تو دانشكده يه رفيق اصفهاني داشتيم، تو بازار همه كاري ميكرد، كنارش سينما هم ميخوند. اصلا هم ربطي به هيچ يك از اشكال هنر نداشت. هميييشه هم غيبت. شب امتحان يهو بي وجدان ميومد كنار تختت تو خوابگاهُ ميگفت: آقا اگه من يه اسب باشم، تو ميتوني اكسپرسيون آلمانيا رو ساده حاليم كني؟
يا
اگه من بگم يه كروكوديلم، تو نقش شوروي ها تو تدوين استعاري رو چطوري توضيح ميدي كه متوجه ش شم؟
درست كه او نامرد دنبال آماده خوري ش بود، ولي يه چيز عجيب داشت برام. هموشبا فهميدم، آدماي كه خيلي توضيح ميدن هي دارن لفتش ميدن وُ احتمالا زير گاز خاموشه! چون هر وقت نميتونستم خيلي گاوي و لُخت، لُب مطلبو حاليش كنم، درست وقتاي بود كه خودمم رو ماجرا سوار نبودم.
يي مثالا مال سال هزارَن، ولي هنوز كار ميكنن:👇🏽
سوسیالیسم : دو گاو دارید. یکی را نگه می دارید. دیگری را به همسایه خود می دهید.
کمونیسم : دو گاو دارید. دولت هر دوی آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.
فاشیسم: دو گاو دارید. شیر را به دولت می دهید. دولت آن را به شما می فروشد.
کاپیتالیسم: دو گاو دارید. هردوی آنها را می دوشید. شیرها را بر زمین می ریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.
نازیسم : دو گاو دارید.دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد.
آنارشیسم : دو گاو دارید. گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
سادیسم : دو گاو دارید به هردوی آنها تیراندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.
آپارتایدیسم : دو گاو دارید. شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
بوروکراسیسم : دو گاو دارید. برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشيد.
ایده الیسم: دو گاو دارید .ازدواج می کنید. همسر شما آنها را می دوشد.
رئالیسم: دو گاو دارید. ازدواج می کنید اما هنوز هم خودتان آنها را می دوشید.
فمینیسم : دو گاو دارید. ميتوانيد شير هر كدامش را بدوشيد، بشرطي كه ماده نباشد.
پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید. از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی کند.
لیبرالیسم : دو گاو دارید. آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.
دموکراسی مطلق : دو گاو دارید. از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.
سکولاریسم : دو گاو دارید. شیر هم دارید، پس به خدا نیازی ندارید.
منبع : #شیخنا_گوگل
✍ احسان عبدی پور
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
EhsanooMo Divoonom (story Version).mp3
زمان:
حجم:
21.3M
مو دیوونُم...
✍ احسان عبدی پور
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
احسان عبدی پور
دم دستي ترينِ عشقا، عشق نر و ماده گيه. چون شغال هم بلدش هست، بومياي جنگلاي نيوزلند كه از همه چي بيخبرن و هر هواپيمايي كه بالاي سرشون رد ميشه رو جاي خدا سجده ميكنن هم بلدش هستن. غريزه اتوپايلته. ميبرتت، بي زحمت و رنج.
هر وقت تيمت رفت دسته دو وُ تو سالي پونزده بار از هانوفر پا شدي اومدي بوشهر وُ پشت فنس وايسادي بازيشو ببيني، و داور كه سوت پايانو زد دويدي رفتي فرودگاه كه برگردي، بيو و از عشق حرف بزن. بيو و از دلشوره حرف بزن. بيو و از "شاهين" حرف بزن...
گفتم مسعود قيافه ت هم شده مث لباس شاهين. سياه... سفيد.
تيم تو ليگ، با بازيكناش نتيجه ميگيره، تو تاريخ با هواداراش.
شاهين رفته دسته دو، خونواده ي بازيكنا هم نميان بشينن رو سكو، ولي داور كه اينجا سوت ميزنه، بازي به وقت آلمان تو قلب و سينه و رو صفحه ي موبايل يكي تو هانوفر شروع ميشه. يكی كه استرس نميدارتش بشينه و تو خيابونا چيشش رو صفحه ن وُ مث ديوونه ها راه ميره... شايد رودی فولر يا هاسلِر از كنارش رد بشن، ولي او، با تمام جونش، با تمام قلبش مث هافبك وايساده وسطِ يه تيم دسته دومی، از يه شهر درجه دومی تو يه كشور جهان سومی، و تمناهاشو سانت ميكنه تو هيجده حريف، تا بلكه شاهيني از شاهينا بلند بشه و با سر بكوبتش زير طاق.
در توضيح عشق يا توصيف خلاصه وار ريشه، هر جا نفهميدين چه بنويسين، بنويسين: مسعود آبسته!
به تيمتون وقتيكه دسته دوهه عشق بورزين، به زنتون وقتيكه شكسته شده، به ننه بُباتون وقتيكه نشسته شده ن.
وگرنه تيم ليگ برتري، زن ترگُل ورگُل، اتومات طرفداراي خودشونو دارن.
قضيه ي شغاله وُ بوميِ جنگلاي نيوزلند كه گفتم!
✍ احسان عبدی پور
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میبردمش سمتی که از سفر هاش حرف بزند...
قسمتی از یادداشت خانم رستک
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
12.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با هم حرف بزنیم برا هم فیلم تعریف کنیم
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
ونکوور احسان عبدی پور.mp3
زمان:
حجم:
35.2M
ونکوور کانادا
احسان عبدی پور
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
در این کمتر از دوسال روز یا روزهای کمی هست که به ماجرای فردوسی پور فکر نکرده باشم یعنی میانه یک کاری حرفی موزیکی فیلمی فوتبالی یکهو جدا میشوم و به این پسر فکر میکنم به آینده خودمان فکر می کنم.
