بسم الله الرّحمن الرّحیم
••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─••
🔷 زندگی قرآنی 🔷
🔻آيه 🔻
💠وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ بَنِى إِسْرَاءِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَىْ عَشَرَ نَقِيباً وَقَالَ اللَّهُ إِنِّى مَعَكُمْ لِئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَو ةَ وَءَاتَيْتُمُ الزَّكَو ةَ وَ ءَامَنْتُم بِرُسُلِى وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ لِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ (۱۲) نساء
🔻ترجمه 🔻
💠و به تحقیق خداوند از بنى اسرائیل پیمان گرفت، و از میان آنان دوازده سرپرست (براى دوازده طایفه) برانگیختیم، و خداوند (به آنان) فرمود:
من با شمایم، اگر نماز به پا دارید و زكات بپردازید و به پیامبرانم ایمان آورده و یارى شان كنید وبه خداوند وامى نیكو دهید، قطعاً گناهانتان را مى پوشانم و شمارا به باغهایى وارد مى كنم كه نهرها زیر (درختان) آن جارى است.
پس از این، هر كس از شما كافر شود، به راستى از راه راست منحرف گشته است.
••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─••
🔷 تفسیر کوتاه آیه
🍃«عزّرتموهم» از «عَزّر»، به معناى یارى كردن همراه با احترام است.
🍃«سواء السبیل»، به وسط راه را مى گویند كه انحراف از آن، سقوط را به همراه دارد.
🍃نقباى بنى اسرائیل، وزراى حضرت موسى علیه السلام و سرپرستان دوازده طایفه از آنان بودند.
از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت است كه فرمود: خلفاى پس از من دوازده نفرند، به تعداد نقباى بنى اسرائیل.
🍃مخالفان راه اهلبیت، بسیار كوشیدند كه این عدد را بر خلفاى راشدین، خلفاى بنى امیّه و خلفاى بنىعبّاس منطبق سازند، با اینكه با هیچ كدام جور در نمى آید. و این تلاش بیهوده در حالى است كه دهها حدیث از زبان پیامبر خداصلى الله علیه وآله كه نام این دوازده تن را در بردارد،
🍃 در كتب معتبر شیعه و سنّى به چشم مى خورد كه نخستین آنان على علیه السلام و آخرینشان حضرت مهدى علیه السلام است.
مسند احمدبن حنبل، ج ۱، ص ۳۹۸
🍃نماز، زكات، یارى انبیا و انفاق، در برنامه هاى ادیان الهى دیگر نیز بوده است. «میثاق بنی اسرائیل...»
🍃 همراهى خداوند با ما چند شرط دارد: نماز، زكات، ایمان، نصرت انبیا، انفاق. «انّى معكم لئن اقمتم الصّلوة و...»
🍃 انجام همه ى واجبات كارساز است، نه فقط بعضى از آنها. «لئن اقمتم الصلوة... و اقرضتم اللَّه»
🍃 قرار گرفتن موضوع قرض در كنار امورى مانند: نماز و زكات و ایمان به رُسل و یارى انبیا، وترتّب مغفرت وپاداش الهى بر آن، نشانگر اهمیّت فوق العاده ى آن است.
🍃 رهبر، اگر از خود مردم باشد، موفّق است. «بعثنا منهم»
🍃 بهشت را به «بها» دهند، نه بهانه. اگر نماز، زكات، ایمان، امداد و انفاق بود، بهشت هم هست. بهشت، جاى آلودگان نیست، ابتدا باید پاک شد، آنگاه به بهشت رفت. «لاكفّرنّ... لاُدخلنّكم»
🍃 راه دستیابى به عفو خدا، ایمان و عمل صالح است. «لئن آمنتم... واقرضتم... لاكفّرنّ»
🍃 هركس به دستورهاى الهى كفر ورزد، از مسیر اعتدال خارج شده است. «فمن كفر... فقد ضلّ سواء السبیل» (آرى، اقامه ى نماز، پرداخت زكات، ایمان به انبیا و وفادارى به پیمانها، راه میانه است كه نافرمانان آن را گم كرده اند.)
