بہنــامآنڪہڪیفرشسخٺوشـدیداسٺ...
یَامَنْهُوَشَدِیدُالْعِقَابِ...🌱💚
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ🔗
ذکرروزشنبه : یارَبِّالْعالَمِین
ایپروردگارجهانیان🌍💫
دعایغریق💛🌱
یَـااللهیَـارَحْمَـانُیَـارَحِـیمُیَـامُـقَـلِّبَالْـقُـلُـوبِ
ثَـبِّـتْقَـلْـبِـیعَـلَـىدِیـنِـکَ
#ذکر_روز_شنبه
➬ @azghadirtazohor_313
21.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز شنبه روز زیارتی
🌸 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
#التماس دعا 🤲
❥︎➪@azghadirtazohor_313
#السلامعلیکیااباصالحالمهدیعج♥️
نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش از این
از نسیم صبح، بوی یار می باید کشید...
سلام امام زمانم
#امام_زمان
❥︎➪@azghadirtazohor_313
تندخوانی جزءبیست و چهارم.mp3
3.94M
㉔ تندخوانی جزء بیست و چهارم قرآن
🎙 استاد معتز آقایی
❥︎➪@azghadirtazohor_313
44.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء بیستوچهارم قرآن کریم
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
❥︎➪@azghadirtazohor_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با قرآن(96)
سورهی مبارکهی بقره
قاری عبدالباسط
#تلاوت_قرآن
❥︎➪@azghadirtazohor_313
#درسهایی_از_حضرت
#زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_صدوبیست_هشتــــــــتم💎
بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: اگر خداوند مارا از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان و شاکران خواهیم بود! اما هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! این عمل، روح نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهی تخلف جستند و بخاطر آن است که دروغ می گفتند. یکی از خویشاوندان ثعلبه هنگام نزول آیه، حضور داشت جریان را شنیده پیش ثعلبه رفت، او را از نزول ایه آگاه کرد. ثعلبه خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله شرفیاب شد تقاضا کرد زکاتش را قبول نماید. آن جناب فرمود، خدا امر کرده زکات ترا نپذیرم. ثعلبه از آشفتگی و ناراحتی خاک بر سر می ریخت. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: این کفر عمل خودت هست. ترا امری کردم نپذیرفتی.
ادامه دارد...
❥︎➪@azghadirtazohor_313
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت هشتاد و ششم
جزء چهاردهم قرآن را با قرائت آیه آخر سوره نحل به پایان بردم و با قلبی که از جرعه گوارای کلام خدا آرامش گرفته بود، قرآن را بوسیدم و مقابل آیینه گذاشتم. به لطف خدا، با همه گرفتاریهای این مدت توانسته بودم در هر روز از ماه رمضان، جزءِ مربوط به آن روز را بخوانم و امروز هم با نزدیک شدن به غروب روز چهاردهم، جزءِ چهاردهم را تمام کرده بودم. تا اذان مغرب چیزی نمانده بود و میبایست سفره افطار را آماده میکردم.
در ماه رمضان ساعت کار مجید کاهش یافته و برای افطار به خانه بر میگشت. روزهداری در روزهای گرم و طولانی مرداد ماهِ بندرعباس کار سادهای نبود، به خصوص برای مجید که به آفتاب داغ و سوزان بندر هنوز عادت نکرده بود و بایستی بلافاصله بعد از سحر، مسافت به نسبت طولانی بندرعباس تا پالایشگاه را میپیمود و تا بعد از ظهر در گرمای طاقتفرسای پالایشگاه کار میکرد و معمولاً وقتی به خانه میرسید، دیگر رمقی برایش نمانده و تمام توانش تحلیل رفته بود. برای همین هر شب برایش شربت خنکی تدارک میدیدم تا قدری از تشنگیاش بکاهد و وجود گرما زدهاش را خنک کند. شربت آب لیمو را با چند قالب یخ در تُنگ کریستال جهیزیهام ریخته و روی میز گذاشتم و تا فرصتی که تا اذان مانده بود، به طبقه پایین رفتم تا افطاری پدر و عبدالله را هم آماده کنم.
