eitaa logo
-افراطی-
106 دنبال‌کننده
157 عکس
65 ویدیو
0 فایل
نوشتن راه فراریست هرچند کوتاه! حریص فرار از زندگی. افراطی مطلق... وقت شما گرانبهاست، به بطالت نگذرانید(: کپی به هیچ وجه. https://daigo.ir/secret/2771555328 پاسخگوی شما بفرمایید (: لبخند به وفور =)
مشاهده در ایتا
دانلود
.او می‌بیند.
نور خورشید از لا به لای پنجره به داخل اتاقش سرک میکشید و روی صورتش پخش می‌شد. پوست سفیدش شفاف تر شده بود و رگ های ریز زیر پوستش دیده می‌شد. نور روی چشماش باعث می‌شد که پوست پشت پلکش مایل به قرمز بشه و سایه ی زیبایی از مژه هاش روی گونه اش بیوفته. چرخی میزنه و پشت به آفتاب دوباره می‌خوابه. آفتاب اما پوست گردنش رو هدف میگیره و گرمای آزار دهنده ای به وجود میاره. کلافه روی تخت میشینه و خرمن موهاش که از شلختگی بهم گره خورده روی صورتش میریزه. کلافه از این همه ماجرا موهاش رو با پشت دست کنار میزنه و به سمت میز گوشه اتاق میره و موهاش رو شونه میکشه بالا میبنده شون و به حیاط میره. دست و صورتش رو با آب خنک حوض میشوره. به وسط حوض نگاه میکنه. آفتاب در پیچ و تاب حوض دامن پهن کرده که سایه های عجیب و درخشانی رو منعکس میکنه. لبخند میزنه و با دست آب حوض رو متلاطم میکنه و روزش رو به بهترین شکل و با کمک آفتاب شروع میکنه... _نوشته های یک افراطی_
Danoosh - Behesht.mp3
3.05M
❤️‍🩹🎧
‌ مثلِ یه فرشته نجات که یهو پیدا میشه و از همه سختیا نجاتت میده مثلِ یه انگیزه واسه آسون کردن همه سختیا تو انقدر قشنگ و حال خوب کنی که اصلا هیچی شبیهت نیست . چقدر خوبه که دارمت قشنگم :)
ذوق کردنش>>>
.او می‌بیند.
4_5933956099240641740.mp3
7.08M
❤️‍🩹🎧
زندگی به نفس نفس افتاده بود و چنان پیر مردی خمیده آهسته راه می‌رفت. دل‌ها به لرزه افتاد و اشک ها در حلقه ی چشم ها طلوع کرد. عنکبوت بغض ماهرانه راه حلق را با تار هایی از جنس بغض مسدود می‌کرد. و خبر ها حاکی از مرگ بود. به همین سادگی، انسانی که روزی در دنیا می‌زیست و با تمام وجودش خنجر زخم زبان را بر جان میخرید و دم نمیزد، کسی که دلسوز ترین بود و لبخند از لبانش جدا نمیشد. حالا تبدیل به کالبدی بی روح شده است. کالبدی از جنس مرگ. و اینگونه بود که زندگی به زانو افتاد و برای همیشه اورا ترک کرد... _نوشته های یک افراطی_
هنوزم یه جایی از قلبِ منو داری که هیچکس جز خودت نمیتونه داشته باشه .
.او می‌بیند.