🌷أللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم🌷
@razmandegan_eslam_kerman
••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─••
#روز_هشتم_محرم
#یـاعـلــی_اکـبــر_ع
در هوای وصل جانان سر نهادن عار نیست
غرق خون گشتن برای عاشقان دشوار نیست
از جوانی چون علی اکبر گذشتن بهر دوست
محرم اسرار خواهد کار هر اغیار نیست
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@razmandegan_eslam_kerman
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
✅ زیارتنامه حضرت علی اکبر (علیه السلام)
▪️شیخ بزرگوار ابن قولویه در كتاب كامل الزیاره، ص ۳۲۹ به سند صحیح از ابی حمزه ثمالی نقل كرده كه امام صادق (علیه السلام ) چگونگی زیارت امام حسین (علیه السلام ) را به او آموخت و گفت:
سپس به جانب علی بن الحسین ( #علی_اکبر ) كه نزد پای امام حسین است رو كن و بگو:
السَّلام عَلیكَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُُهُ وَ ابنُ خَلیفَةِ رَسُولِ اللهِ و ابن بِنتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمَةُاللهِ وَ بَرَكاتُهُ مُضاعَفَةً كُلَّما طَلَعَتِ الشَّمسُ أَو غَرَبَت السَّلامُ عَلیكَ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.
بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی وَ أُمّی دَمُكَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللهِ بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یدَی أَبیكَ یحتَسِبُكَ وَ یبكی عَلَیكَ مُحترقاً عَلیكَ قَلبُهُ یرفَعُ دَمَكَ ألی عِنانِ السَّماءِ لا یرجَعُ مِنهُ قَطرَةٌ وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ حینَ وَ دَّعَكَ لِلفِراقِ فَمَكانُكُما عِندَاللهِ مَعَ آبائِكََ الماضینَ وَ مَعَ أُمَّهاتِكَ فی الجِنانِ مُنَعَّمینَ أَبرَأُ إلی اللهِ مِمَُن قَتَلَكَ وَ ذَبَحَكَ.
سپس خود را بر قبر بیانداز و دست خود را بر آن قرار ده و بگو:
سَلامُ اللهِ وَ سَلامُ مَلائِكَتِهِ المُقَرَّبینَ وَ أنبِیائِهِ المُرسَلینَ وَعِبادِهِ الصالِحینَ عَلیكَ یا مَولای وَ ابنَ مَولای وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَركاتُهُ .
صَلی اللهُ عَلیكَ وَ عَلی عِترَتَكَ وَ أَهل بَیتِكَ وَ آبائِكَ وَ أَبنائِكَ وَ أُمَّتهاتِكَ الأَخیارِ الأَبرارِ الَّذینَ أَذهَبَ اللهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهَّرَهُم تَطهیراً.
السَّلامُ عَلیكَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ ابنَ أَمیرِالمُؤمِنینَ وَ ابنَ الحُسینِ ابنِ عَلِی وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.
لَعَنَ اللهُ قاتِلَكَ وَ لَعنَ الله ُمَنِ استَخَفَّ بِحَقِّكُم وَ قَتََلَكُم وَ لَعَنَ مَن بَقِی مِنهُم وَ مَن مَضی نَفسی فِداؤُكُم وَ لِمَضجَعِكُم صَلَّی اللهُ عَلیكُم وَ سَلَّمَ تَسلیماً كَثیراً.
سپس گونه خود را بر قبر بگذار و بگو:
صَلَّی اللهُ عَلیكَ یا أَبا الحَسَنِ. (سه بار)
بِأَبی أَنتَ وَ أُمی أَتیتُكَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَیتُ عَلی نَفسی وَ احتَطَبتُ عَلی ظَهری أَسأَل اللهَ وَ وَلیی أَن یجعَلَ حَظّی مِن زِیارَتِكَ عِتقَ رَقبَتی مِنَ النّارِ.
ای فرزند رسول خدا و ای فرزند جانشین رسول خدا و ای فرزند دختر رسول خدا، سلام بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، هر دم كه خورشید طلوع و غروب كند. سلام بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد.
پدر و مادرم فدای تو ای سربریده و ای كشته بی گناه ، پدر و مادرم فدای خون تو كه به سوی حبیب خدا( پیامبر) اوج گرفت. پدر و مادرم فدای تو كه پدرت تو را ( مانند هدیه ای گرانبها) با دستان خود ( برای خدا) تقدیم كرد در حالیكه بر تو می گریست و دل می سوزاند و خون تو را به سوی آسمان می پاشید و قطره ای از آن باز نمی گشت و پدرت از گریه آرام نگرفت هنگامی كه تو را وداع می گفت. پس جایگاه شما نزد خدا، با پدران و مادرانتان، در بهشت و برخوردار از نعمتهای بهشتی است. از آنكه تو را كشت و تو را سر برید، به سوی خدا دوری می جویم.
سلام خدا و رحمت و بركات او و سلام فرشتگان مقرب و پیامبران و بندگان شایسته خدا بر تو ای مولا و فرزند مولای من. درود خدا بر تو بر عترت و خاندان و پدران و فرزندان و مادران تو كه شایسته و نیك بودند و خداوند هر گونه پلیدی را از آنان دور ساخت و آنان را پاكیزه وطاهر گردانید. سلام بر تو ای فرزند رسول خدا و ای فرزند امیرالمؤمنین و ای فرزند حسین بن علی و رحمت و بركات خدا بر تو.
خداوند لعنت كند كسی كه با تو جنگید و كسی كه حق شما را نادیده گرفت و شما را كشت. و تمام رفتگان و زندگان آنان را خدا لعنت كند. جانم به فدای شما و مرقد شما. درود و سلام فراوان خدا بر شما باد.
درود خدا بر تو ای ابالحسن ، پدر و مادرم به فدایت، به سوی تو آمدم و تو را زیارت می كنم و از جنایتهایی كه بر نفس خود روا داشته ام و گناهانی كه بر دوش خود حمل كرده ام به تو پناه می آورم.از خداوند كه ولی تو و ولی من است می خواهم تا بهره مرا از زیارتت نجات از آتش دوزخ قرار دهد.
@razmandegan_eslam_kerman
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مداحی آنلاین - برا خداحافظی اومدی علی - سید رضا نریمانی.mp3
8.57M
🔳 #هشتم #محرم
🎧 با نیزه پهلوتو نشون کرده عدو، وای عمه وای عمه
🌴 فرق سرت رو پر خون کرده عدو ، وای عمه وای عمه
🎤 سیدرضا نریمانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده چقدر اربا اربا شدهای
فرمانده چقدر مثل مولا شدهای
ای جسم مقطعه در آغوش حسین
مانند علی اکبر لیلا شده ای
مداحی #سید_رضا_نریمانی برای شهید #قاسم_سلیمانی
🌴 بر پیکر ارباً اربای شهیدان صلوات
@razmandegan_eslam_kerman
ای داغداراصلی این روضه هابیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلابیا
تنهاامیدخلق جهان یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالاگرفته ایم برایت دودست را
ای مردمستجاب قنوت و دعابیا
اللهم عجل لولیک الفرج
#اجرك_الله_يا_صاحب_الزمان
@razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ما_ملت_امام_حسينيم
🎬گریههای دیشب رهبر انقلاب در هنگام یاد کردن سخنران از حاج قاسم سلیمانی
علمدار امام خامنهای مدظله العالی امسال هم در روضه ارباب حاضر است...
@razmandegan_eslam_kerman
'
#تنها_میان_داعش
#قسمت_پانزدهم
در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
تا اولین افطار #ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب #آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای #افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو #قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با #خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟»
به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم #امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@razmandegan_eslam_kerman
'
#تنها_میان_داعش
#قسمت_شانزدهم
در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
.
تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@razmandegan_eslam_kerman