پدر روی تخت خواب دو نفرهای که جای مادر رویش خالی بود، دراز کشیده و عبدالله مشغول قرائت قرآن بود. تا مرا دید، لبخندی زد و گفت: «الهه جان! خودم افطاری رو آماده میکردم! تو چرا اومدی؟» همچنانکه به سمت آشپزخانه میرفتم، جواب دادم: «خُب منم دوست دارم براتون سفره بچینم!» سپس سماور را روشن کردم و میخواستم داغ دلم را پنهان کنم که با خوشرویی ادامه دادم: «انشاءالله حال مامان خوب میشه و دوباره خودش براتون افطاری درست میکنه!» از آرزویم لبخندی غمگین بر صورتش نشست و با لحنی غمگینتر خبر داد: «امروز رفته بودم با دکترش صحبت میکردم...» و در مقابل نگاه مضطربم با صدایی گرفته ادامه داد: «گفت باید دوباره عمل شه. میگفت سرطان داره به جاهای دیگه هم سرایت میکنه و باید زودتر عملش کنن.»
هر چند این روزها به شنیدن اخبار هولناکی که هر بار حال مادر را وخیمتر گزارش میداد، عادت کرده بودم ولی باز هم دستم لرزید و بشقابی که برای چیدن خرما از کابینت برداشته بودم، از دستم افتاد و درست مثل قلب غمزدهام، شکست. عبدالله خم شد و خواست خُرده شیشهها را جمع کند که اشکم را پاک کردم و گفتم: «دست نزن! بذار الآن جارو میارم!» به صورت رنگ پریدهام نگاهی کرد و گفت: «خودم جارو میزنم.» و برای آوردن جارو به اتاق رفت. با پاهایی که از غم و ضعف روزهداری به لرزه افتاده بود، دنبالش رفتم و پرسیدم: «حالا کِی قراره عملش کنن؟» جارو را از گوشه اتاق برداشت و زیر لب زمزمه کرد: «فردا.» آه بلندی کشیدم و با صدایی که از لایه سنگین بغض به زحمت بالا میآمد، پرسیدم: «امروز مامانو دیدی؟» سرش را به نشانه تأیید پایین انداخت و جارو را برای جمع کردن خُرده شیشهها روشن کرد.
#رمان
❥︎➪@azghadirtazohor_313
در میان هزاران توصیف صفات پروردگار، مولا علی در فرازی از نهج البلاغه فرمایش میکرد: «وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ.» خداوندی که هر دوری را نزدیک میکند.
ای نزدیککنندهی هر دور افتادهای؛ «هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان.
❥︎➪@azghadirtazohor_313
امروزشنبه بیست وششم فروردین۱۴۰۲
امروزهرکدوم ازاعضامحترم که تولدشه
تولدش مبارک باشه💐
ان شاالله تنتون سالم،عاقبتتون بخیر🎈🎉
🌏به کام
🎁هدیه بنده ده صلوات جهت حاجت روایی،عاقبت بخیری وسلامتی
🌸🌿🌸🌿
#تولد🎈
➬@azghadirtazohor_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°¡💛
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
🌱مراقبش باشیم
چشم را میگویم،
ممــکن است
تو را
بہ يک لحظہ
از بهــــ💧ـــشت
بہ قعر جهنــ🔥ــم بکــشاند...
يک بار نـگاه آ لـوده
ميشود عادت شـود..
و آن وقــت کہ عادت شــد،
بنده ے شيــــــطان میکند تو را ..
✨ قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِم
✨ بہ مـردان با ايمـان بگو ديـده فـرو نهنـد...
📖 ســـوره نـــور آيه 30🌱
☞@azghadirtazohor_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سلسله مباحث معادشناسی
🔹 قسمت دوازدهم
🔻حقیقت فشار قبر چیست؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
☞@azghadirtazohor_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز ۱۲۸(تلنگر آمیز)
درس بزرگ با يک داستان کوتاه از استاد مرحوم علامه محمد تقي جعفری رحمت الله علیه
❥︎➪@azghadirtazohor_313