eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر ششم ... ✍ساعت ها خواب نمی مانند ... این منم، که عمريست، در خواب_زیستن را، تجربه میکنم! 🕊ساعت ها،خواب نمی مانند... هر سحر،دور چشمان تو می گردند، و در جذبه مهربانیت، چونان ذره ای فنا شده، گم می شوند. 👈خواب مانده؛منــم که هر رمضان،بوسه بارانم می کنی ... و باز،چونان آهوی رمیده ای، از آغوشت،می گریزم! 🕊ششمین سحر است؛ که آرام،پلکهایم را باز میکنی ... و خودت اولین لبخندی میشوی، که چشمان تارم،می بیند و به شوق می آید! 🕊راستی ... من مانده ام! تو بنده دیگری،جز من نداری، که حتی یک نگاه هم،رهايم نمی کنی؟ و مــــن ...چنان فراموشت می کنم، که گویی هزار دلبرِ عاشق پیشه، جز تو،احاطه ام،کرده است! 🕊مرا ببخـــش؛دلبرِ همه چیـــز تمامِ من سجاده ام،بوی عطر گرفته است ... عطر"مغفــرت"تـــو را! ششمین سحر را به نام "مغفــرتت"می گشایم ... 🕊و نام تـــو را، چنان جرعه جرعه، سر می کشم،که نور چشمانت، تمام لجن های قلبم را، به چشم برهم زدنی، تار و مار کند. 💠قنـــوت من ... و نـامِ نـامی تو؛ یا غفــارُ .... یا غفــارُ ... یا غفــار ... 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ٣٠_فروردین_١۴٠٠ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١۵٩، سوره ی مبارکه ی اعراف 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ، وَ لا اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَاتِ، لَمْ يُشَارَكْ فِي الْإِلَهِيَّةِ، وَ لَمْ يُظَاهَرْ فِي الْوَحْدَانِيَّةِ، كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ، وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبَابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ، وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ، وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَوَاتِراً مُتَّسِقاً، وَ مُتَوَالِياً مُسْتَوْسِقاً [مُسْتَوْثِقا] ، وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى رَسُولِهِ أَبَداً، وَ سَلامُهُ دَائِماً سَرْمَداً، اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا صَلاحاً، وَ أَوْسَطَهُ فَلاحاً، وَ آخِرَهُ نَجَاحاً،وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ، وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ، وَ آخِرُهُ وَجَعٌ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ، وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ، وَ كُلِّ عَهْدٍ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ، وَ أَسْأَلُكَ فِي مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِي، فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ، فِي نَفْسِهِ، أَوْ فِي عِرْضِهِ أَوْ فِي مَالِهِ، أَوْ فِي أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ، أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا، أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوًى، أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ، غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً، وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتاً، فَقَصُرَتْ يَدِي وَ ضَاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَ التَّحَلُّلِ مِنْهُ،فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ، وَ هِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ، وَ مُسْرِعَةٌ إِلَى إِرَادَتِهِ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَا [بِمَ ] شِئْتَ، وَ تَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً، إِنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ، وَ لا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، اللَّهُمَّ أَوْلِنِي فِي كُلِّ يَوْمِ إِثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعَادَةً فِي أَوَّلِهِ بِطَاعَتِكَ، وَ نِعْمَةً فِي آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ، يَا مَنْ هُوَ الْإِلَهُ، وَ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ. برحمتک یا ارحم الراحمین 📿💠ترجمه💠📿 بنام خدایی كه رحمتش بسيار و مهرباني اش هميشگي است ستايش خداي را كه هنگام آفرينش آسمان ها و زمين احدي را گواه نساخت، و به گاه ايجاد جانداران ياوري نگرفت، در پرستش انبازي ندارد، و در يكتايي اش پشتيباني نخواهد، زبان ها از بيان حقيقت وصفش درمانده، و خردها از ژرفاي معرفتش وامانده، و گردنكشان در برابر عظمتش فروتن، و چهره ها از بيم او متواضع گشته، و هر بزرگي در برابر بزرگيش تسليم گشته است، ستايش پياپي و پيوسته و دنباله دار و پايدار تنها توراست، و رحمت هميشگي و درود جاودان و بي پايان او بر رسولش باد، بار خدايا! ابتداي امروزم را خير و صلاح، و ميانه امروزم را رستگاري و پايانش را كاميابي قرار ده. و به تو پناه مي آورم از روزي كه آغازش شيون، و ميانش بي تابي، و پايانش دردمندي است، خدايا! از تو آمرزش مي طلبم براي هر نذري كه كردم، و هر وعده اي كه دادم، و هر پيماني كه بستم سپس به آن وفا نكردم، و اداي حقوق بندگانت را كه بر عهده دارم از تو درخواست مي كنم، پس هر بنده اي از بندگانت و هر كنيزي از كنيزانت كه او را نزد من حقي پايمال شده باشد كه در آن به جان يا آبرو يا مال، يا خانواده اش يا فرزندش ستم روا داشته ام، ، يا بر اثر ميل خود يا خواهش دل يا تكبّر يا غضب يا خودنمايي يا تعصّب بر او باري نهاده ام، اين بنده يا كنيزت غايب باشد يا حاضر، زنده باشد يا مرده، و دستم كوتاه شده و وسعم نمي رسد از پرداخت آن حق يا طلب حلاليت از او، از تو مي خواهم اي كسي كه رفع نيازها در اختيار اوست، و آن حاجات در مقابل مشيت او اجابت پذير و به جانب اراده اش شتابانند؛ كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستي، و آن بنده را كه بر او ستمي كردم هرگونه كه خواهي از من راضي گرداني، و از جانب خود مرا رحمت عطا نمايي، چه آمرزيدن از تو نكاهد، و بخشيدن به تو زيان نرساند، اي مهربان ترين مهربانان، خدايا! در هر از سوي خويش دو نعمت بر من عطا كن، را در آغازش، و را در پايانش، اي آن كه تنها او شايسته پرستش است و جز او كسي گناهان را نيامرزد. 🆔 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 💞یه برای ایجاد متقابل در زندگی اینه که اگر کسی جایی کرد تنهایی تصمیم گیری نکنین حتی اگر جواب رو میدونین ،حتی اگه اون همیشه بدون نظر شما میگیره. 👈مثلا به همسرتون بگین: " برای شب شام دعوتمون کرد، منم قول ندادم گفتم بذارین اول نظر رو بپرسم ببینم برنامه ای نداره، بعد خبرش رو میدم." اینطوری: ❌ اولا همسرتون مهم بودن و مرد خانواده بودن میکنه و احساس خیلی خوبی بهش دست میده و امکان جواب دادنش هم بیشتر میشه و ❌دوما اینکه اگر یه موقع جایی خواستین نرین (مثلا یکی از فامیل های همسرتون کرده) راحت تر میتونین بگین که ؛ "با شوهرم کردم امشب خیلی است، گفته ایشالله باشه برای هفته های بعد ..." ❌سوما با اینکار اینجوری کم کم همسرتون هم یاد میگیره که با شما در این موارد کنه و احترامتون توی خانواده میره بالا 💞فرض کنین که شوهرتون زنگ میزنه به همسرتون و شام دعوتتون میکنه . 