ماجرای فردوسی پور، ماجرای خود فردوسی پور نیست یک رویه رایج اما غريب، غریب اما ترسناک و از همه واویلاتر «ناامید کننده» است که مثالش روی فردوسی پور اجرا شده.
صرفا مثال محرزش است نه تمام آن .
از بخت یاری ما و نگون بختی عادل فردوسی پور است که آن رویه برای تدریس به ما با او عینیت یافته است. از بخت یاری ماست چون او با یک درصد بالا و تامل برانگیزی در ذهنیت شهروند ایرانی عنصر موجه و موقری است که جامعه در کلوز آپ رصدش میکند و کوچکترین حرکت سر و گردنش به چشم می آید، چه برسد که یکهو پس گردنش را بگیرند و و به خارج از قاب هُلش بدهند. یک هُل نا آراسته و هیچ کسی غیر از او نمی توانست حجم بی مرامی و بی معرفتی و مردم ناانگاری این تَکلِ سیستماتیک را عیان سازد. چه آدم های بسیار رعنا و سازنده ای که خشت روی خشت دیوار این سرزمین میگذاشتند و در بالا رفتن خانه وطن نیازمندشان بودم ولی تنه و هُلهای نا آراسته از هستی و حیات ساقطشان کرد ولی خبرشان نپیچید توی سکوت رفتند، توی سکوت خانه نشین شدند و توی سکوت بی صدا مردند، اما پژواک نداشتند.
یک اکتهای کوچکی گاهی گوشه پرده را می زند کنار و آن پشت آشفته را نشان ملت می دهد.
چطور میشود یک ملت را خسته کرد؟ چطور میشود یک ملت را متفرق کرد؟
اگر چند تا ایونت برنامه یا شخصیت کاریزماتیک باشد که هر از گاهی ایران را دوباره ایران کند و فرق و فاصله ها را از یادمان ببرد و از بورلی هیلز تا سیدنی تا برلین تا تورنتو یکباره برای ساعتی برگردیم توی نقشه ایران و بشویم یک ایران رفیق و بزرگ و از همنشینی کنار هم خوشمان بیاید، حتم و بی شک که آن دوشنبه های نشستن پای «نود فردوسی پور» یکی اش بود. یک مهم و یک درست و درمانش مثل نشسان دور کرسی و روایت پیرمردی بود که گوشه های لذت بخش لایه های انُم فوتبال را میگشت پیدا میکرد می آورد و نشانمان می داد. فوتبال مال هیچ حزبی نبود و فوروارد زمان شاه و هافبک دوره انقلاب فرقی نداشت همین بود که دوشنبه ها تا دیر وقت شب رفیق بودم هر جای ایران و هر جای جهان که بودیم.
خوشحالم که فردوسی پور همین قدر نامفهوم و بی منطق و بی مقدمه پرت شد بیرون هیئتی که یک روز تنگ بعدها می نشیند تا دلایل شکاف میان مردم و حاکمیت را بررسی کند جوابهای ساده و در دسترسی دارد. مامور مربوطه که می خواهد بولتن تحلیلی را به مقام مافوقش ارائه دهد، می تواند ذیل عنوان مثلا «شجریان» تا صبح برای خودش و رئیسش تایپ کند. می تواند بنویسد: اشتباه بود که یکی را که صداش به الله اکبر اذان و دعای زیر لب دم افطار مسلمین پیوسته بود در بایگانی راکد خیالی مان ر
قایم کنیم ، بنویسد : اشتباه بود که که یکی را کرده بودیم رئیس فرهنگستان زبان و ادب پارسی و «آن یکی» برنداشت برای آوازه خوان شعر پارسی یک بنر دو در یک بزند. مامور مربوطه می تواند ذیل عنوان «شاملو» بنویسد بیخود اصرار کردیم و بیخود هزینه کردیم مامور مربوطه اگر دلش بخواهد از فردا باقی عمرش را آن طور که وجدانش ایمانش و وطن دوستی اش بخش حکم می کنند. ادامه بدهد میتواند مثلا ذیل گزارش پسر یازده ساله ای که در بوشهر خودش را از پنجره آشپزخانه آویزان کرد، بنویسد: بسمه تعالی دارد دیر میشود یازده دوازده ساله هایی که دارند می میرند ولی با طناب خودکشی نمی کنند که به چشم ما و خبرنگار و دولت و اینستاگرام و واتس اب و چه و چه بیاید، هزار و هزارانند.
مامور مربوطه که دیگر ترس از دست دادن ندارد می نویسد: ده سال دیگر ع
ثمر این باغ که میان دهه آفت زده ۹۰ با انبوه وزیر و رئیس شرمسار خفن و رشید القامه روییده، یک آفت باور نکردنی است. میوه هایی کج و معوج .... یک نسل جوان با روان های مجروح...
✍ احسان عبدی پور
✅از شماره ۱۳۲ مجله کرگدن سال ۹۹
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
گاز پارس جنوبی قسمت اول.mp3
زمان:
حجم:
1M
مجموعهی ۱۰ قسمتی، با عنوانِ مجتمع گاز پارس جنوبی
قسمت اول
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
گاز پارس جنوبی قسمت دوم.mp3
زمان:
حجم:
885.2K
مجموعهی ۱۰ قسمتی، با عنوانِ مجتمع گاز پارس جنوبی
قسمت دوم
https://eitaa.com/EhsanAbdipour