eitaa logo
هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان
534 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
30 فایل
🔸️کانال رسمی اطلاع رسانی و تولیدات هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان 🌐مارا در فضای مجازی دنبال کنید : https://zil.ink/eheyat_kerman 📱ارتباط با ما @Markaz_Heit_stad
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سیزدهم: صدای لااله الا الله گفتناش😢 من چی فکر می کردم😐 و چی شده بود 😔 از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه رفتم توی مسیر از شدت گریه هام اطرافیان نگاهم می کردن😭 ای کاش می موندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه...😭 رفتم اطاقم ونامه رو اروم باز کردم دلم نمیومد بخونمش😔 بغضم نمی ذاشت نفس بکشم😢 سرم درد می کرد😢 نامه📩 رو باز کردم 😢 (عج) سلام ریحانه خانم🌹 (همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه😢😭) این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔 نمی دونم اصلا از کجا شروع کنم. اصلا نمی خواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم😔مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😕 باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید بلکه من هم عاشقتون بودم😶 از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم😔 همون موقعی که تو حرم نماز می خوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😔 حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😔 وقتی دیدم که با قلبتون چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیدا کردم😔 اما نمی خواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😞 من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمی گذاشت بیانش کنم😕 راستیتش من از کودکی با عشق شهادت بزرگ شدم😔 و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم افتاد😞 حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😔 حق بدهید اگه بهتون کم توجهی می کردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمی شدم😔 چون نمی خواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجاد بشه😔 ریحانه خانم🌹 اگر من و امثال من برای نرویم و تکه تکه نشیم فردامعلوم نیست چی میشه.....همه اینهایی که رفتن و عشق یه نفری بودن😢 همه یه چشمی منتظرشون بود همه قلب مادرها و همسراشون بودن😢 پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید 😔 نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم 😔 اروم گوشه قبرم خوابیدم یا زنده هستم 😢 ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما.... . اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی خودتون باشید. سرتون رودرد نمیارم مواظب خودتون باشید حلالم کنید... .یا علی😞✋ وقتی نامه رو خوندم دست و پاهام می لرزید😢 احساس می کردم کاملا یخ زدم 😢 احساس می کردم هیچ خونی توی رگ هام نیست😢 اشکام بند نمیومد...😭 خدایا چرا؟!😢 خدایا مگه من چیکار کردم؟!😢 خدایا ازت خواهش میکنم زنده باشه... خدایا خواهش میکنم سالم باشه . ((از حسادت دل من می سوزد، از حسادت به کسانی که تو را می بینند! از حسادت به محیطی که در اطراف تو هست مثل ماه و خورشید که تو را می نگرند مثل آن خانه که حجم تو در آن جا جاریست مثل آن بستر و آن رخت و لباس که ز عطر تو همه سرشارند از حسادت دل من می سوزد یاد آن دوره به خیر که تو را می دیدم)) کارم شده بود شب و روز دعا کردن و تو تنهایی گریه کردن.😢 یهو به ذهنم اومد که به 🕊امام رضا 🕊متوسل بشم😢 اقا جان...😭 این چیزیه که شما انداختی تو دامن ما...حالا این رسمشه تنهایی ولم کنی؟! اقا من سید رو از تو می خوام 😢 ✳️یک ماه بعد:✳️ یه روز صبح دیدم زهرا پیام فرستاده _(ریحانه میتونی ساعت 9 بیای مزار شهدای گمنام؟! کارت دارم) اسم مزار شهدا اومد قلبم داشت وایمیستاد..😢😢 سریع جوابشو دادم و بدو بدو رفتم تا مزار -چی شده زهرا😯 -بشین کارت دارم😕 -بگو تا سکته نکردم😯😨 _ریحانه این شهدای گمنامو میبینی؟!😔 -اره..خب؟؟😞 -اینا هم همه پدر و مادر داشتن...همه شاید خواهر داشتن...همه کسی رو داشتن که منتظرشون بود...همه شاید یه معشوق زمینی داشتن ولی الان تک و تنها اینجا به خاطر من و تو هستن.😢 -گریم گرفت😢 -پس به سید حق میدی؟!😔 -حرفات مشکوکه زهرا😯 -روراست باشم باهات؟؟😒 -تنها خواهش منم همینه😕 -ریحانه تو چرا عاشق سید بودی؟!😢 سرمو پایین انداختم و گفتم _خب اول خاطر و و به خاطر به خاطر .. به خاطر که با پسرای دور و برم داشت 😔 -الانم هستی؟؟😢 -سرمو پایین انداختم 😔 -قربون قلبت برم😢...این چیزهایی رو که گفتی الحمدلله هنوز هم داره😔 -یعنی چی این حرفت؟!😯 یعنی ... -بیا با هم یه سر بریم خونه ی سید اینا...😢 نویسنده: ادامه دارد.... ------------------ @razmandegan_eslam_kerman