May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که رها میکنی و خالی میشی؛
فضا برای ورود چیزهای بهتر به
زندگی تو به وجود میاد...🤍
وقتی که رها میکنی و خالی میشی؛
فضا برای ورود چیزهای بهتر به
زندگی تو به وجود میاد...🤍
سلام صبحتون بخیر❤️️
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی...✋
🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایهی دستهای مبارک تو.
سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
امـام زمانـم✨!
نامـت که میآید آرام میـشوم
گویی جـز تـو هیـچ نیسـت مـرا
سوگـند به نامـت که تو آرام منی...
سلام امام زمانم
#امام_زمان
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هشتاد و ششم
سخنان بعد از نماز مغرب امام جماعت، معطوف به ظهور فتنه داعش در عراق بود که همین ده روز پیش، اعضای این لشگر شیطانی هزار و هفتصد نفر از دانشجویان یک دانشکده نظامی را به جرم همکاری با دولت عراق، به طور دسته جمعی اعدام کرده بودند. شیخ محمد به طور قاطع از حکم جهاد آیت الله سیستانی برای مبارزه با داعش حمایت میکرد و خبر داد که علمای اهل سنت عراق از جمله رئیس مجمع علمای اهل تسنن عراق هم قاطعانه از این حکم جهاد پشتیبانی کرده و از مردم خواستهاند که برای دفاع از هویت ملی خود، قیام کنند و چه تجلی با شکوهی بود که ماشین جنگی داعش به طمع تفرقه بین مسلمانان عراق و متلاشی کردن این کشور به حرکت در آمده و حالا شیعه و سُنی، دست در دست هم، برای در هم شکستن این فتنه پیچیده تکفیری به پا خاسته بودند. درست مثل من و مجید که نوریه به اتهام تکفیر، کمر به جدایی ما بسته بود و معجزه عشق کاری کرد که من و مجید بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک شده و کمتر از گذشته به تفاوتهای مذهبیمان فکر کنیم.
از مسجد که بیرون آمدم، مجید را دیدم که به انتظارم مقابل در ایستاده و مثل همیشه به رویم میخندد. کنارش که رسیدم، اشارهای به موبایل در دستش کرد و خبر داد: «عبدالله زنگ زده بود. گفت اومده درِ خونه، منتظره برگردیم!» با هم حرکت کردیم و من همزمان سؤالم را پرسیدم: «کاری داشت؟» شانه بالا انداخت و جواب داد: «نمیدونم، حرفی که نزد.» ولی دلش جای دیگری بود که در دنیای خودش غرق شد تا من صدایش زدم: «مجید!» با همان حس و حالی که نگاهش را با خودش بُرده بود، به سمتم صورت چرخاند تا سؤال کنم: «به چی فکر میکنی؟» و دل بیریای او، صادقانه پاسخ داد: «به تو!» و در برابر نگاه متعجبم، با لبخندی لبریز متانت شروع کرد: «الهه جان! داشتم فکر میکردم این یک ماهی که اومدیم تو این خونه، شرایط زندگی تو خیلی عوض شده! خُب شاید قبلاً تو اینهمه مراسم دعا و جشن و عزاداری شرکت نمیکردی، ولی خُب حالا به هر مناسبتی تو این خونه یه مجلسی هست و تو هم خواه ناخواه در جریان خیلی چیزها قرار میگیری!» نمیدانستم چه میخواهد بگوید و خبر نداشتم حالا او هوایی شده تا بساط تبلیغ تشیع به پا کند که نگاهم کرد و حرف دلش را زد: «حالا نظرت چیه؟» نگاهم را از چشمان مشتاق و منتظرش برداشتم که نمیخواستم بفهمد دیگر آنچنان مخالفتی با عشقبازیهای شیعیانهاش ندارم و او مثل اینکه به لرزیدن پای اعتقادم شک کرده باشد، سؤال کرد: «مثلاً تا حالا نشده احساس کنی که دلت میخواد با امام حسین (علیهالسلام) درد دل کنی؟» و نمیدانم چرا نگاه دلم را به سوی امام حسین (علیهالسلام) کشید و شاید چون همیشه محرم دردهای دلش در کربلا بود، احساس میکرد اگر حسی دل مرا بُرده باشد، عشق امام حسین (علیهالسلام) است و من هنوز هم نمیتوانستم با کسی که هرگز او را ندیده و قرنها پیش از این دنیا رفته و حتی مزارش کیلومترها با من فاصله دارد، ارتباطی قلبی برقرار کنم که با صدایی سرد و بیروح، به سؤال سراپا عشق و احساسش دست رد زدم: «نه!»
#رمان
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ 《بذر زیتون》
بااجرای شاعر آیینی
حمید محمدی
<برای غزه>
#طوفان_الاقصی
❥‹°@azghadirtazohor_313 ⇢♡
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#اعمال_قبل_از_خواب
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
24.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷قرار شبانه با #شـــهدا
به یاد همه ی شــهدا🌷
«اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک»
♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.♡
شبتون شهدایی
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』
شب بخیر گفتن ما
محض ادای ادب است
ورنه چون شب رسد
اول بیداری ماست
جهت تعجیل آقامون
عاقبت بخیری جوونامون
رفع گرفتاری همه
صلوات🕊
شبتون قشنگ...🌱
درپناه حق✋🏻
♥️⃟؎•°
『 ➼••@𝓪𝔃𝓰𝓱𝓪𝓭𝓲𝓻𝓽𝓪𝔃𝓸𝓱𝓸𝓻_313 』