وقتی منو تو با شنیدن روضه های امام حسین اشک مون در میاد و میسوزیم
ببین پسرش ، بابامهدی مون چجوری از اعماق وجودش برای جدش میسوزه و اشک میریزه...!؛:)
معمولا صاحب عزا رو نمیذارن تنهابمونه!!.
دورشو میگیرن احساس تنهایی نکنه آخه عزیز از دست داده:)
ولی آقای ما معلوم نیست کجاست..
هیچکس ازش خبر نداره ؛!
هیشکی به فکرش نیست؛!
اصن بود و نبودش برا خیلیامون فرقی نمیکنه ؛!
با خودمون میگیم حالا اومد خوشحال میشیم !
نیومدم مشکلی نیست !
هی نمک میپاشیم رو زخمش..
هی قلب شو با گناهای کوچیک و بزرگ مون میشکنیم:(
کسی چمیدونه؟
شاید یکی از همون سینه زنا تو هیئت تون باشه...!
شاید کنار آقات برا جد بی سرش گریه کردی
ولی نشناختیش....
#فاء_یۀقاف
#امام_زمان #امام_حسین #محرم
@ef_zed_komeyl
بله درست میگویند. اصولاً عزاداری انسانها برای انسان کامل، ربطی به حیوانات ندارد.!
[ @ruzefekr ±∞ ] روضهفکر 🌱
#محرم #امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله عدهای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در اصفهان
🔹شب گذشته عدهای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در هیئت انصارالحسین اصفهان در خیابان کاشانی حمله و آنها را آتش زدند.
|🔎 @nufoozi_ir | نفوذی
افـ زِد ڪُمیـلღ
حمله عدهای ناشناس به علم عزای سیدالشهدا(ع) در اصفهان 🔹شب گذشته عدهای ناشناس به علم عزای سیدالشهد
روضه مجسم آتش زدن خیمههای اهلبیت.. دشمنان حسین هنوز به خیمههای اهلبیت رحم نمیکنند.. روضهها راست بود..
#محرم #امام_حسین
@ef_zed_komeyl
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۷)
#قسمت_هفت
♨️از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان گناه دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد.
🔰ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. 💠اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. ♦️برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد. 🔶نیک با حالتی خاص گفت: البته او هم حق دارد که در کنار تو باشد، زیرا این چیزی است که خودت خواسته ای. با تعجب گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبودم. گفت: به هر حال هر چه باشد اعمال خلاف و گناه تو او را به این شکل درآورده است، و به ناچار بار دیگر او را در کنار خویش خواهی دید. 🔘از این گفته نیک خجل زده شدم و سخت مضطرب، و در حالیکه صدایم به شدت می لرزید، پرسیدم: کی؟ کجا؟ گفت: شاید در مسیر راهی که در پیش داریم.... 💠گفتم: کدام راه؟ کدام مسیر؟ گفت: به واسطه بشارتی که نکیر و منکر به تو دادند، جایگاه تو منطقه ای است در وادی السلام، و تو باید هر چه زودتر خودت را آماده سفر به آن مکان مقدس کنی. 💥
گفتم: وادی السلام کجاست؟
گفت: مکانی است که هر مومنی را آرزوی رسیدن به آنجاست و بناچار بایستی از بیابان برهوت نیز بگذری، تا در مسیر راه از هر ناپاکی و آلودگی پاک گردی، 🔴 و البته به واسطه رنج و مشقتی که خواهی برد، گناهانت ذوب خواهد شد. آنگاه با سلامت به مقصد خواهی رسید. 🍃گفتم: برهوت چگونه جایی است؟ گفت: کافران و ظالمان در آن جای گرفته و عذاب برزخی می شوند.
آنگاه از من خواست که خود را برای آغاز این سفر پر مشقت آماده سازم.
@ef_zed_komeyl
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۸)
#قسمت_هشت
🏴 از قبر بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من با کمی فاصله از پشت سر او حرکت می کردم. 💠ترس واضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت. هر چه جلوتر می رفتیم، محیط بازتر و مناظر اطراف آن عجیب تر می شد. ✨از نیک خواستم که از من فاصله نگیرد، همدوش و همقدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد.
