ماه فرخنده، روی برپیچید
و علیک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
#سعدی
#وداع_رمضان
یکی از غزل های فوق العاده زیبای #سعدی
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند استادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
امروز حالی غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
سعدی چو جورش میبری؟ نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
نُشّاب=تیر انداز
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
ای سخت کمان سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب؟
سعدی نتوان به هیچ کشتن
الا به فراق روی احباب
الّا گذر نباشد پيش تو اهل دل را
ورنه به هيچ تدبير از تو گذر نباشد
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی...
#سعدی
#روز_سعدی
#زبان_سعدی