📍قدر #پرویز_داوودی در این دنیا شناخته نشد. این را هنگامی که در مراسم امروز، روی آقا احسانش را میبوسیدم، درگوشی به او گفتم. اشکش سرازیر شد و درحالیکه گریه امانش نمیداد با دست به خودش اشاره کرد و سرش را بالا انداخت که «ما هم نشناختیم».
📍سکوت مرگبار و غفلتِ جماعت مدعی، پیش از آنکه رهبر معظم و نکتهسنج انقلاب از پرویز داوودی با تعابیر بلند #مؤمن، #انقلابی، #دانشمند، #بااخلاص، #کارآزموده و #پرتلاش یاد کنند، این قدرناشناسی را بهخوبی نشان داد. داد شاگردان و دوستان او از این همه بیخیالی درآمده بود. ازجمله #محمدجواد_توکلی تعریضی بلندبالا به صداوسیمای بینفَس و کرخت جمهوری اسلامی نوشت. تا پیش از پیام رهبری انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته! رهبری که پیام دادند، جوهر قلم آقایان هم از یخزدگی درآمد!
📍در فهم عمیق مسائل اقتصاد، مانند او ندیدم. نمیدانم کسی هست یا نه، من ندیدم. ابتدای کلاس اقتصاد پولی دورۀ دکتری به او گفتم «استاد عزیز، من بیش از یک دهه است چراغ دست گرفتهام، و با بزرگان پول و بانک کشور در حوزه و دانشگاه نشستهام، اما هنوز پرسشهای مبنایی مهمی برایم بیپاسخ مانده است». با مهربانی لبخندی زد و گفت «فلانی؛ من انشاءالله میتوانم پاسخت را بدهم». گفتم «بزرگانی نتوانستهاند». پاسخ داد که کمی صبور باش!
از آن به بعد کمر بست برای پاسخ به ذهن پرخلجان و جوّال و جسور من؛ و هرچه پرسیدم را پاسخ گفت. بینظیر بود!
📍با وجود مقام شامخ علمی، نفسش رامِ رام بود؛ بلندطبع، متواضع، خویشتندار، مخلص، اهل ذکر و تهجد، فراری از تبرّج و خودنمایی...
📍از شما چه پنهان، تا یک سال پس از آغاز دورۀ دکتری، و پیش از آنکه در کوران بحثهای سنگین کلاسی با او دست و پنجه نرم کنم، و سطح اشرافش را بدانم، من هم قدر او را نمیشناختم؛ و ایبسا اکنون نیز «حقّ معرفته» نشناسم! گرچه از دور هم به کوهی بلند میمانست، اما هرچه به او نزدیکتر شدم، دیدم عظمت وجودش با قبل قابل مقایسه نیست. این اواخر برایم قلهای آسمانی و دستنیافتنی مینمود. #حضرت_استاد خطابش میکردم، و همواره دستبسته در خدمت او بودم. همین شیدایی نیز اتفاقاً دستمایۀ جماعت گیج و ملنگ شده بود، از ارزشی و پایداریچی تا اصلاحاتی و سلطنتطلب و اپو و صهیونیست، با انگشت نشان میدادند و کامنت میگذاشتند که این یکی را ببین!!
🌷وصلِ خورشید به شبپَرّه اَعْمی نرسد
🌷که در آن آینه صاحبنظران حیرانند
📌این روزها، گاهی که با گذر از برهوت خیال و غفلت و روزمرگی به خود میآیم، و میاندیشم که گرچه موقت، اما تا گاه مرگ از مصاحبت با او محروم شدهام، در خودم فرومیریزم. این حال، طی این سه روز بارها و بارها تکرار شده است.
سیل اشک امان نمیدهد...
💠 «اقتصاددان واقعگرا» | {ایتا} | {تلگرام} |