✨نیک ایستاد و گفت: تو را به من سپرده اند که یار و مونس ات باشم. تا آنگاه که به سلامت قدم به وادی السلام گذاری به همین خاطر اندکی جلوتر از تو در حرکتم تا راه را بشناسی.
🍃پس از لحظه ای سکوت، بدین
گونه سخنش را ادامه داد: البته اگر گناه بتواند فریبت دهد و یا به اجبار تو را همراه خود سازد، بدون شک دیرتر به مقصد خواهی رسید... 💥
اضطرابم بیشتر شد و از آن به بعد هر آ ن احتمال آشکار شدن گناه را می دادم. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته با سختی فراوان توانستیم خود را به اوج آن برسانیم. 🌪در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف، بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود. 🌹نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی برهوت است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی. ❄️خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم. بیا از راه ایمن تری برویم. نیک ایستاد و گفت: راه عبور تو، همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت. 🌾حرفهای نیک اندکی از اضطراب و وحشتم کاست اما با این همه، هنوز نگرانی در وجودم قابل احساس بود. لحظاتی به سکوت گذشت. سپس رو به نیک کردم و دوباره گفتم: راه امن تری وجود ندارد؟
صورتش را به سمت من چرخاند و گفت: بهتر است بدانی که: در عالم برزخ نیز، که تنها سایه ای از بهشت و جهنم است بیابان برهوتی قرار دارد، که همانند پل صراط در قیامت است و به ناچار باید از آن گذشت. تا در صورت لیاقت به وادی السلام رسید. 📛اما وای بر آنان که می مانند و به عذاب مبتلا می گردند و یا دست کم گرفتار و سرگردان می شوند... ◾️به سمت آن دشت بی پایان به راه افتادیم. هرچه پایین تر می رفتیم، هوا گرم و گرمتر🔥 می شد. وقتی به سطح زمین رسیدیم، نفسم به شماره افتاد. از نیک خواستم که لحظه ای برای استراحت توقف کند، اما او نپذیرفت و گفت: راه طولانی و خطرناکی در پیش داریم. بنابراین وقت را تلف نکن.
💫گفتم: من دیگر نمی توانم چون شدت گرما مرا از پا درآورده است. در همین حال و در حالی که عرق از سرو روی من فرو می ریخت، نقش بر زمین شدم. 🍃 نیک از آبی که همراه داشت به من نوشاند.
@ef_zed_komeyl
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۹)
#قسمت_نهم
🌷نیک به من اشاره کرده و گفت: نگاه کن!
به بالای دره نگاه کردم، هیکل بزرگ و سیاهی که قهقه زنان شادی میکرد، بر بالای دره ایستاده بود. 🍀نیک گفت: این هیکل، گناه🔥 آن شخص است که در حال سقوط بود و به واسطه قدرتی که داشت، توانست بر عمل نیک آن مرد چیره گردد و در نتیجه او را به ته دره پرتاب کند...
نگاه نیک دستش را بر شانهام نهاد و گفت: این است عاقبت پیروی از هوای نفس.
◾️با شنیدن این سخن، ترس از گناهانم و اینکه شاید گناه نیز لحظهای بر من چیره گردد، وجودم را فرا گرفت. 🍀پس از طی یک راه طولانی، سرانجام به انتهای دره رسیدیم. آن مرد را نقش بر زمین دیدم که بیچاره همدم و همراه او یعنی نیک، چنان لاغر و ضعیف بود که هرچه تلاش میکرد او را بر دوش خود بکشد، نمیتوانست. 🌼از نیک خواستم به او کمک کند. اما نیک، عذر خواست و گفت: من فقط مأمورم تو را همراهی کنم. گناه هر کس نیز در کمین خود اوست. 💥
گفتم: اما ما انسانها در دنیا به کمک هم میشتافتیم! نیک گفت: در این عالم، هر کس، خود جوابگوی اعمالش است. اگر هم لیاقت شفاعت داشته باشد، من شفیع نیستم.
🙏 فقط دعا کن از دوستداران اهل بیت (علیه السلام) باشد، شاید که شفاعت آنان نصیبش شود... ⚡️شاید به حساب دنیا، ساعتها در اعماق دره راه پیمودیم، تا به مسیری رسیدیم که به سمت بالا ختم میشد. در این لحظه نیک رو به من کرد و گفت: دوست من! خود را برای بالا رفتن از این دره هولناک، آماده کن....
