eitaa logo
هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان
541 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
30 فایل
🔸️کانال رسمی اطلاع رسانی و تولیدات هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان 🌐مارا در فضای مجازی دنبال کنید : https://zil.ink/eheyat_kerman 📱ارتباط با ما @Markaz_Heit_stad
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند: 🍃 مسلماً او (امام زمان) غیبتی خواهد کرد که هیچ کس در ان از هلاکت (دینی) در امان نمی ماند، مگر آنان که خداوند آنان را در اعتقاد به امامت وی (امام زمان) ثابت قدم بدارد و به ایشان دعا بر تعجیل فرج را توفیق دهد. 📖 کمال الدین و تمام النعمه ، باب ۳۸ ، حدیث ۱ @razmandegan_eslam_kerman
بسم الله الرّحمن الرّحیم ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🔷 زندگی قرآنی 🔷 🔻آيه🔻 💠أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَعاً لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَادُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۹۶) مائده ‏ 🔻ترجمه🔻 💠(البتّه) شكار دریا و خوراک آن براى شما حلال شده كه توشه‏ اى براى شما و كاروانیان است، ولى تا وقتى مُحرم هستید، صید صحرایى بر شما حرام است و از خداوندى كه به سوى او محشور مى‏‌شوید، پروا كنید. ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🔷 تفسیر کوتاه آیه 🍃 تفسیر مجمع ‏البیان وبرخى تفاسیر دیگر و كتب فقهى، از این آیه استفاده كرده‏ اند كه در حال احرام، صید حیوانات دریایى و مصرف آن حلال است، امّا حیوانات صحرایى، شكار و مصرفشان حرام است. 🍃البتّه مراد از حیوان دریایى، آبزیان و حیواناتى است كه در آب زندگى می كنند، گرچه در رودخانه باشد. 🍃 براى افراد محرم، همه‏ ى راه‏ها بسته نیست. (خداوند در كنار منع شكار صحرایى، شكار دریایى را جایز دانسته است.) «احلّ... حرم» شكار آنگاه حلال است كه براى تغذیه باشد نه تفریح و لغو. «متاعاً لكم» 🍃 منافع و فرآورده‏ هاى دریایى، تنها مخصوص ساحل‏ نشینان نیست. «متاعاً لكم و للسّیارة» 🍃 ساحل نشینان، در بهره‏ گیرى از دریا اولویّت دارند. «لكم وللسیارة» (كلمه «لكم» قبل از كلمه «للسیارة» آمده است) 🍃 صید حیوانات صحرایى یا خوردن آن در حال احرام، بی تقوایى است. «حرّم علیكم صید البرّ ما دمتم حرماً و اتّقواللَّه» 🍃 ایمان به قیامت ومحاسبه‏ ى اعمال، عامل بازدارنده از گناه است. «واتّقوا اللَّه الّذى الیه تحشرون» 🌷 أللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم 🌷 @razmandegan_eslam_kerman ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.   •┈••✾🍃◾🌹◾🍃✾••┈• پنج شنبه است و ياد درگذشتگان 😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ، اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ، اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ هدیه به روح رفتگان، خصوصا امام (ره)، شهدا ، اموات بد وارث و بی وارث و 💐 @razmandegan_eslam_kerman •┈••✾🍃◾🌹◾🍃✾••┈•
✅حاج اسماعیل دولابی : 🍃اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد. @razmandegan_eslam_kerman
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 🌺 حکمت‌ ۴۸۰ امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام فرموده‌اند: هنگامى كه مؤمن برادر خود را به خشم مى آورد ، او را از خود رانده است. 🔷 سید رضی می گوید : «حشم » و«احشم » يعنى او را به غضب در آورد، و بعضى گفته اند يعنى او را شرمنده ساخت، و «احتشم » بمعنى طلب چنين حالتى است، و مسلما چنين كارى مقدمه جدائى است. @razmandegan_eslam_kerman 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
' " من زنده ام " .... بوی تند و تیز مدفوع باران خورده، نزدیک شدن به مقصد را خبر می داد. درست می شنیدم؟ زمزمه ی حزین و دلنشین دعای توسل! این صدای یک ایرانی بود. نزدیک تر که شدم سعی کردم با سرفه او را متوجه ی حضور خود کنم. اما آنجا مقصد نبود. با هر قدمی که بر می داشتم روی کپه های نرمی پا می گذاشتم که مقصد را مفهوم و معلوم می کرد. پاهایم در فاضلاب فرو رفته بود. دلم می خواست صرفنظر کنم اما وضع مزاجی ام اصلا خوب نبود. عینک را از روی چشمم برداشت. مثل آدم کوری بودم که فقط روشنایی و تاریکی را تشخیص می دهد اما چیزی نمی بیند. سرباز گفت: روحی(برو) گفتم کجابروم اینجا کجاست؟ توی یک راهروی کاملا تاریک با دو ردیف سلول که ظاهرا یکی از سلول ها مقصد مورد نظر بود. هیچ قدمی نمی توانستم بردارم اما از آن عینک لعنتی خلاص شده بودم. بی حرکت مانده بودم تا شاید چشمانم به تاریکی عادت کند و بتوانم راه را پیدا کنم. به سمت صدا وارد راهرو شدم. نگهبان چراغ قوه اش را روی یکی از درها انداخت. در نیمه باز بود و کف سلول پر از کثافت و فاضلاب. یک پا به جلو می گذاشتم اما ناامیدتر به عقب برمی گشتم. از اتاقکی بدون سنگ توالت برای قضای حاجت استفاده می شد که تمام کف آن پر از کثافت بود. پایم روی هر نرمی که می رفت بوی بیشتری می شد. گویی وارد جهنم گناهکاران شده بودم. چرک و خون و مدفوع. وقتی از آن اتاق کثیف به سلولم برگشتم نفس راحتی کشیدم. سلول برایم کاخ شده بود. آن شب دوبار این راه را به اجبار رفتم. بار دوم هم زمزمه ی دعا شنیده می شد.مطمئن شدم صاحب صدا ایرانی است. برای اینکه او را متوجه ایرانی بودنم کنم از سرباز پرسیدم اینجا چراغ نداره؟خیلی تاریکه. سرباز عراقی تا آنجا که قدرت داشت نعره کشید و گفت أخرسی مجوسیه(خفه شو مجوس) با فشار و فریاد زیاد ، مرا نزدیک صبح برای مداوا به بهداری بردند. وقتی به بهداری رسیدم اواین چیزی که از آن مطمئن شدم این بود که آنجا بصره بود. مرا به اتاق بزرگی بردند که سقف و دیوارش آینه های چندبعدی داشت. در اولین لحظه احساس کردم جمعیت زیادی در اتاق هستند اما بعد از اینکه چشمانم به نور اتاق عادت کرد فقط دو افسر را دیدم که پشت میز نشسته بودند. شخص دیگری هم در گوشه ی اتاق مشغول نماز خواندن بود. حیرت زده به او نگاه می کردم. هم خوشحال شدم از اینکه مسلمانند و خدا و پیامبر و قرأن را می شناسند ،هم از این ناراحت که کسانی که نماز می خوانند چطور با ما می جنگند؟ باورم نمی شد در چند قدمی آن سلول های مخوف و متعفن،قصر و بارگاهی به این زیبایی و مجللی ساخته باشند. اما واقعیت این بود که آن دخمه ها حاصل این قصرها و أن ناله ها حاصل این قهقهه های مستانه بود. هردو نماز می خواندند اما آن کجا و این کجا؟ شدت دل پیچه اجازه نمی داد کمرم را صاف کنم و راست بایستم. درحالی که دلم را گرفته و به خود می پیچیدم با همان بوی متعفن و مشمئز کننده ی کفش و شلوار آلوده وارد اتاق شدم. حالت رقت انگیزی داشتم. خنده های تحقیرآمیز آنها از دردی که می کشیدم تلخ تر و گزنده تر بود. به زبان کردی-فارسی گفت: خدا با چه زبانی سخن می گوید؟ پیامبر و امامان با چه زبانی سخن می گفتند؟ شما با چه زبانی با خدا سخن می گوئید؟ محمد(صلّی اللّه علیه و آله) و قرآن و کربلا و امام حسین(علیه السلام) همه عرب هستند و مال ما هستند. شما آمده اید ما را مسلمان کنید؟ جواب من فقط سکوت بود و سکوت. دوباره گفت برایمان انقلاب خمینی را آورده ای دختر خمینی؟ بوی انقلاب می دهی! بوی تعفن کفش هایم تمام اتاق را پر کرده بود. آنها بینی هایشان را گرفته بودند. دیگر طاقت یک لحظه ایستادن را نداشتم.فکر کردم شاید بیماری وبا گرفته ام چون کنترلم را از دست داده بودم و نمی توانستم روی پا بایستم. نشستم اما دوباره به زور اسلحه و تشر افسر عراقی بلند شدم. می گفتند شما نماز می خوانید؟به چه زبانی؟ عربی؟ آمده اید بروید کربلا؟ خمینی برای ما پیام می فرستد،او می خواهد کشور ما را به هم بریزد. توچه می گویی دختر خمینی؟ توان حرف زدن نداشتم. فقط به خودم می پیچیدم و نمی دانستم قرار است کی از این محکمه ی جانفرسا بیرون بروم. حاضر بودم عطای دکتر و دارو را به لقایش ببخشم. تمام سر و صورتم خیس عرق بود و صدای تپش قلبم را به وضوح می شنیدم. زانوهایم وزن بدنم را تاب نمی آوردند و حلق و زبانم خشکیده بود. کم آبی همه ی وجودم را بی رمق و ناتوان کرده بود.... بعد از این همه سؤال بی جواب و سرپا ایستادن ، وقتیکه حس می کردم بند بند استخوان هایم دارند از هم جدا می شوند، تازه نفر سومی وارد اتاق شد و پشت میزی که روبرویش کمدی بود، نشست. با تمسخر پرسید: شنو وجعچ بنت الخمینی؟( دردت چیه دختر خمینی) برای اینکه آنجا نمانم و به رنجم خاتمه دهم گفتم دردی ندارم. @razmandegan_eslam_kerman