eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر هشتم ... ✍هفت سفره از ضیافتت،جمع شد ... و تو همچنان،به سفره داری ات،مشغولی 🕊خسته نشدی ...؟خدا از بس آغوش گشودی و ... من،رمیدم! از بس،بوسه بارانم کردی و ... من ساده از کنار بوسه های بی نظیرت رد شدم! از بس،سفره گستردی و ... من به هنر رنگ رنگِ تو،دل ندادم؟ 🕊خودم ...از خودم خسته ام،خدا! از قلبی،که توان دریا شدن ندارد، از بالهایی،که جانِ بال زدن ندارد، از سجده هايي،که به درآغوش کشیدنت، ختم نمی شود، 👈هشت سحر است که؛ زمین را برایم خلوت کرده ای تا مــن، دست در دست تو ... گوشه ای از آسمان را بگیرم و پرواز کنم. امـــــا،سنگینی روح کوچکــم، چنان زمین گیرم کــرده، که حتی هوس پرواز هم، به سرم نمی افتد! 🕊چه کنم، محبـــوبم؟ بی تــو همه آسمان هم، در یک شیشه دربسته،حــبس می شود؛ چه رسد به روح تنــگ من،که عمريست در چهارچوب بدنم،حبس شده است! 🕊امشب برای دریا شدنم،قنوت می گــیرم، برای رها شدنم از زنجیرهایی، که پای دل مرا ســـخت بسته اند. 🕊تــو؛تنها گشاینده گره های کور زمینی. من جز تــو،هیچ گره گشایی را نمي شناسم. 🕊یک سوال؛ خدا ؛ امشب گره های کوری را که همه عمر، به پای قلبم زده ام، باز می کنی؟ 😢 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ روزی یک زوج ، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ٢۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون رو بفهمند سردبیر میگه : آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه : بعد از ازدواج به ماه عسل رفتیم برای اسب سواری هر دو ، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت . همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت : “این بار اولته” دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت: “این دومین بارت” بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : “چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی! دیونه شدی؟ “ همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت : این بار اولت بود 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ وقتی می‌خواهید محلی را که به فرزندتان خوش گذشته ترک کنید و او گریه می‌کند : ۱)نظر خود را با گریه فرزندتان تغییر ندهید . ۲) از قبل به او اطلاع دهید. ۳) از ساعت زنگدار یا موبایل خود استفاده کنید و به او بگویید زنگ که به صدا درآمد مجبور به رفتن هستید. ۴) زمانی که محل تفریح را ترک می‌کنید باید به فرزندتان دلیلی برای ترک آنجا بدهید که به اندازه محلی که ترک می‌کنید برای فرزندتان خوشایند باشد .مثلا قول خوردن بستنی ، دیدن کارتون یا هر کار مفرح دیگر را به فرزندتان بدهید زیرا او در ذهن خود باید دلیلی برای ترک جایی که به او خوش می‌گذرد داشته باشد. ۵)اگر همچنان فرزندتان دست به مانور زد او را بغل کنید و محل را ترک کنید . 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ١_اردیبهشت_١۴٠٠ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١۶٠، سوره ی مبارکه ی اعراف 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ چه لطیف است حس آغازی دوباره در ماه اردیبهشتِ همیشه 🌸متولدین اردیبهشت 💖تولدتون مبارک ❤️یک دل شاد 😍تنی سالم 🌸یک دنیا آرامش 🙏آرزوی ما 🌷برای شما عزیزان 🌸 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ❤️✍اردیبهشت را باید عاشقی کرد وقتی اولین روز اردیبهشت را می‌بینم زنده می‌شوم ... گل‌های سر از غنچه در آمده جیک جیک گنجشک ها را دوست دارم در آن هنگام به می اندیشم که به من نور هستی وزندگی بخشیدی بیا که از نو آغاز کنیم عاشقانه هایمان را 💞 🌺 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ به چه کار آیدت ز گُل طَبَقی از گلستانِ من بِبر وَرقی گُل همین پنج روز و شِش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد ۱ اردیبهشت روز بزرگداشت شاعر و نویسنده‌ی پارسی‌گوی ایرانی گرامی باد. 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ صداى هاتفى از غيب مى رسد أُدخل الي الحرم كه شده وقت گفتگو بالا بزن به عزم تقرب تو آستين با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار تا از غبار مقدم او يابى آبرو 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_870790365.mp3
4.07M
🍃🌷 ﷽ (تندخوانی) قرآن کریم 🔊 قاری معتز آقایی 🕐 زمان: ۳٣ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ قدرت دستان مادر،هر دوی ما را به سمت زمین پرتاب کرد. اما صدای تکه تکه شدنِ شیشه ی الکلِ پدر،زودتر از شوکِ پرتاب شدن،به گوشم رسید. پدر نقش زمین بود و من نقشِ سینه اش این اولین تجربه بود شنیدن ضربان قلب بی محبت مردی به نام بابا آنالیز ذهنم تمام نشده بود که به ضرب مادر از جایم کنده شدم. رو به رویم ایستاد و بی توجه به مرد بیهوش و نقش زمینش،بی صدا براندازم کرد. سپس بدون گفتن حتی کلمه ای راهی اتاقش شد و در را بست. گیج بودم از حرفهای پدر، از زمین خوردن،از شنیدن صدای تپشهای ضعیف و یکی در میان، از برخورد مادر بالای سرش ایستادم. دهانش باز بود و بوی الکل از آن فاصله،باز هم بینی ام را مچاله میکرد سینه اش به سختی بالا و پایین میرفت،وسوسه شدم به بهانه ی اطمینان از زنده بودنش دوباره سینه و صدای ضربانش را امتحان کردم. کاش دنیا کمی هم با من دوست میشد. گوشهایم یخ زد،تپیدن هایش بی جان بود و بی خبر از ذره ای عشق همان حسی که اگر می دیدمش هم نمیشناختم روی دو زانو نشسته، نگاهش کردم انگار جانهایش داشت ته میکشید. نمیدانستم باید چه احساسی داشته باشم،نگرانی،شادی یا غمگینی؟ اصلا هیچ کدامشان نبود و من در این بین فقط با خلاء،همان همزاد همیشگیم یک حس بودم. چند ثانیه خیره به چشمان بسته اش ماندم گوشیم زنگ خورد یک بار،دوبار،سه بار جواب دادم صدای عثمان بود.صدای عثمان بلند شد: - چرا جواب نمیدی دختر؟ با بی تفاوت ترین لحن ممکن،زل زده به آخرین نفسهای زورکی پدر،عثمان را صدا زدم - عثمان بیا خونمون همین الان گوشی را روی زمین انداختم مدام و پشت سر هم زنگ میخورد اما اهمیتی نداشت عقب عقب رفتم تکیه زده به دیوار،چانه ام را روی طاقچه ی زانوانم گذاشتم یعنی این مرد در حال مرگ بود؟چرا ناراحت نبودم؟چرا هیچ وقت برایمان پدری نکرد؟ چرا سازمان و رجوی را به همه ی زندگیش ترجیح داد هیچ وقت زندگی نکرد همانطور که به ما هم اجازه ی زندگی نداد حالا باید برایش دل میسوزاندم؟ دیگر دلی نداشتم که هیزم سوزاندنش کنم صدای زنگ در بلند شد،در را باز کردم،عثمان بود با همان قد بلند و صورت سبزه اش نفس نفس زنان با چشمانی نگران به سمتم خم شد - چی شده طوریت شده؟ کلماتش بریده بریده بود و مانند همیشه نگران - سارا با توام تموم راهو دوییدم حالت خوبه؟ به سمت پدرم رفتم - بیا تو درم ببند پشت سرم آمد در را بست وقتی چشمش به پدرم افتاد خشکش زد سارا اینجا چه خبره چه بلایی سرش اومده؟ سر جای قبلم نشستم - مست بود داشت اذیتم میکرد مادرم هلش داد فشاری که به دندانهایش می آورد چانه اش را سخت نشان میداد بی صدا و حرف آرام به سمت پدر رفت،نبضش را گرفت،گوشی را برداشت و با اورژانس تماس گرفت - سارا وقتی اورژانس اومد،هیچ حرفی نمیزنی مث الان ساکت میشینی سرجات زبانی روی لبهای خشکیده ام کشیدم(مرده؟) به سمت آشپزخانه رفت و با لیوانی آب برگشت - نه اما وضعش خوب به نظر نمیاد جلوی پایم زانو زد - بخور رنگت پریده لیوان را میان دو مشتم گرفتم سری از تاسف تکان داد و کنارم نشست - مراقب مادرت باش یه وقت بیرون نیاد یا حرفی نزنه به مرد جنازه نمای روبه رویم خیره شدم - بیرون نمیاد فکر نکنم دیگه هیچ وقت هم حرف بزنه سرش را به سمتم چرخاند، دستش را به طرف موهایم برد که صدای زنگ در بلند شد به سرعت به طرف در رفت: - پس یادت نره چی گفتم مامورین امداد در حین رفتن به طرف پدر،ماجرا را جویا شدند. عثمان با آرامش خاصی برایشان تعریف کرد که پدر مست وارد خانه شد،تلو تلو خوران پایش به فرش گیر کرد و نقش زمین شد و من فقط نگاهش میکردم بی حرف و بی احساس امدادگران کارشان را شروع کردند،ماساژ قلبی،تنفس مصنوعی،احیا،هیچ کدام فایده ای نداشت. نتیجه شد ایست قلبی به دلیل مصرف بیش ازحد الکل مُرد تمام شد لحظه ای که تمام عمر منتظرش بودم،رسید اما چرا خوشحالی در کار نبود. یکی از امدادگران به سمتم آمد - خانم شما حالتون خوبه؟ صدای عثمان بلند شد - دخترشه،ترسیده چرا دروغ میگفت؟ من که نترسیده بودم امدادگر با لحنی مهربان رو به رویم زانو زد - اجازه میدی معاینت کنم؟ عثمان کنارم نشست و اجازه را صادر کرد کاش دنیا چند ثانیه می ایستاد،من با این جنازه خیلی کار داشتم بوی متعفن الکل و آن چهره ی کبود و بی روح،داشت حالم را بهم میزد بی توجه به عثمان و امدادگر از جایم بلند شدم باید به اتاقم میرفتم دلم هوای بی پدر میخواست زانوهایم قدرت ایستادن نداشت دستم را به دیوار گرفتم و آرام آرام گام برداشتم. صدای متعجب عثمان بلند شد - سارا جان کجا میری صبر کن باید معاینه شی چقدر فضا سنگین بود،انقدر سنگین که شانه هایم بی طاقت افتاد و زانوانم خم شد چشمانم سیاهی رفت و بیحال تکیه زده به دیوار روی زمین لیز خوردم عثمان به سمتم دویید و فریادش زنگ شد. ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ... وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ وَ جَلِّلْنِی بِسَتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ سَیِّدِی أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِی هَدَیْتَهُ وَ أَنَا الْوَضِیعُ الَّذِی رَفَعْتَهُ وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِی آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذِی أَرْوَیْتَهُ وَ الْعَارِی الَّذِی کَسَوْتَهُ وَ الْفَقِیرُ الَّذِی أَغْنَیْتَهُ وَ الضَّعِیفُ الَّذِی قَوَّیْتَهُ وَ الذَّلِیلُ الَّذِی أَعْزَزْتَهُ، وَ السَّقِیمُ الَّذِی شَفَیْتَهُ وَ السَّائِلُ الَّذِی أَعْطَیْتَهُ وَ الْمُذْنِبُ الَّذِی سَتَرْتَهُ وَ الْخَاطِئُ الَّذِی أَقَلْتَهُ وَ أَنَا الْقَلِیلُ الَّذِی کَثَّرْتَهُ وَ الْمُسْتَضْعَفُ الَّذِی نَصَرْتَهُ وَ أَنَا الطَّرِیدُ الَّذِی آوَیْتَهُ أَنَا یَا رَبِّ الَّذِی لَمْ أَسْتَحْیِکَ فِی الْخَلاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْکَ فِی الْمَلَإِ أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِی الْعُظْمَى أَنَا الَّذِی عَلَى سَیِّدِهِ اجْتَرَى أَنَا الَّذِی عَصَیْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ أَنَا الَّذِی أَعْطَیْتُ عَلَى مَعَاصِی الْجَلِیلِ الرُّشَا أَنَا الَّذِی حِینَ بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَیْهَا أَسْعَى أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ وَ سَتَرْتَ عَلَیَّ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ وَ عَمِلْتُ بِالْمَعَاصِی فَتَعَدَّیْتُ... 