پس از پیمودن مسیری بسیار طولانی، دوباره به دره خطرناک و لغزندهای رسیدیم. 🔥از ترس اینکه مبادا این بار گناه از کمینگاهش بیرون آید و مرا پرت کند، بدنم به لرزه افتاد. 🌷نیک برگشت و گفت: چرا ایستادی؟ حرکت کن. گفتم: میترسم. گفت: چارهای نیست باید رفت.با نگرانی به سمت پایین حرکت کردم، 🍃اما هنوز چند قدمی از لب دره پایین نرفته بودیم که یک موجود بالدار نورانی💥 از آن سوی دره ظاهر شد و در یک چشم برهم زدن، خود را به نیک رساند و پس از اینکه جویای حال من شد، نامه را به او داد و پس از خداحافظی با همان سرعت بازگشت. 🌻نیک پس از خواندن نامه، آنرا در پرونده اعمالم نهاد و لبخند زنان به طرفم آمد و گفت: مژدهای دارم. شگفت زده پرسیدم: چه شده؟
گفت خویشاوندان و دوستانت، برایت هدیهای فرستادهاند، که هم اکنون توسط این فرشته الهی برایت آورده شده است و به همان اندازه از غم و اندوه تو کاسته خواهد شد...
📘ادامه دارد...
@ef_zed_komeyl
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام رفقا
دیر وقته
اما دیگما نسل امروزو زندگای امروزی چیز بعیدی نیست که خیلی هامون بیدار باشیم الان
و امیدوارم قسمتتون باشه ک اگر الان بیدارین این پیام رو هم ببینین
این شبی که بیاد
شب جوون امام حسینه
شب کسیه که بهترین جوون عالم
بهترین جوونی که بهترین جوونی رو کرد
پاک ترین جوون عالمه
امام حسین جوونش خیلیییی براش عزیز بوده
خیلی زیاد
شمارو نمیدونم ولی من وقتی تو گیرودارای جوونیم یا ترس از لغزشم زیارت عاشورا میخونم
قسمت السلام علیک یاعلی بن الحسین یجورهههه دیگه التماسم به امام حسین اینه که تورو به حق جوونت به جوونیم رحم کنو....
حالا ی حرفی باهات دارم جوونی که داری این پیامو میخونی
جوونی که حُب این خاندان تو دلتِ
بیا حالا ک تااین وقت شب بیدار موندیم
تو روزی که برای جوون امام حسین ع هست ی کاری کنیم
بیا همین الان پاشیم چندرکعت نماز شب بخونیم
۵رکعت ۳رکعت ۱ رکعت
هر چقدر ک میتونی
ولی بخونیمو از ته دل استغفرالله و الهی العفو بگیم
تا تو این شبی که بیاد تو روضه حضرت علی اکبر حالمون ی مدل دیگه ای باشه
پاک تر
و سبک تر پا بزاری تو مراسم جوون امام حسین
اصلا اینجوری راه باز کنی اشکی ک باید بیاد، بیادو جوونیتو بیمه خوشبختیُ عاقبت بخیری کنی ...
اگر پیاممو خوندی ینی داره بهت نگاه میشه 🙃ناامیدشون نکن ....
(حتی اگر شرایط خوندن نماز شب روندارین پاشین بشینین و هر ذکرو سوره ای ک بلدین بخونینو هرتعدادی درتوانتون استغفرالله و الهی العفو بگین )
بعدش اگر اشکی اومد منم دعا کن رفیق❤️
#ساداتنویس
#خادماقانوید
https://eitaa.com/Navid_safare
افـ زِد ڪُمیـلღ
📨 #پیام_جدید 📝 متن پیام : سلام رفقا دیر وقته اما دیگما نسل امروزو زندگای امروزی چیز بعیدی
_به به
چه قشنگ ....
حرفی نیس ....
بچه ها حتما بخونید پیامشونو .. 🥺🥺
اجرتون با اباعبدالله ❤️🩹
هدایت شده از |مُنتَظِࢪ|𓂆
دیروز توی زاهدان شهید دادیم..)
گفتم بگم که این امنیتی که داریم.
مدیون تموم شهدا هستیم..!