💞جوابی که شوهرتون میده اینه : " بذارین به خانمم بگم ببینم برنامه ای نداره، بعد بهتون خبر میدم" اینجوری وقتی که همسرتون جلو خانواده اش به شما بذاره اونها هم به شما احترام بیشتری میذارن😉 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ جاتون خالی بی دعوت رفتم عروسی... دیدم دوتا در هست: 1- مهمون با کارت 2- مهمون بدون کارت چون کارت نداشتم از در دوم رفتم تو... دیدم دوتا در هست: 1- مهمان با هدیه 2- مهمان بدون هدیه چون کادو نداشتم از در دوم رفتم تو... وارد که شدم دیدم برگشتم تو خیابون اصلی نامردا......😐 ‌‌‌‌‌🤣 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ 🎥 دیروز روز بود جا داره یادی کنیم از اون آقایی که اول انقلاب می‌خواست ارتش رو منحل کنه، ولی بصیرت شهید چمران مجلس رو از این کار منصرف کرد! ⭕️ خطاب به حسن روحانی: موضع شما، موضع خطرناکی است! 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🖤پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت 🌷با تأسف فراوان خبر درگذشت سردار پر افتخار، رضوان‌الله‌علیه را دریافت کردم. 🌷عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ، و نیرویی یکسره در خدمت اسلام و انقلاب، خلاصه‌ئی از شخصیت این مجاهد فی سبیل الله است. 🌷او در مسئولیت‌های بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه‌ آنها، سربلند و موفق بوده است. 🌷فقدان او حقاً مایه‌ تأسف و اندوه است، لازم می‌دانم به همسر گرامی و فرزندان و دیگر افراد خاندان و به دوستان و همکاران ایشان صمیمانه تسلیت عرض کنم و صبر و تسلّا برای آنان از خداوند متعال مسألت نمایم. 🌷رحمت و مغفرت و رضوان الهی بر این برادر فقید باد. ۳۰ فروردین شادی ارواح طیبه علما،شهدا،مجاهدین اسلام صلوات🌷 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🍃تسلی ارواح به آیة الله بهاء الدّینی آیة الله بهاء الدینی درباره فوت فرزند برومند خود و تحمل این بار مصیبت می فرمود : " در آن هنگام که فرزندم حمید از دنیا رفت ، تحمل مصیبت مرگ او برایم سخت بود . او مردی متدّین بود که در عین اشتغال جزئی به درس حوزه ، در بازار قم مشغول فعالیت بود. مغازه ای داشت که اغلب مشتریانش ، زن بودند ولی از چشم ، دست و زبان پاکی برخوردار بود. او به اندازه گذران زندگی کاسبی می کرد و علاقه به پول و جمع آوری آن نداشت . چون از دنیا رفت ، ارواح زیادی سراغ ما آمدند و ما را تسلی می دادند . کار آنها موجب شد که ما آرام شدیم و تسلیم امر الهی گشتیم " 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 🔅می‌گويند : 💧 هر وقت آب می‌نوشی بگو: ❤️ ❤️ ✨اما این روزها 💧 که آب می‌بینی و نمی نوشی، آرام بگو: 🤚 ....😔 🌊الهی بحق سقای کربلا فرج مولایمان را نزدیک بگردان 👇 https://eitaa.com/eightparadise
1_870799155.mp3
3.98M
🍃🌷 ﷽ (تندخوانی) قرآن کریم 🔊 قاری معتز آقایی 🕐 زمان: ۳۳ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍ نمی توانستم باور کنم یعنی اصلا نمیخواستم که باور کنم با تمام توان تحلیل رفته ام به سمتش خم شدم - چرنده مزخرفه. تمام حرفات مزخرف بود،امکان نداره که برادر من چنین کارهای کثیفی انجام بده،شما مسلمونااا همتون یه مشت روان پریش هستین صوفی نگاهم کرد سرد و یخ زده: - بشین سرجات بچه من انقدر بیکار نیستم که واسه گفتن یه مشت دروغ و چرندیات از اونور دنیا پاشم بیام تو این شهر نفرت انگیز،که هر طرفش سر می چرخوندم برادرتو اون خاطرات نحسشو ببینم. اصلا چرا باید اینکارو بکنم؟بابای میلیاردر داری؟ یا شخصیت مهم سیاسی؟ چی با خودت فکر کردی کوچولو؟ اگه من اینجام فقط و فقط به خاطر اصرارهای دیوونه کننده ی این دوست بی عقلته اونجایی که تو فکر میکنی با رفتن بهش،میتونی برادرِ مهربون و عاشق پیشتو پیدا کنی،خوده خوده جهنمه صدای عثمان را شنیدم،از جایی  درست بالای سرم: - واست جوشنده آوردم بخور اما از من میشنوی حتما برو پیش دکتر انقدر از کنار خودت ساده نگذر وقتی تو واسه خودت وقت نمیذاری انتظار داری دنیا برات وقت بذاره؟ گرما لیوان را کنار موهایم حس میکردم: - بلند شو سارا بلندشو که یخ کنه دیگه فایده ایی نداره. سرم را بلند کردم یکی از عکسهای دانیال روی میز جا مانده بود،همان عکس پر خنده و مهربانش کنار صوفی عکس را به لیوانِ سرامیکی و مشکی رنگ جوشانده تکیه دادم. باور حرفهای صوفی در خنده ی چشمان دانیال نمی گنجید مگر میشد این مرد،کشتن را بلد باشد؟ عثمان رو به رویم نشست درست در جای صوفی با همان لحن مهربان و آرامش: - چرا داری خودتو عذاب میدی؟چرا نمیخوای قبول کنی که دانیال خودش انتخاب کرده؟ سارا دانیال یه پسربچه نبود خودش خواست خودش،تو رو رها کرد اون دیگه برادر سابق تو نیست. صوفی رو دیدی؟اون خیلی سختی کشیده خیلی بیشتر از منو تو همه ی اون بلاها هم به واسطه دانیال سرش اومده دانیال عاشق صوفی بود،کسی که از عشقش بگذره گذشتن از خواهر براش مثه آب خوردنه،اینو باور کن. با عضویت تو اون گروه تمام زندگیتو می بازی چیزی در مورد زنان ایزدی شنیدی؟ در مورد خرید و فروششون تو بازار داعش به گوشت خورده؟نه نشنیدی نمیدونی سارا،چند وقت پیش با یه زن و شوهر اهل موصل آشنا شدم. زن تعریف میکرد که وقتی شهر رو اشغال کردن،شوهرش واسه انجام کاری به کردستان عراق رفته بود. داعش زمانی که وارد شهر میشه تمام زنهای ایزدی رو اسیر میکنه و مردهاشونو میکشه و بعد از بیست روز زندانی شدن تو یه سالن بزرگ و روزانه یه وعده غذا،همه اون زنها و دخترها رو واسه فروش به بازار برده ها میبرن. اون زن میگفت زیباترین و خوشگلترینها رو واسه مشترهای پولدار حاشیه خلیج فارس کنار میذاشتن هیچکس هم جز اهالی ترکیه و سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس اجازه نداشتن بیشتر از سه برده بخرن. اون زن تعریف میکرد که به دو مرد فروخته شد و بعد از کلی آزارو اذیت و تجاوز تونست فرار کنه و خودشو به شوهرش برسونه. سارا جان حرفهای من،صوفی،اون دختر آلمانی، این زن ایزدی فقط و فقط یه چشمه از واقعیت ها و ماهیت این گروهه. سارا زندگی کن،دانیال از تو گذشت! توام بگذر خیره نگاهش کردم: - تو چی؟از هانیه میگذری؟ فقط در سکوت نگاهم کرد حتی صدای نفسهایش هم سنگین بود اگر دست و پا میگذشت،دل نمی گذاشت. سکوتش طولانی شد: - عثمان جواب منو ندادی پرسیدم توام از هانیه میگذری؟ چشمانش شفاف شد،شفافتر از همیشه و صدایی که خمیدگی کمرش را در آن دیدم: - راهی جز گذشتن هم دارم؟ راست میگفت هیچ کداممان راهی جز گذاشتن و گذشتن نداشتیم و من،دلم چقدر بهانه جو بود بهانه جوی مردی که از عشقش گذشت. سلاخی اش کرد و مرده تحویل زمین داد. همان برادری که رهایم کرد و در مستی هایش به فکر رستگاریم در جهاد نکاح بود. الحق که خواهری شرقیم. عثمان را در برزخ سوال و جوابش با غلظتی از عطر قهوه رها کردم و سلانه سلانه باران را تا خانه همقدم شدم. خانه که نه سردخانه ی زندگان! در را باز کردم برقها خاموش بود و همه جا سکوت حتی خبری از مادر تسبیح به دست هم نبود. به زندان اتاقم پناه بردم افکارم سر سازش نداشت ساعتها گذشت و صدای گریه های معمول و آرام مادر بلند شد. همان گریه هایی که هرگز برایم مهم نبود! سرگشته که باشی،حتی چهارچوب قبر هم آرامت نمیکند و من آرام نبودم. مثل خودم. بعد از آخرین ملاقات با صوفی،گرمای جهنم زندگیم، بیشتر شد و من عاصی تر اما دیگر دانیالی برای سرد کردن این آتش نبود،که خودش،زبانه ای شعله ورتر از گداخته ها،هستی ام را می سوزاند. زندگی همان ریتم سابق را به خود گرفت و به مراتب غیر قابل تحمل تر... ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise
دلنوشته دختر سردار سلیمانی در پی درگذشت 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✉️ ٢۶ 👈 نامه به برخی از ماموران مالیات که در سال٣٦ هجری برای فرمانداری اصفهان مخنف بن سلیم فرستاده شد 1⃣ اخلاق كارگزاران مالياتی او را به ترس از خدا در اسرار پنهانی، و اعمال مخفی سفارش می كنم، آنجا كه هيچ گواهی غير از او، و نماينده ای جز خدا نيست، و سفارش می كنم كه مبادا در ظاهر خدا را اطاعت، و در خلوت نافرمانی كند، و اينكه آشكار و پنهانش، و گفتار و كردارش در تضاد نباشد، امانت الهی را اداء، و عبادت را خالصانه انجام دهد. و به او سفارش می كنم با مردم تندخو نباشد، و به آنها دروغ نگويد، و با مردم به جهت اينكه بر آنها حكومت دارد بی اعتنایی نكند، چه اينكه مردم برادران دينی، و ياری دهندگان در استخراج حقوق الهی اند. بدان! برای تو در اين زكاتی كه جمع می كنی سهمی معين، و حقی روشن است، و شريكانی از مستمندان و ضعيفان داری ، همانگونه كه ما حق تو را می دهيم، تو هم بايد نسبت به حقوق آنان وفادار باشی، اگر چنين نكنی در روز رستاخيز بيش از همه دشمن داری، و وای بر كسی كه در پيشگاه خدا، فقرا و مساكين، و درخواست كنندگان و آنان كه از حقشان محرومند، و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان، دشمن او باشند و از او شكايت كنند. 2⃣امانتداری كسی كه امانت الهی را خوار شمارد، و دست به خيانت آلوده كند، و خود و دين خود را پاك نسازد، درهای خواری را در دنيا به روی خود گشوده، و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود، و همانا! بزرگترين خيانت! خيانت به ملت، و رسواترين دغلكاری، دغلبازی با امامان است، با درود. 📚 🌺فقط حیدر امیرالمؤمنین است 🌺 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر هفتم ... یا صاحب الزمان باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم. 🕊می‌بینی ؛درد یتیمی،به قلبمان هیچ تلنگری نزده! و دربدری های صبح و شبت،یک ساعت نیز، از آرامشمان را سلب نکرده است! 🕊می‌بینی ؛به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای! دریـــغ که اگر دستمان به تو نرسد،هیچ عبادتی، راهمان را به باز نکرده است! 🕊دریغ که اگر درد نداشتنت،به استخوانمان نرسد،نه نمازمان پروازمان می‌دهد ، و نه روزه های روزهای بهاری مان! 🕊یوسف ...قصه غصه های تو را، هــزار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم ... 🕊می‌بینی ؛هنوز،زنجیرهای زمین، در قلبمان،از تو محبوب ترند! 🕊سحر است ... دعا می‌کنی ... می دانم! دعا کن،قلبمان برایت درد بگیرد! 🕊دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو،درد بگیرند! دعا کن ... دعایمان،بوی درد بگیرد؛ 🕊درد انتظار ... درد عاشقی ... درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت! فقط همین درد؛درمان همه دردهای ماست! 👈سحر هفتم را، بدنبال درد انتظار،قنوت گرفته ايم ! ما دعا می کنیـــم؛آمینش با تــو ... 👇 💖 @eightparadise https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْداً كَثِيراً، وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي، وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِي يَزِيدُنِي ذَنْباً إِلَى ذَنْبِي، وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ، وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ، وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِي، وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي، وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجَاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّي، وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ، وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ، وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ، وَ هَبْ لِي فِي الثُّلَثَاءِ ثَلاثاً: 🙏لا تَدَعْ لِي ذَنْباً إِلا غَفَرْتَهُ، 🙏وَ لا غَمّاً إِلا أَذْهَبْتَهُ، 🙏وَ لا عَدُوّاً إِلّا دَفَعْتَهُ، بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ، بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ، أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ، وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ، فَاخْتِمْ لِي مِنْكَ بِالْغُفْرَانِ، يَا وَلِيَّ الْإِحْسَانِ. برحمتک یا ارحم الراحمین 📿💠ترجمه 💠📿 بنام خداوند بخشنده ی مهربان ستايش خدا راست و سپاس برازنده او آنچنان كه شايسته حضرت اوست ستايشي بسيار، و به او پناه مي برم از شرّ نفسم چه نفس همانا به زشتي بسيار فرمان مي دهد جز آنكه پروردگارم رحم كند، و به خدا پناه مي برم از گزند شيطاني كه گناه بر گناهم مي افزايد، و به قدرت او از هر گردنكش نابكار و پادشاه ستمكار و دشمن قهّار، دوري مي جويم، خدايا مرا از سپاهيانت قرار ده، چرا كه همانا تنها سپاه تو پيروز است، و مرا از حزب خود قرار ده كه تنها حزب تو رستگار است، و هم از دوستانت قرارم ده كه بر دوستانت ترسي نيست و اندوهگين نمي شوند، خدايا دينم را برايم سامان ده كه آن وسيله در امان بودن و دوري من از گناه است، و آخرتم را آباد ساز كه آنجا خانه پايدار من و گريزگاهم از همسايگي دون صفتان است، و زندگي را برايم زمينه افزوني در هر خير، و مرگم را برايم آرامش از هر گزندي قرار ده،بار خدايا بر محمّد خاتم پيامبران و كامل كننده شمار رسولان و بر خاندان پاك و پاكيزه او و بر ياران برگزيده اش درود فرست، و : 📿گناهي برايم مگذار جز آنكه بيامرزي، 📿و نه اندوهي جز آنكه برطرف سازي، 📿و نه دشمني جز آنكه دور گرداني، به نام خدا كه بهترين نامهاست، به نام خدا پروردگار زمين و آسمان، دوري هر ناخوشايندي را كه ابتدايش خشم خداست، و نيل به هر محبوبي را كه آغازش رضاي اوست خواستارم، پس از سوي خود سرانجامم را به آمرزش پايان ده، اي سرچشمه نيكي. ✅الهی آمین 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ امام زمانمــ ❤️ــــــ ✍صدا می‌زنم خدا را جوابم را که می‌دهد ... خوب می‌دانم ؛ باز هم ، تو میانجی گری کرده ای آقا ... 💚 | وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا | 😊 . *دعای افتتاح 🌸💖🌷❤️ یا_صاحب_الزمان همین که تو هر صبح در خیالِ منی؛ حالِ هر روزِ من خـوب است... صبحت بخیر آقایِ خوبی ها ❤️ ✋سلام مهربانان همراه روزتون بخیر در پناه خدا و نگاه خاص امام زمان(عج) 🌸بــفـرمـائـیـد هـــشـــتــ بــهــشـــتــ🌸 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ معنای چیست؟ «رمضان» در لغت از «رمضاء» به معنای شدت حرارت گرفته شده و به معنای سوزانیدن می‌باشد. چون در این ماه انسان بخشیده می‌شود، به این ماه مبارک رمضان گفته‌اند. 🔹پیامبر اکرم ﷺ می‌فرماید: ✨اِنَّما سمی الرَمضان لِاَنَّهُ یَرمَض الذّنوب ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا را می‌سوزاند.» مفردات الفاظ القرآن، صفحه ۲۰۹ بحارالانوار، جلد۵۵، صفحه ۳۴۱ 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ همیشه سکوت نشانه ی ضعف نیست ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ می گفت : ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺶ می بست ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ! ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ،ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ! ﺩﻟﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ می کشد ﺍﻣﺎ ﺩﻡ نمی زنند . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺨﺺ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻋﺪﻡ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﯿﺴﺖ . ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ می کنند ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﺤﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﮑﻨﻨﺪ! ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ می کنند ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ می کند. ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ می دانند ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ می کنند ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ . قدردان ﮐﺴﺎﻧﯽ باشیم ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ می کنند ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﯿﻢ. ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﻧﯿﺴﺖ... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_870796007.mp3
4.22M
🍃🌷 ﷽ (تندخوانی) قرآن کریم 🔊 قاری معتز آقایی 🕐 زمان: ۳۵ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ و چه احساس نجیبی ست که با دیدن طلب عشق زِ بیگانه ندارم هرگز... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✍حالا دیگر جز عربده های پر تملق پدر رجوی زده ام در مستی،دیگر صدایی به گوش نمیرسید. حتی دلسوزی های مادرانه ی تنها مسلمان ترسوی خانه مان،زنی که هیچ وقت برایم مهم نبود،اما انگار ناخودآگاهم،عادت کرده بود به نگرانی های ایرانی منشانه اش. روزها میگذشت و مادر بی صداتر از هروقت دیگر،خانه گردی میکرد. از اتاقش به آشپزخانه،از آشپزخانه به اتاقش،بدون حتی آوایی که جنس صدایش را به یادم آورد. با چادری سفید بر سر و تسبیحی در دست و سوالی که حالم را بهم میزد، او هنوز هم روی خدایش حساب میکرد؟ حالا دیگر معنای مرده ی متحرک را به عینه میدیدم. زنی که نه حرف میزد،نه گریه میکرد،نه میخندید و نه حتی زندگی فقط بود، با صورتی بی رنگ و بی حس و منی که در اوج انکار،نگرانش بودم. من دانیال را می پرستیدم،اما به مادر عادت کرده بودم. عادتی که اسمش را هر چه می گذاشتم جز دوست داشتن. آن روزها اسلام مانند موریانه،دیوارهای کاه گلی اطرافم را بلعیده بود و حالا من بودم و زمستانی سوزناک که استخوان خورد میکرد و من تمام لحظه هایم را به مرور عکسهای آن دوست مسلمان دانیال در ذهنم میگذراندم،تا انتقام خانه خرابی ام را از نفس به نفسش بگیرم اما دانیال را دیگر بی تقصیر نمیدانستم. اگر او نمیخواستم زندگیم مان حداقل،همان جهنم دلنشین سابق بود با همان مادرانه های زن ایرانیِ خانه مان. حالا دیگر قاعده ی تمام شده ی زندگیم را میدانستم. دانیالی که نبود.. و دوست مسلمانی که چهل دزد بغداد را شرمنده کرد و در این بین نگرانی ها و مهربانی های عثمان،پوزخند بر لبم می نشاند. مدتی گذشت با مستی های بی خبرانه پدر،سکوت آزار دهنده مادر،قهوه ها و ملاقات های عثمان. عثمانی که وقتی از شرایط و حالات مادر برایش گفتم با چشمانی نگران خواست تا برای معالجه نزد پزشک ببرمش و من خندیدم. عثمانی که وقتی با دردهای گاه و بی گاه معده ام مواجهه میشد،با نگرانی عصبی میشد که چرا بی اهمیت از کنار خودم میگذرم و من می خندیدم. عثمانی که یک مسلمان بود و عاشق چای و من متنفر از هر دو.. و او این را خوب میدانست. 🍂🌷 آن شب بعد از خیابان گردی های اجباری با عثمان،به خانه برگشتم همان سکوت و همان تاریکی. برای خوردن لیوانی آّب به آشپزخانه رفتم که صدای باز و سپس کوبیده شدن در خانه بلندشد. پدر بود،مثل همیشه مست و دیوانه. خواستم به اتاقم بروم که صدایش بلند شد،کشدار و تهوع آور... - سااارا صبر کن ایستادم نگاهش کردم این مرد،اسمم را به خاطر داشت؟ تلو تلو خوران دور خودش میچرخید: - دختر چقدر خوشگل شدی کی انقدر بزرگ شدی؟ دست به سینه، تکیه زده به دیوار نگاهش کردم. این مرد چهار شانه و خالی شده از فرطه مصرف الکل،هیچ وقت برایم پدری نکرد. پس حق داشت که بزرگ شدنم را نبیند. جرعه ای دیگر از شیشه اش نوشید: - چقدر شبیه اون مادر عفریته ای،اما نه،نیستی. تو مثه من سازمانو دوس داری نه؟مث من عاشق مریم و رجوی هستی تمام عمرش را مدام در صورت خودش تف انداخت،سازمان قاتلی که برادر و آسایش و زندگی و زنو بچه اش را یک جا از او گرفت. دانیال چقدر شبیه این مرد بود قد بلند و هیکلی،او هم ما را به گروه و خدای قصابش فروخت. تعادل نداشت: - سارا امروز با چندتا از بچه های سازمان حرف زدم. میخوام هدیه ات کنم به رجوی بزرگ. دختر به این زیبایی،هدیه خوبی میتونه باشه،اونقدر خوب که شاید رجوی یه گوشه چشمی بهم بندازه. تهوع سراغم را گرفت،انگار شراکت در ناموس از اصول مردان این خانه بود. حالا حرفهای صوفی را بهتر باور میکردم،پدری که چوب حراج به زیبایی های دخترش بزند،باید پسری مثل دانیال داشته باشد. جملات صوفی در گوشم تکرار شد. جملاتی که از نقشه های دانیال برای رستگاریم در میگفت انگار پدر قصد پیش دستی کردن را داشت. مست و گیج به سمتم می آمد و کریه میخندید. بی حرکت و سرد نگاهش کردم، چرا دختران مردی به نام پدر را دوست دارند؟ چه فرقی بود میان این مرد و عابران تا خرخره خورده ی کنار رودخانه؟ هر چه نزدیکتر میشد،گامی به عقب بر نمیداشتم. ترسی نمانده بود تا خرج آن لحظات کنم. سر تکان دادم و به سمت اتاقم رفتم که دستم را از پشت کشید: - کجا میری دختر صبر کن بذار دو کلمه اختلاط کنیم. باید واست از سازمان و وظایفت در مقابل رجوی بگم. اون تمام زندگیشو صرف رستگاری خلق کرده. خلق بی عاطفه، خلق قدرنشناس اما من مث بقیه نیستم تو رو،پاره تنمو بهش هدیه میدم... ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise