eitaa logo
-افراطی-
109 دنبال‌کننده
157 عکس
65 ویدیو
0 فایل
نوشتن راه فراریست هرچند کوتاه! حریص فرار از زندگی. افراطی مطلق... وقت شما گرانبهاست، به بطالت نگذرانید(: کپی به هیچ وجه. https://daigo.ir/secret/2771555328 پاسخگوی شما بفرمایید (: لبخند به وفور =)
مشاهده در ایتا
دانلود
.او می‌بیند.
نمیدونم چی دیدم تویِ تو ولی دلم نمیخواد هیچوقت از دستت بدم دردونه‌یِ قلبم . ♥️
گفت: اگر بروم چه ؟! گفتم: آن‌گاه تو اولین وطنی هستی که ساکنش را ترک می‌کند .
تو تنها کسی هستی که کنارش خودِ واقعیمم از ته دل میخندم ساعت ها قدم میزنم و معنیِ خستگی رو نمیفهمم . حال و هوایِ خودم و زندگیم کنارت خیلی قشنگتره ! آخه تو پناه و رفیقِ روزای سختِ منی دلیل زندگیم :) 💗
همه از قوی بودنم گفتن ولی تو گفتی ، به من تکیه بده من بخاطرِ تو اینجام .
.او می‌بیند.
(:
نمیدونم اگه نبودی اگه نداشتمت اگه لبخندایِ قشنگت و چشمایِ مهربونت رو نمیدیدم دنیام الان چه شکلی بود . نمیدونم کی یا که چی برام میشد انگیزه و امید و جوونه میزد تو وجودم ! فقط میدونم اگه نبودی زندگی اصلا دوست داشتنی نبود . قشنگ نبود همه چی روشن و رنگی نبود خوبه که هستی نورِ زندگی من :)💗
جهان به چه کار آید ؛ اگر تورا در کنارِ خود نداشته باشم ؟!
قلب بی قرارم دردناک میتپید. فرشته‌ی کوچیکی روی تخت بود باعث این بی‌تابی ها بود. دلم برای آغوش گرم و عطر موهاش تنگ شده بود. دلم گرمای نفساشو کوبش قلبش رو طلب می‌کرد. دلم آرامش صداش رو میخواست. ولی محروم بودم از داشتنش. چند روزی بود که تخت بیمارستان شده بود تنها آغوشی که توش جا داشت. الان هم از پشت شیشه بی‌تابی من و آرامش در خواب اون که اثر مسکن هاست. چند روزی به همین منوال میگذره و من بیتاب تر برای لمس دستای کوچولوش دستام سردی شیشه هارو لمس میکنه. بعد از چندین روز بی‌تابی، منتقل میشه به بخش. از هیجان قلبم تند تر از همیشه میکوبه و انگار قراره پوست و گوشت رو کنار بزنه و از جا بیرون بیاد. دستمو چپ سینه ام فشار میدم که اروم بگیره. در اتاق رو باز میکنم و آروم وارد میشم. چشمای نازش بسته است. دستام بی تعلل روی دست هاش میشینه و گونه هام خیس از اشک میشه. اروم دستامو توی موهاش میبرم و حرکت میدم. تار موهاش از لابه لای انگشتام ردمیشه و آرامش رگ هام رو پُر میکنه. طره ای از موهاش روی چشماش ریخت که به اروم پشت گوشش جا دادم و روی صندلی کنار تخت نشستم. حالا میتونستم ساعت ها صدای نفس کشیدن منظمش رو بشنوم و آرامش رو با جون و دلم احساس کنم... _نوشته های یک افراطی_