-شادیروحطیبهشهداصلوات🌱🤍
∞ 𝒋𝒐𝒊𝒏•• ↻♥️ ↯
⇨ @montazereo_313
مداحی آنلاین - رجز شنیدنی حضرت قاسم - استاد دارستانی.mp3
5.27M
🏴 #پادکست #روز_ششم #محرم
#امام_حسین
♨️رجز شنیدنی حضرت قاسم(علیهالسلام)
✨بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام دارستانی
@ef_zed_komeyl
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۶
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز ششم | شبث بن ربعی
از اشراف کوفه و شخصیتهای بیثبات و حزب باد در تاریخ اسلام.
※ شبث، از مخالفان عثمان و فرماندهان سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین بود.
او در مسیر حرکت به سوی نهروان، به خوارج پیوست اما با سخنان امام برگشت و فرماندهی قسمتی از سپاه امام را در جنگ نهروان به دست گرفت. او از کسانی بود که علیه حُجْر بن عَدی شهادت داد.
※ در واقعه کربلا، از کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید؛ اما با تسلط ابن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد و در پراکنده کردن اهالی کوفه، از اطراف مسلم بن عقیل نقش به سزایی داشت. در روز عاشورا با آنکه فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت؛ "اما سعی میکرد تا خود را کمتر نشان دهد". (یکی از مشخصههای افراد بی ثبات)
• او برای حضور در واقعه عاشورا و جنگ با امام حسین(ع) تمایلی نداشت و هنگامی که ابن زیاد از او خواست به سپاه عمر بن سعد بپیوندد، تظاهر به بیماری کرد تا در مقابل امام قرار نگیرد. اما وقتی ابن زیاد به او گفت «اگر مطیع مایی به جنگ دشمن ما برو» به سمت کربلا حرکت کرد.
در روز عاشورا فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت.وقتی که سپاهیان عمر بن سعد از شهادت مسلم بن عوسجه خوشحالی میکردند. شبث آنان را سرزنش کرد. (دودلی ... گاهی این سو و گاهی آن سو)
شبث، پس از واقعه عاشورا، به شکرانه شهادت امام حسین(ع)، مسجدش در کوفه را (که سابقا امام علی(ع) از نماز خواندن در آن نهی کرده بود) تجدید بنا کرد.
در قیام مختار از سوی عبدالله بن مطیع به مقابله با مختار پرداخت. او در شورش اشراف کوفه بر ضد مختار نیز نقش اساسی داشت.
ـــــــــــــــــــــــ پ. ن :
※ تکلیف کار هر کسی را، تکلیف دل اوست که مشخص میکند!
در میان جمعی که با محبت و عقاید و سبکِ زندگی ما همسو نیستند، حالمان از اینکه ما اهل رعایت حدود شرعی هستیم چطور است؟
افتخار میکنیم و سر بالا میگیریم و پای محبتمان میایستیم؟
یا سعی میکنیم کمتر دیده شویم و از آنچه هستیم، در جمعی که شبیه ما هستند، رضایت نداریم!
※ میزان استقامت هر انسان را عشق او مشخص میکند.
عشق وزن میدهد !نک
سنگینی و ثبات و ریشه میدهد به انسان!
حزب باد، این ریشه را ندارند که با هر پیشنهادی، میتوان آنان را خرید!
کمی فکر باید کرد:
قیمت ما چند است؟
همین الآن قیمت ما معلوم است!
پرداختن به چه چیزی، مانع ما برای وقف شدن برای اماممان است؟ همان همهی قیمت ماست ...
و همان تعیین کنندهی انتخاب ماست، حتی اگر امام را با چشم سر ببینیم.
#استاد_محمد_شجاعی
#محرم #امام_حسین
@ostad_shojae
@ef_zed_komeyl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موسیقی ♬
▪️حسین (ع) دعای مستجاب مادرم
من از تو بگذرم، کجا برم؟
دچارتم، تو چارهی منی !
از سرگذشت ❤️🩹
#محرم #امام_حسین #علی_اکبر_قلیچ
@ef_zed_komeyl
@ostad_shojae
افـ زِد ڪُمیـلღ
دیروز توی زاهدان شهید دادیم..) گفتم بگم که این امنیتی که داریم. مدیون تموم شهدا هستیم..! -شادیروح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از •حَیِّ عَلی البُکاء•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ آوازت دنیارو گرفت :)
@Bokaa128