eitaa logo
هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان
534 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
30 فایل
🔸️کانال رسمی اطلاع رسانی و تولیدات هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان 🌐مارا در فضای مجازی دنبال کنید : https://zil.ink/eheyat_kerman 📱ارتباط با ما @Markaz_Heit_stad
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 🌺 حکمت‌ ۴۶۲ امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام فرموده‌اند: بسا كسانی كه از ستودن ديگران فريفته و گمراه شده اند. @razmandegan_eslam_kerman 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" من زنده ام" ...آذوقه هایی را که از همسایه ها گرفته بودم در چند نوبت به مسجد رساندم. دوشب بعد طبق وعده ای که به آقا داده بودم به خانه رفتم، آقا سنگر کوچک و جمع و جوری سر کوچه ساخته بود که با دیدن آن یاد قبرهایی می افتادم که با دوستم برای مراقبه و غلبه بر ترس از مرگ در آنها می خوابیدیم. کف س نگر یک پتو و یک بالش کوچولو انداخته بود. یک توری هم به عنوان سقف سنگر کار گذاشته بود که پشه و مارمولک و جانوران موذی نتوانند وارد آن شوند. بادیدن این همه ذوق و سلیقه لبخندی زدم و گفتم آقا این که سنگر نیست مثل تخت ملکه هاست. بغلم کرد و پیشانی ام را بوسید و گفت مگه تو چی از یه ملکه کمتر داری،تو هم ملکه ی بابایی دیگه! هیچ گاه آن چهره ی مهربان و دوست داشتنی با آن دست های بزرگ و پینه بسته از کار و رنج که آن شب به روی سرم کشید از یادم نمی رود. آن دست های مهربان و دوست داشتنی را از صمیم قلب بوسیدم. یادم آمد یادداشت دومم را هم باید برای سلمان بگذارم. دوباره نوشتم _ من زنده ام _ و آن را به شیشه ی ترک خورده ی اتاق چسباندم. صدای سوت خمپاره ها لحظه ای قطع نمی شد.شعله هایی که از سوختن شهر برمی خاست، شب را بی معنا و همه جا را روشن کرده بود. گوش شهر از صدای خمپاره ها پر شده بود. آقا برای اینکه مرا از فضای ملتهب و وحشت آور صدا و آتش خمپاره ها دور کند با خاطرات جنگ ها و تاریخ و شعر و ادبیات سرگرمم کرد. مثل همیشه که با آمدن پائیز ژاکت های بافته شده ی سال های قبلی را می شکافت و مدل و طرحی نو می بافت، با کلافی به رنگ گل بهی ژاکتی برایم سر انداخته بود و بی آنکه حتی یک نگاه به بافته هایش بیندازد، همان طور که می بافت گفت همه ی آدما تو زندگیشون یه بار جنگ می بینن، اما من دو جنگ رو دیدم؛ هم جنگ 1320 رو دیدم و هم جنگ ایران و عراق رو. ..... روز دوازدهم صبح زود و باز هم به این امید که جنگ امروز تمام می شود به مسجد مهدی موعود رفتم. آقای محمد بخشی نماینده ی فرماندار، پیغام فرستاده بود که هفت نفر از نیروهای امداد را برای کمک به دامداری دیری فارم(مزرعه وسیعی در کناره ی اروندرود) بفرستید اما نگفته بود کار ما آنجا چیست. .... هیچ وقت از نزدیک دیری فارم را ندیده بودم. مزرعه ای بود کاملا مکانیزه که تمام شیر پاستوریزه ی مورد نیاز کارکنان شرکت نفت (آبادان،اهواز،خارک،گچساران) از آنجا تأمین می شد. آن روز ها هر نوع کاری برایمان خدمت تعریف می شد. همه جا اعزام شده بودیم جز گاوداری. سوار وانت شدیم.چند زن عرب زبان روستایی هم عقب وانت نشسته بودند. راه افتادیم. بین را مریم فرهانیان گفت همه به جبهه اعزام میشن ما به طویله! مریم که خودش عرب بود، از زنان روستایی پرسید ما برای چی می ریم طویله؟ گفتم مریم کلاس دیری فارم رو اینقدر پائین نیار . ناسلامتی دامداری صنعتیه. با اکراه گفت دیری فارم خارجیشه که به فارسی می شه همون طویله ی خودمون. در هاله ای از ابهام وارد دیری فارم شدیم. مسئولان گاوداری از همان اول جنگ آنجا را به حال خود رها کرده بودند. حدود پانصد رأس از گاوهای بزرگ هلندی و آلمانی که هرکدام یک تن وزن داشتند. دیری فارم سرمایه ی ملی ارزشمندی برای کشور محسوب می شد و الان در تیررس کامل عراقی ها قرار گرفته بود. بعضی از گاوها ترکش خورده و تلف شده بودند و بعضی که شرایط کشتارشان فراهم بود با مجوز توسط افراد خبره قبل از تلف شدن، ذبح و به محل های پخت غذا ارسال می شدند. بعضی از گاوها آنقدر عصبی شده بودند که کسی جرأت نمی کرد به آنها نزدیک شود. من هم اول کار وقتی به چشمان گاوها نگاه می کردم می ترسیدم،تا اینکه یواش یواش با راهنمایی زنان عرب به آنها نزدیک شدم. یکی از زنان عرب برایمان توضیح داد که قبلا شی این گاوها با دستگاه های پیشرفته دوشیده می شده، حالا آنجا برق ندارد و گاوها پرشیر شده اند و ما باید آنها را بدوشیم. هر کدام از اینها روزانه پنجاه تا هشتاد لیتر شیر می دهند. .....با راهنمایی زنان عرب که دامداران سنتی بودند تا غروب آن روز توانستیم با ده بشکه شیر و انگشتان زخم و زیلی به مسجد برگردیم و برای فردای رزمندگان شیربرنج درست کنیم. هیچ نقطه از شهر امن نبود. برادر جعفر مدنی زادگان گاوهای باردار را به ایستگاه دوازده انتقال داد. دستگاه شیردوش را هم تعمیر و با برق ژنراتور به کار انداختند. جالب اینکه گاوهایی که موقع دوشیدن از ما رم میکردند صدای دستگاه مکانیزه ی شیردوش را که شنیدند همگی به صف شدند. بعد از اینکه ایستگاه دوازده مورد هجوم بعثی های عراقی قرار گرفت گاوها را به زمین چمن ورزشگاه منتقل کردند.( بعد از سقوط خرمشهر گاوها را با کمپرسی ابتدا به اهواز و بعد از آنجا تعدادی را به تبریز انتقال دادند) .... هرکس که در مسجد کار می کرد عزیزی هم در جبهه داشت که از حال و روزش بی خبر بود. .... اضطراب و دلواپسی، احساسی دائمی بود که از وجودم جدا نمی شد. خواهران متأهل با
دیدن برادرهایی که از جبهه برای بردن غذا می آمدند سرآسیمه و مضطرب حال همسرانشان را جویا می شدند و بعضی وقت ها به جای خبر سلامتی، خبر شهادت همسرانشان به آنها می رسید. صحنه ها بسیار غم انگیز و ناراحت کننده بود اما بردباری خواهران در برابر حوادث و اخباری که از جبهه می آمد ستودنی بود. .... زندگی خصوصی تعطیل شده و همه چیز از روال طبیعی اش خارج شده بود. به ندرت می توانستم به خانه برگردم و خبر بگیرم. منتظر فرصتی بودم که به خانه بروم و سروگوشی آب بدهم و احوال آقا و بچه ها را بگیرم و به قولی که به سلمان و آقا داده بودم عمل کنم. روی یک تکه کاغذ نوشتم _ من زنده ام _ و راهی خانه شدم. آقا هرچند وقت یکبار به خانه سر می زد. چندتا مرغ داشتیم که تخم دوزرده می گذاشتند. تخم مرغ ها را جمع می کرد و به بیمارستان O.P.D که محل کارش بود می برد و به مجروحان شیر و تخم مرغ دوزرده می داد که تقویت شوند و زودتر بهبود پیدا کنند. بین راه بودم که از رادیو جیبی آژیر وضعیت قرمز اعلام شد و به دنبال آن صدایی نزدیک تر و مهیب تر از همیشه زمین را شکافت. همه در حالی که فرش زمین شده بودیم گوش ها را گرفته و سرها را توی سینه جمع کرده بودیم. بعد از قطع صدای ضدهوایی و فرار میگ ها، دودی سفید رنگ در مسیر کوچه ی ما به هوا برخاست. شتابان و سرآسیمه به سمت خانه دویدم. هرچه می دویدم خانه دورتر می شد. پاهایم کرخت شده بود. چشم هایم را فشار می دادم تا خانه را ببینم اما دیگر خانه ای در کار نبود. خانه نه در داشت و نه دیوار. حیاط خانه به گودالی بزرگ تبدیل شده بود. بوی مرگ تمام کوچه را پر کرده بود. دهنم گس شده بود.حتی آب دهانم را به زور قورت می دادم. خانه ی دوستم زری هم کاملا ویران شده بود. صدای آقا مرا از آن وضع نجات داد. آقا در گوشه ای از آشپزخانه سنگر گرفته بود. باور نمی کردم. پایان قسمت پنجم @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬅ زيارت حضرت رسول(صلّى اللّه عليه و آله) در روز شنبه أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاَتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلاَلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلاَئِكَتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمِينِكَ وَ نَجِيبِكَ وَ حَبِيبِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ صِفْوَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ خَالِصَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الْوَسِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً إِلَهِي فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِي يَا سَيِّدَنَا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَ بِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى رَبِّكَ وَ رَبِّي لِيَغْفِرَ لِي پس سه مرتبه بگو: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ پس بگو: أُصِبْنَا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْيُ وَ حَيْثُ فَقَدْنَاكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ يَا سَيِّدَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ (الطَّيِّبِينَ) الطَّاهِرِينَ هَذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكَ وَ عِنْدَ آلِ بَيْتِكَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ. -------------- @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ پيامبر رحمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: 🍃خداى والامرتبه مى فرمايد : اى فرزند آدم! خود را وقف عبادت من كن تا سينه ات را از بى نيازى پر كنم و فقرت را بزدايم . 📖 كنزالعمّال ، ج ۱۵، ص ۷۷۰ @razmandegan_eslam_kerman
بسم الله الرّحمن الرّحیم ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🔷 زندگی قرآنی 🔷 🔻آيه🔻 💠مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْأَيَتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى‏ يُؤْفَكُونَ (۷۵) مائده ‏ 🔻ترجمه🔻 💠مسیح پسر مریم، فرستاده‏ اى بیش نیست كه پیش از او نیز پیامبرانى بودند ومادرش بسیار راستگو و درست كردار بود، آن دو (همچون سایر انسان‏ها) غذا مى‏‌خوردند.(پس هیچ كدام خدا نیستند،) بنگر كه چگونه آیات را براى مردم بیان مى‏‌كنیم، پس بنگر كه این مردم چگونه (از حقّ) روى‏گردان مى‏‌شوند. ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🍃در این آیه، خداوند سه دلیل مى ‏آورد كه عیسى علیه السلام خدا نیست: ۱- از مادر متولد شده و پسر مریم است. ۲-پیامبرانى مثل او نیز بوده‏اند و او بى همتا نیست. ۳- او هم مانند دیگران نیاز به غذا داشته و قدرتش را از لقمه نانى به دست می آورده، پس از خود قدرت ندارد تا خدا باشد. 🍃«صدّیق» كسى است كه بسیار راستگو باشد و راستگویى خود را با كردار درستش ثابت كند. 🍃در آیه‏ ى دیگر، صدّیقه بودن حضرت مریم چنین بیان شده است كه او كلمات الهى را تصدیق می كرد و از عابدان بود. «صدقت بكلمات ربّها و كتبه و كانت من القانتین» (سوره تحریم، آیه۱۲) 🍃 داشتن برخى امتیازات و امور استثنایى، دلیل بر الوهیّت نیست. حضرت آدم هم بدون پدر و مادر بود و كسى او را خدا نپنداشت. «قد خلت من قبله الرسل» 🍃 مرگ، براى همه‏ ى انبیا قطعى است. «قد خلت من قبله الرسل» بنابراین عیسى فناپذیر است و خدا نیست. 🍃 اگر عناد به میان آید، روشن‏ ترین برهان‏ ها و دلایل هم كارساز نخواهد بود. «كیف نبیّن ... أنّى یؤفكون» 🍃زن مى‏ تواند به بالاترین درجات معنوى برسد تا آنجا كه خداوند ثناگویش شود. «و اُمّه صدّیقة» 🍃 آشنایى با تاریخ گذشته وریشه‏ یابى آن، براى آیندگان مفید است. «ثمّ انظر...» 🌷أللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم🌷 @razmandegan_eslam_kerman ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اعتراض ضدانقلاب به مسابقه جاسوس‌ها 🎥 بخش‌هایی از مسابقه تلویزیونی رخداد که در فضای مجازی سروصدای زیادی به پا کرده! 🔺این مسابقه که با نام مسابقه شناسایی جاسوس ‌ها شناخته میشه، به شدت فریاد ضدانقلاب و ایادی وطن‌فروش داخلی رو هم درآورده 😉 🔹مسابقه جالب و دیدنی رخداد به تهیه‌کنندگی امیرعلی آزادی و اجرای محمدرضا شهبازی در ۵۲ قسمت، شنبه ‌و یکشنبه شب‌ها از ساعت ۲۱ روی آنتن شبکه افق پخش می‌شود. @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا