eitaa logo
هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان
636 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3هزار ویدیو
30 فایل
🔸️کانال رسمی اطلاع رسانی و تولیدات هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان 🌐مارا در فضای مجازی دنبال کنید : https://zil.ink/eheyat_kerman 📱ارتباط با ما @Markaz_Heit_stad
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ۵۱۱🌹پست همسر شهید بسم الله الرحمن الرحیم . مدت کنار هم بودنمان کوتاه بود. درست مثل خوابی شیرین و دلچسب. عطر حضور تو، زندگی ام را عوض کرد. خیلی ها نمی‌دانند آقا وحید؛ خیلی ها خبر ندارند که من مصادق این بیت شعر هستم: «به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود» . آری من شش دانگ دلم را به نامت کردم، درست همان موقع که فهمیدم تو مرد زندگی من هستی... و این قرارداد نانوشته را تنها تو می‌دانی و خدایمان. همان خدایی که به وجود آورنده‌ی عشق است... . گذشتن از تو سخت‌ترین اتفاق زندگی‌ام بود اما فدای سر حسین(ع) تو فدایی امام حسین شدی، همان کسی که بی اندازه عاشقش بودی، همان کسی که بی‌اندازه عاشقش بودم، تنها این است که مرا آرام می‌کند... . پس چون پروانه دور شمع وجود تو می‌گردم و می‌سوزم تا زمان وصالمان برسد. ؟ (ع) 🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨ @razmandegan_eslam_kerman ··─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─··
' قسمت بیستم از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار می‌کنی؟» تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید :«داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد :«این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... ✍️نویسنده: @razmandegan_eslam_kerman
🚩 السلام علیک یا رقیه سلام الله علیها ✅همایش سه ساله های حسینی 🎤واعظ : حجة السلام والمسلمین علی اکبر غفوری نسب 🎤با مداحی مداح اهلبیت عصمت و طهارات حاج علی کدخدایی 🗓 زمان : سه شنبه ۳۱ مرداد ماه (مصادف با پنجم صفر) 🕗 ساعت : ۴ بعدازظهر 🕌 مکان : میدان شورا ، کوچه روبروی حسینیه ثارالله. حسینیه ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات کرمان 🖤 همراه با اهدء هدیه (عروسک) به دختران سه ساله 🖤 🏴 لینک های ارتباطی هیات رزمندگان اسلام کرمان ایتا @razmandegan_eslam_kerman روبیکا https://rubika.ir/eheyatrazmandegankerman سروش http://sapp.ir/razmandegan_eslam_kerman وات ساپ https://chat.whatsapp.com/L34FdS3vTmH03QCeAKTmhQ ▪️ هیأت رزمندگان اسلام - پیروان عترت استان کرمان
▪️همایش سه ساله های حسینی▪️ 🏴 به مناسبت شهادت دردانه اباعبدالله الحسین (ع) حضرت رقیه سلام الله "با حضور مادران و فرزندان" 🎤واعظ : حجة السلام والمسلمین علی اکبر غفوری نسب 🎤با مداحی مداح اهلبیت عصمت و طهارات حاج علی کدخدایی 🗓 زمان : سه شنبه ۳۱ مرداد ماه (مصادف با پنجم صفر) 🕗 ساعت : ۴ بعدازظهر 🕌 مکان : میدان شورا ، کوچه روبروی حسینیه ثارالله. حسینیه ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات کرمان 🖤 همراه با اهدء هدیه (عروسک) به دختران سه ساله 🖤 🏴 لینک های ارتباطی هیات رزمندگان اسلام کرمان ایتا @razmandegan_eslam_kerman روبیکا https://rubika.ir/eheyatrazmandegankerman سروش http://sapp.ir/razmandegan_eslam_kerman وات ساپ https://chat.whatsapp.com/L34FdS3vTmH03QCeAKTmhQ ▪️ هیأت رزمندگان اسلام - پیروان عترت استان کرمان
▪️همایش سه ساله های حسینی▪️ 🏴 به مناسبت شهادت دردانه اباعبدالله الحسین (ع) حضرت رقیه سلام الله "با حضور مادران و فرزندان" 🎤واعظ : حجة السلام والمسلمین علی اکبر غفوری نسب 🎤با مداحی مداح اهلبیت عصمت و طهارات حاج علی کدخدایی 🗓 زمان : سه شنبه ۳۱ مرداد ماه (مصادف با پنجم صفر) 🕗 ساعت : ۴ بعدازظهر 🕌 مکان : میدان شورا ، کوچه روبروی حسینیه ثارالله. حسینیه ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات کرمان 🖤 همراه با اهدء هدیه (عروسک) به دختران سه ساله 🖤 🏴 لینک های ارتباطی هیات رزمندگان اسلام کرمان ایتا @razmandegan_eslam_kerman روبیکا https://rubika.ir/eheyatrazmandegankerman سروش http://sapp.ir/razmandegan_eslam_kerman وات ساپ https://chat.whatsapp.com/L34FdS3vTmH03QCeAKTmhQ پیروان عترت هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان