایستاده بود و سعی داشت محکم جلوه کنه،
بلند گفت …
– از خونه من برید بیرون آقا …!
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #سی_وهشت
✨پیشنهاد
مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد …😥
.
– آقای کوتزینگه … چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید … بهتره برید و ما رو تنها بگذارید …
.
– تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ … دختر من #از آب_پاک_تر و #زلال_تره … هر حرفی دارید جلوی من بزنید…😠
.
خنده اش گرفت …
– شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه …
.
و به مبل تکیه داد …
– من پرونده شما رو کامل بررسی کردم … از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است … شما انسان درستی هستید … و یک #نابغه_اید … محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید… بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید …
.
کمی خودش رو جلو کشید …
این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم …
– ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل … کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه …
.
خنده ام گرفت … .
– یه پیشنهاد دو طرفه است؟ … یا باید باشم یا کلا …؟ … دارید چنین حرفی رو به من می زنید؟ …
– شما حقیقتا زیرک هستید … از این زندگی خسته نشدید؟…
– اگر منظورتون شستن توالت هاست … نه … من کشورم و مردمش رو دوست دارم … اما پیش از اون که یه لهستانی باشم یه #مسلمانم …
.
و توی قلبم💚 گفتم …
🇮🇷” قبل از اینکه رئیس جمهور لهستان، رهبر من باشه … #رهبرمن جای دیگه است … 😎🇮🇷”
.
در اون لحظات …
تازه #علت ترس اون مردها رو از دژهای اسلام و ایران درک می کردم …
یک لهستانی در سرزمین خودش … اما تبدیل به مرز و دیوارهای اون دژ شده بود ….
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
هدایت شده از حـنــیـفا|🌿
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ
وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ
وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ
وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ
(سورهنور/۲۶)
زنان پلید برای مردان پلید
و مردان پلید برای زنان پلیدند،
و زنان پاک برای مردان پاک
و مردان پاک برای زنان پاک اند!!!
این قانون یادت باشه!!!
نگی ندیدیم، نخوندم، نمیدونستم!!!
وعده حق خداست، تخلف نمیکنه از وعدهاش...
یادتون باشه به هرکس یکی مثل خودش میدن(:
برین خودتونو اونجور کنین که
دلتون میخواد طرف مقابلتون هم باشه✋🏻!'
#فوورر
ای گناهکارانی که خیلی اوضاتون خیته و حسابی ناراحت و ناامیدین
یه مژده دارم براتون
این ماهی که اومده فرصت ویژس برای خود شما
و یه اپشنی که داره اینه که توش میتونی همه ی اون
گذشتهداغونوافتضاح رودیلیتبزنی...ارهدرستشنیدی😉
همشو میتونی دیلیت بزنی😍
ببین...
دیدی میری تو پیوی میزنی پاک کردن تاریخچه(clear hostory)همش پاک میشه؟
اگه تو توی این ماه جدی توبه کنی تو نامه اعمالت همین اتفاق میوفته و همه اون گناهان گذشته پاک میشه..دیگه چی میخوای دیگه؟هوم؟
منکه حسابی دندون تیز کردم برا بخشیده شدن گناهام تو این ماه😁
😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
هدایت شده از 【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
•
.
شھیدحسنباقـری:
اگرازدستکسـےناراحتهستید،
دورکعتنمازبخوانیدوبگویید؛
خدایا . . . !
اینبندهتوحواسشنبودمنازشگذشتم،
توهـمبگذر...:)💔
#سختـھمگـھنـھ/!
#امتحـانکنیمشایدخـوببود🚶🏿♂..
.➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕ ۮࢪس شۿۮݳ 】
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
افـ زِد ڪُمیـلღ
♥️عاشقانه شهدا♥️ #کلیپ #عاشقانه #شهید #عاشقانه_شهدا
نمیدونم دوست داشتن
برای شما دقیقا چه تعریفی داره
اما برای من: "غیرقابل تحمل بودنِ
دوری و بیخبری از یه آدم "
معنی دقیق دوستداشتنه♥️🔗
#عاشقانه_شهدا ♥️
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ك باﻫﻢ
ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ نمازای دو نفره مون بود .
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎﻥ
ﻧﺪﺍﺷﺖ ك ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ ؛
چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ ك ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه
همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ(:
منطقه ك میرفت تحمل خونه بدون
حمید خیلی واسم سخت بود .
وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم؟
این خانهی بینامونشان سهمکلنگ است
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ ،
ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ .
ﺑﻌﺪﻣﺪتی ك برمیگشت واسه پیدا کردنم
همهجا زنگ میزد . میگفتن :
بازم حمید ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ..
توی دو سه ساعت ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ.
ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله ك گلی
گم کرده ام میجویم او را(:
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگیای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ
ﺩﻧﻴﺎست ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ
ﮔﺬﺷﺖ ، ﻣﻴﮕﻢ : [عشق]
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلا
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست ..
از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم!
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن؟(:
ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو خیییلی
ﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ ، تو تقسیم کار خونست .
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪی ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ ؛
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪی ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد
ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭﻛﻨﻪ ﺗﺎﺍﻭﻥ یکی
ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ(((:
این درحالی بود ك قبل ازدواج
ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ ،
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم!
میگفتن ﻛﺎﺭﻛﻦ میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم .
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن ، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو
آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ!
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ ك ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ
ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ
ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم♥️ .
روایت ِ : شھید حمید باکری
#شهید
#عاسقانه
#مذهبی_ها_عاشق_ترند
استــــادپنآهیـــان... :
'استغــفار ڪـن ؛'
غـم از دلت میره🌱
اگـر استغفارڪـردے و
غـم از دِلت نرفت...'
یعنـے دارے خالـے☝️🏻
بندے میڪنـے
بگـرد گناهـتو پیداڪـن
و اعتراف ڪُـن بهش...
اینـہ رازِ موفقیت و
آرامـــش...🦋
-
#سخن_بزرگان•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و تو چه میدانی
شاید موعدش نزدیک باشد... 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─━─━─• · · ·
#استوری | #story📱
.
.
+ماه رجب بود!
در رحمت خدا خیلی باز بود! :)♥️
#ماه_رجب |#شهید_صدرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استورۍویژهشهادتامامهادۍ(ع)
" نقی " چه شهرت نابی ؛ فدای شهرتتان
" علی " چه نام قشنگی ؛ فدای نام شما
#اعظماللهاجورناواجورڪم🏴
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #سی_ونه
✨نجات یوسف
سکوت عمیقی بین ما حاکم شد …
می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم ..
.
– آیا این دو با هم منافات داره؟ …
– دولتی که بیشترین آزادی و ارتباط رو دو قرن گذشته با #یهودی_ها🕎 داشته … و محدودیت زیادی رو برای مسلمان ها🕋… جایی برای یه #مسلمان توی سیستم اون هست؟ ..
.
.
– پیشنهاد من، بیش از اون که سیاسی باشه؛ کاری بود …
.
.
محکم توی چشم هاش نگاه کردم …
.
.
– یعنی من اشتباه می کنم؟ … .
.
لبخند کوتاهی زد … .
.
– برعکس خانم کوتزینگه … اشتباه نمی کنید … اما من یه وطن پرست کاتولیکم … و فقط لهستان، عظمتش، پیشرفت و مردمش برام مهمن … و اگر این پیشنهاد رو نپذیرید؛ شما رو سرزنش نمی کنم … .
.
از جاش بلند شد …
رفت سمت پدرم و باهاش دست داد … .
.
– از دیدار شما خیلی خوشحال شدم قربان … شما دختر فوق العاده ای رو تربیت کردید … .
مادرم تا در خروجی بدرقه اش کرد …
از جا بلند شدم و دنبالش رفتم توی حیاط … .
.
من به کار کردن توی رشته خودم علاقه دارم …
اما مثل یه آدم عادی …
نه جایی که هر لحظه، در معرض #تهمت و #سوءظن باشم … و نتونم شب با آرامش بخوابم …
و هر روز با خودم بگم، می تونه آخرین روز من باشه …!!
.
چند روز بعد،
داشتم روی پیشنهادهای کاری فکر می کردم…
بعضی هاش واقعا جالب بود … ولی از طرفی دلهره زیادی هم داشتم … .
.
زنگ زدم #قم …📞
ازشون خواستم برام #استخاره کنن … بین اونها، گزینه ای خوب بود که از همه کمتر بهش توجه داشتم… .
.
✨آیات نجات حضرت یوسف از زندان بود…✨
” گفت:
از امروز به بعد تو #درنزدما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی #امین و #درستکار میباشی … ”✨📖
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #چهل
✨من واقعا پشیمانم
با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم …
#موردتوجه و #احترام همه قرار گرفته بودم … با تمام وجود زحمت می کشیدم … .
.
حال پدرم هم بهتر می شد …
دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت … .
.
همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن …
متین می خواد آرتا رو ازم بگیره …😥
دوباره ازدواج کرده بود …
تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم … .
.
تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت …
اما حالا …
اشک چشمم بند نمی اومد …😭
.
هر شب، تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم …
صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار… .
.
سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم … تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده … .
.
اون روز حالم خیلی خراب بود …
رفتم مرخصی بگیرم … علت درخواستم رو پرسید … .
.
منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم… نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم … .
.
ازم پرسید پشیمون نیستی؟ …
.
عمیق، توی فکر فرو رفتم …
تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد … اسلام آوردنم …
ازدواجم …
فرارم …
وعده های رنگارنگ اون غریبه ها … کارگری کردنم و …
نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم … .
.
– چرا پشیمونم … اما نه به خاطر اسلام … نه به خاطر رد کردن تمام چیزها و وعده هایی که بهم داده شد … من #انتخاب_اشتباه_وعجولانه ای کردم … فراموش کردم انسان ها می تونن خوب یا بد باشن … من اشتباه کردم و انسان بی هویتی رو انتخاب کردم که مسلمان نبود … انسان ضعیف، بی ارزش و بی هویتی که برای کسب عزت و افتخار اینجا اومده بود … اونقدر مظاهر و جلوه دنیا چشمش رو پر کرده بود که ارزش های زندگیش رو نمی دید … کسی که حتی #به_مردم_خودش با دید تحقیر نگاه می کرد … به اون که فکر می کنم از انتخابم پشیمون میشم … به #پسرم که فکر می کنم #شاکرخدا هستم …
ادامه دارد....
🕋❤️🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے