#فرهنگ_جامع_سیاسی
آپارتاید - Apartheid
آپارتاید یک واژه مصلطح در آفریقای جنوبی به معنی جداسازی یا جدا نگاه داشتن است، که به سیاست تبعیض نژادی اطلاق می شود. این سیاست که پس از روی کار آمدن حزب ملی آفریقای جنوبی در سال 1984 در آن کشور به اجرا گذاشته شد، حقوق سیاهپوستانی را که قریب به هفتاد درصد از جمعیت آن کشور را تشکیل میدادند محدود ساخت و آنها را از آمیزش با سفید پوستان ممنوع کرد. قوانین آپارتاید که حکومت اقلیت سفید پوستان آفریقای جنوبی را بر آن کشور تثبیت می نمود با اعتراضات شدیدی در داخل آفریقای جنوبی مواجه شد و خشونت رژیم حاکم بر این کشور در برابر سیاهپوستان به انزوای بین المللی آفریقای جنوبی و برقراری مجازات های سیاسی و اقتصادی از طرف سازمان ملل متحد انجامید. رژیم آفریقای جنوبی پس از نزدیک چهل سال مقاومت در برابر این فشار ها، سرانجام از اوائل دهه 1990 در صدد تغییر سیاست خود برآمد و آزادی نسلون ماندلا، رهبر زندانی حزب کنگره ملی آفریقا، که خواهان لغو مقررات آپارتاید و تساوی حقوق سیاهپوستان با سفید پوستان است، نخستیم گام راه تغییر این سیاست بود.
با انجام انتخابات عمومی در آفریقای جنوبی در سال 1994 و رعایت تساوی حقوق سفید پوستان و سیاه پوستان در این انتخابات عصر آپارتاید در آفریقای جنوبی به پایان رسید و نسلون ماندلا نخستین رئیس جمهور سیاهپوست این کشور بدون قصد انتقامجویی از مظالم گذشته سفید پوستان حقوق اقلیت سفید پوست این کشور را محترم شمرد و متقابلا از همکاری آنان در پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی افریقای جنوبی برخوردار شد.
【@EHYYA313••】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصرتون پر از شادی
قلب تون لبریز مهربونی
دست تون سرشار از بخشندگی
عصرتون دلپذیر
【@EHYYA313••】
💢 خوش اخلاقی عامل زیادی دوستان
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 منْ لَانَ عُودُهُ، كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ.
🔹 كسى كه ساقه درخت وجودش نرم است، شاخه هايش فراوان است.
📚 حکمت 214 نهج البلاغه
#نهجالبلاغه
【@EHYYA313••】
حکمت ۲۱۴.mp3
2.1M
💠 شرح #نهج_البلاغه
🔸 حکمت 214
🎙 استاد محمدی شاهرودی
【@EHYYA313••】
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۵۴
کسی به در اتاقش میزد.
در رو باز کرد.مسئول پذیرش بود.یه پلاستیک بزرگ و یه پلاستیک کوچک سمت افشین گرفت و گفت:
_اینا رو همون خانمی که پول اتاقتو حساب کرد،برات آورده.
پلاستیک ها رو گرفت و تشکر کرد.تو پلاستیک بزرگ رو نگاه کرد.یه پرس چلو کباب و یه پاکت پول بود.
به پلاستیک کوچکتر نگاه کرد؛مهر و جانماز و قرآن اندازه متوسط بود.. شرمنده تر شد.
روز بعد تو خیابان دنبال کار میگشت،
ولی همه ازش ضامن میخواستن.متوجه شد حتی کارهایی که در شان خودش نمیدید هم نمیتونه انجام بده.
فاطمه میخواست بره بیرون.زهره خانوم گفت:
_منم تا یه جایی برسون.
-چشم مامان گلم.حالا کجا میخوای بری؟
-مغازه آقای معتمد.
آقای معتمد،شوهرخاله ی فاطمه بود که مغازه پارچه فروشی داشت. زهره خانوم و فاطمه باهم رفتن تو مغازه.نسبتا شلوغ بود.چون آقای معتمد،آدم منصفی بود، همیشه مغازه ش شلوغ بود.
فاطمه و مادرش صبر کردن تا یه کم خلوت شد.آقای معتمد متوجه زهره خانوم و فاطمه شد،بعد احوالپرسی عذرخواهی کرد که زودتر متوجه نشد.
زهره خانوم گفت:
_اینجوری خیلی خسته میشید.کسی رو استخدام کنید،کمکتون باشه.
-مدتی هست دنبال کسی میگردم ولی به هرکسی نمیشه اعتماد کرد.چون کار من بیشتر با خانم هاست،باید آدم چشم پاکی باشه.
-درسته،حق با شماست.
فاطمه یاد افشین افتاد.
با خودش گفت نه،آقای معتمد دنبال آدم چشم پاک میگرده ولی افشین... فاطمه، افشین تغییر کرده،اون اصلا به تو نگاه نکرد.
چیزی که میخواستن خریدن و رفتن. فاطمه فکر میکرد که چکار کنه بهتره. نمیخواست خودش افشین رو به آقای معتمد معرفی کنه،از طرفی هم مطمئن نبود افشین اونقدر تغییر کرده باشه.
وقتی مادرشو به خونه رسوند با حاج آقا تماس گرفت.
-سلام حاج آقا
-سلام،بفرمایید
-وقت دارید درمورد موضوعی باهاتون صحبت کنم؟
-الان نه.
-بعد از ظهر مؤسسه هستید؟
-بله.اون موقع تشریف بیارید مؤسسه.
-بسیار خب،خدانگهدار.
-خداحافظ.
عصر به مؤسسه رفت.بعد احوالپرسی گفت:
_آقای مشرقی باهاتون تماس گرفتن؟
-نه،چطور مگه؟ چیزی شده؟
حاج آقا نگران بود.
-شما چرا نگرانشون هستید؟!
-چند روز پیش موضوعی پیش اومد. سوالهای زیادی پرسید و رفت.دیگه خبری ازش نشد.
-درمورد روزی حلال؟
حاج آقا تعجب کرد.
-درسته،شما از کجا میدونید؟!
-من دیشب اتفاقی دیدمشون.
جریان رو مختصر برای حاج آقا تعریف کرد و بعد گفت:
_آقای معتمد،همسر خاله نرگس،دنبال همکار میگردن ولی براشون مهمه آدم #چشم و #دل پاکی باشه.به نظر شما آقای مشرقی اونقدر تغییر کردن.
-آره،افشین خیلی مراقب نگاه هاش هست.
-یعنی شما پیش آقای معتمد ضمانت میکنید؟
حاج آقا یه کم فکر کرد و گفت:...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
【@EHYYA313••】
♨️دوشنبه روز زیارت #امامحسن و #امام_حسین علیهماالسلام
💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه
【@EHYYA313••】
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
🌱علت عاشقی ام دست کریمانه توست
چشم امید من آقا به در خانه ی توست...
🌱پرچـــــــــم یاحسنم روزقیامت بالاست
نوکرت تا به ابد بر در کاشانه ی توست...
#جانبهقربانکریمیکهکرمزندهازاوست
【@EHYYA313••】