eitaa logo
-افراطی-
118 دنبال‌کننده
178 عکس
73 ویدیو
0 فایل
نوشتن راه فراریست هرچند کوتاه! حریص فرار از زندگی. افراطی مطلق... وقت شما گرانبهاست، به بطالت نگذرانید(: کپی به هیچ وجه. https://daigo.ir/secret/2771555328 پاسخگوی شما بفرمایید (: لبخند به وفور =)
مشاهده در ایتا
دانلود
متأسفم! كه تو غمگينى و دست هاى من، دورند. _بلال راجح
۱۶ بهمن
Talk Down - Golule.mp3
4.76M
❤️‍🩹🎧
۱۶ بهمن
.او می‌بیند.
۱۷ بهمن
۱۷ بهمن
وقتی ذهنیت هاتون یکی میشه>>>
۱۷ بهمن
سال ها میگذرد از آن روز که اورا در کافه دید و دلش را ربود. همان روزی که دستانش قاب صورت او شد و با آرامش ذاتی اش طوفان درون اورا رام کرده بود. حالا سال هاست که روز سالگرد ازدواجشان را در همان کافه روبه روی هم می‌نشینند. دو قهوه ی تلخ سفارش می‌دهند. رز سفید وسط میز را لمس می‌کنند. دست هایشان در هم قفل می‌شود. حالا که دستانشان چروک های زمان را حمل می‌کنند. دستان پیر مرد صورت جانانش را در آغوش می‌گیرد و این بار پیشانی اش میشود محل بوسه های مکرر او. عاشقانه هایی که سال هاست تکرار می‌شوند و لذت را در شهر می‌پراکند. یک عشق با چاشنی تعهد و چند پَر از محبت و مقداری وابستگی. و این عشق واقعی بود که در قلب هاشان می‌کوبید و در رگ هاشان میجوشید.... _نوشته های یک افراطی_
۱۷ بهمن
کاش چشامو میبستم،باز میکردم کنارم میدیدمت
۱۷ بهمن
.او می‌بیند.
۱۸ بهمن
۱۸ بهمن
لانگ دیستنس یعنی: من هر ویستو بغل می کنم، هر جملتو زندگی می کنم، و توی هر عکس و فیلمت خودمو کنارت تصور می کنم
۱۸ بهمن
به یکباره دگرگون میشوی وجودت به هم میریزدد در خودت اوار میشوی این گونه اواره شدن نشان از زلزله ای عظیم است به ظاهر مانند بقیه معمولی و مرتب هستی اما  درونت به هم ریخته است منشا زلزله را پیدا میکنی همان اتاقک قرمز رنگ زیر میله های قفسه سینه ات همان که همیشه ارام و یکدست و منظم میکوبید و زندگی را درون رگ های امید که سراسر بدنت را تحت سلطه خود دارند پمپاژ میکرد همان که حالا دیگر اتاقکی مرتب نیست بهم ریخته و اشفته است دیگر منظم نمیکوبد یکی در میان میزند،با فشار زیادی انگار می خواهد از زندان قفسه سینه ات بیرون بجهد پس لرزه ای در چشمانت گوی های رنگی ان را می لرزاند گلویت به خشکی میزند اب دهانت خشک شده است و راه گلویت مانند کویریست که هیچ گاه به ان اب نرسیده است هول کرده ای و در لحظه نمی دانی که چه باید بکنی هنوز دلیل این کلافه گی و اواره شدن را نمی دانی عرقی سرد از کنا ره ی سرت  از لا به لای مو هایت  به روی شقیقه ات ارام سر میخورد و ه پایین میریزد کف دستانت عرق کرده است و نمیدانی جرا اینگونه دگرگون شده ای به دنبال دلیل این ویرانه شدن میروی و انجاست که عشق جلو می اید و محکم تو را به خودش می فشارد و میگوید اوست که باعث زلزله قلبت و دگرگون شدن حالت است  ارام در گوشت میگوید که به طرفی نگاه کنی و با دست به طوری نا محسوس شخصی را به تو نشان میدهد و میگوید معشوقه ات را ببین و تویی که ارام سرت را بالا میگیری و چشمت در چشم معشوقه ات قفل میشود و انگار دوباره زلزله می اید  تو حالا عاشق شده ای به سمت معشوقه ات نیروی و از ان میخواهی که به تو در ساختن اتاقک قرمز رنگ قلبت که حالا ویرانه ای بیش نیست کمک کند او هم از تو همین تقاضا را دارد تو قبول میکنی   قرار دادی مینویسید برای اینکه قلب های هم را باهم بسازید بعد از اینکه اخرین تکه ی قلب را میچینید به خود می ایید و میبینید که زندانی شده اید در قلب هم دیگر راهی برای خروج ندارید شما در قلب هم محکومید به حبس ابد و اینگونه است که عشق زلزله ایست نامحسوس می اید ویران میکند و بقیه کار را به عاشق و معشوق میسپارد و در اخر انها هستند که دیگر نمی توانند از هم جدا شوند _نوشته های یک افراطی_
۱۸ بهمن