0⃣2⃣ 🌸 ترجمه و با گذشت بر من کرم فرما، و به پرده‏ پوشى‏ ات خطاهایم را بپوشان، و به کرم وجودت از توبیخم درگذر، آقاى من منم کودکى که پروریدى، منم نادانى که دانا نمودى، منم‏ گمراهى که هدایت کردى، منم افتاده ‏اى که بلندش نمودى، منم هراسانى که امانش دادى، و گرسنه ‏اى که‏ سیرش نمودى، و تشنه ‏اى که سیرابش کردى، و برهنه‏ اى که لباسش پوشاندى، و تهیدستى که توانگرش‏ ساختى، و ناتوانى که نیرومندش نمودى، و خوارى که عزیزش فرمودى و بیمارى که شفایش دادى، و خواهشمندى که عطایش کردى، و گنهکارى که گناهش را بر او پوشاندى، و خطاکارى که نادیده‏ اش گرفتى، و اندکى که‏ بسیارش فرمودى، و ناتوان شمرده‏ اى که یارى‏ اش دادى، و رانده شده‏ اى که مأوایش بخشیدى، من، پروردگارا کسى‏ هستم که در خلوت از تو حیا نکردم، و در آشکار از تو ملاحظ ننمودم، منم صاحب مصیبتهاى بزرگ، منم آن‏که بر آقایش گستاخى کرد، منم آن‏که جبّار آسمان را نافرمانى کرد، منم آن‏که بر معاصى بزرگ‏ رشوه دادم، منم آن‏که هرگاه به گناهى مژده داده مى ‏شدم شتابان به سویش مى‏ رفتم، منم آن‏که‏ مهلتم دادى باز نایستادم، و بر من پرده پوشاندى حیا نکردم، و مرتکب گناهان شدم و از اندازه گذراندم‏... 😔 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر نهم ... ✍دلبر که تو باشی؛ جرات بیراهه رفتن،چقدر آسان است. آنقدر مهربان و دلواپس،به انتظار برگشتنم می نشینی،که گویی جز من،بنده دیگری نداری. 🕊مهربانیـ💞ـت،چنان مرا فراگرفته است، که دیگر،از زنگارِ بی انتهای دلم، نمی ترسم. تـــو؛همان "جابر العظم الکثیری"،که تمام شکستگی های روح مرا،به ناز یک اشاره ات، جبران می کنی! 🕊مهمانی ات،سر و روی سپید،می خواهد. و مــن ... سیه چرده ترین،مهمان، خوان ضیافت توام! 🕊اما ...؛با همه سیه دلی ام، پشتم چنان به آغوش مهربان تو گــرم است که، از خودم،نمی هراسم. 🕊یقین دارم،که یک نگاه تو، عالمی را زیر و رو می کند ... چه رسد به روح کوچک و فقیر من! 🕊نهمین بزم مستانه مان هم رسید؛ دلبرم و من چنان،از برق چشمانت، به رقص آمده ام،که برای ادراک دوباره لذتش، هزار تشنگی دیگر را،به جان می خرم. 🕊حجله گاه عاشقی ام را گسترده ام؛ سجـــاده ام،منتظر قدوم توست، قنوت می گیرم،در نهمین ملاقات شاه و گدا ... به امید جرعه ای دیگر. پیمانه ام را،بالا آورده ام ... کمی ع ش ق ... برایم می ریزی،خدا ؟ 🌸همراهی تون در هشت بهشت باعث افتخاره🌸 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
ashoora_farahmand.mp3
1.95M
🍃🌷 ﷽ ✨صبح علی الطلوع که بیدار می شویم ✨از واجبات ماست سلامٌ علی الحسین 💐یا اباعبدالله من و شش گوشه تان صبح،قراری داریم دلبری کردن از او،ناز کشیدن از من 💫أَلسلام على مَن افتخَرَ به جبرئیل 💫سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود. 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ زندگی را زندگی کنیم ‍ ✍نکاتی کاربردی و مهم در زندگی: ✅هر روز برای خود ایجاد انگیزه کنیم، چراکه انگیزه همچون پاکیزگی ماندگار نیست. همانطور که برای نظافت خود نیاز به استحمام روزانه داریم، برای انجام کارهایمان نیز به شور، هیجان و انگیزه نیازمندیم. به همین منظور این جمله را زیاد تکرار کنیم: من می دانم چه می خواهم و برای بدست آوردن آن مصمم و مطمئن هستم. خدایا شکر. ✅زندگی و مسایل کوچک آنرا جدی نگیریم. هر چند وقت یکبار با سر زندگی و سبک بالی با رخدادها برخورد کنیم. ✅از رنج نترسیم و شادی را جایگزین غم کنیم. ✅برای زندگی خود هدفی تعیین کنیم. به این دنیا آمده ایم فقط و فقط برای اینکه بهترین خودمان باشیم. ✅مسولیت تمام اعمال خود را بر عهده بگیریم و از بهانه آوردن و مقصر شمردن دیگران دست برداریم. ✅نگران تفکر و قضاوت دیگران در مورد خود نباشیم زیرا آنها به ما فکر نمی کنند. ✅زمانی آرامش و اعتماد به نفس را تجربه می کنیم که از درست انجام دادن کار خود مطمئن باشیم. ✅زندگیمان بازتاب افکار ماست. تغییر افکار موجب تحول در زندگی خواهد شد. ✅همه کسانی که موجب رنجش ما شده‌اند را ببخشیم و با این کار خود را آزاد و رها کنیم. ✅کنترل پیام های ارسالی به ضمیر خودآگاهمان را در دست بگیریم و با این کار مانع ایجاد باورهای غلط در خود شویم. ✅وقایع تعیین کننده احساسات ما نیستند، بلکه واکنش ما نسبت به اتفاقات پدید آورنده احساسات هستند. ✅هر چه بیشتر خود را دوست داشته و به خود احترام بگذاریم، دیگران نیز بیشتر به ما احترام گذاشته و دوست مان خواهند داشت. ✅در زندگی شکرگزار همه چیزهای خوب باشیم و عادت قدرشناسی را در خود تقویت کنیم. ✅برای رشد شخصیت خود تلاش کنیم و زمان خود را صرف کار های کم اهمیت نکنیم. عمر کوتاه است. ✅ذهن خود را سرشار از آرامش، شجاعت، سلامتی و امید کنیم، زیرا زندگی همانی خواهد بود که ذهن آنرا می سازد. از امروز زندگی را زندگی کنیم 💟 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌺هدیه ای ویژه به در شب جمعه/نمازی که والدین فوت شده آرزو می کنند زنده شوند و پای فرزندشان را ببوسند. و رو فراموش نکنیمـ🌸 💢کیفیت نماز هدیه به والدین: ♦️هر کس این نماز را بخواند چنان چه پدر, مادر و عزیزان او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار می‌گیرند . ♦️چنان چه والدین فوت کرده باشند مورد آمرزش خداوند کریم قرار می گیرند. ♦️این نماز چنان موجب شادی پدر و مادر می شود که آرزو می‌کنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند. ♦️خواندن آن موجب گشایش درهای رحمت الهی می شود. -به خاطر سوره نوح آیه ٢۴ هر مهمانی که وارد منزل می شود مورد لطف خدای منان قرار می گیرد. ♦️این نماز انسان را در های بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید می بخشد. 🌹بهتر است که این نماز در شب جمعه ترک نشود طریقه خواندن نماز هدیه به والدین این نماز دو رکعت است: در رکعت اول : بعد از حمد به جای خواندن سوره، ١٠ مرتبه آیه ۴١ سوره ابراهیم خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ " پروردگارا، مرا و بر پدر و مادرم و همه مومنان را ببخشاى در روزى كه حساب برپا مى‏ شود. در رکعت دوم: بعد از خواندن سوره حمد ١٠ مرتبه آیه ٢٨ سوره نوح خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ " پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى. پس از سلام نماز بدون تغییر حالت نماز، ده مرتبه آیه ٢۴ سوره اسراء خوانده می شود: " رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً " پروردگارا: همچنان که پدر و مادر مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند. تو نیز در حق آنها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالش بفرما. 📚مفاتیح ص ٤٠٩ 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ٢_اردیبهشت_١۴٠٠ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی ١۶١، سوره ی مبارکه ی اعراف 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ اگر چه هر سحرم کل یوم عاشوراست همیشه روز نهم، روز شاه تاسوعاست ببین برای تو یک شهر حاجت آوردم ببین که ذکر همه شهر حضرت سقاست .... عن وجه الحسین (ع) اکشف کربی بحق اخیک الحسین (ع) 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
1_870778266.mp3
4.11M
🍃🌷 ﷽ (تندخوانی) قرآن کریم 🔊 قاری معتز آقایی 🕐 زمان: ۳۴ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise