eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ نمےدونم این چادر مشکے چے داره...✨ اما از وقتے سرم کردم تو خیابون مردها با نگاهم مےکنن و اکثر زن‌ها با تمسخر!! از وقتے سرم کردم بعضیا بهم میگن فرشته، از وقتے سرم کردم دیگه کسے دنبالم نیست، دیگه بهم متلک نمیگن، دیگه دنبالم راه نمیوفتن، دیگه ماشینا واسم صف نمی‌کشن... قبلا بودم و هر نوع نگاه و کلام هرزه‌ای رو تجربه کردم... من ظاهرا همونم، با همون قد و قیافه، مثل قبل شال و روسری می‌پوشم، فقط یه چادر مشکے از سفر بهم هدیه شد🎁 نمے‌دونم کار کے بود! امام حسین(ع)؟ حضرت عباس(ع)؟ حضرت زینب(س)؟ حضرت رقیه(س)؟ نمی‌دونم هدیه کیه! فقط مے‌دونم بهم داده، داده، داده و بہ کنیزے حضرت زهرا(س) نزدیکترم کرده...😌 الهے بتونم تا روزے کہ نفس مے‌کشم این هدیہ رو صحیح و سالم نگہ‌ دارم.💞 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ 🎥 ناامنی؛ بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشور 🔸 آتش‌زدن بانک کار مردم نیست 🔹توصیه رهبر معظم انقلاب در ابتدای جلسه خارج فقه امروز 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✅ دو نعمت هستند كه [در زمان بودنشان]، ناديده گرفته مى شوند: ‌ و . ‌ 🌸 نِعمَتانِ مَكفورَتانِ : الأمنُ والعافِيَةُ. ‌ 💕 رسول الله (ص) ‌ 📕 بحار الأنوار ‌تا نیومده بود قدر نعمت امنیت و سلامتی رانداشتیم😔 به لطف خداوند مهربان 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ غنی ترین : است بزرگترین : بی‌ زیستن است قدرتمند ترین سلاح: است بهترین : است ومؤثرترین : است لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ نمےدونم این چادر مشکے چے داره...✨ اما از وقتے سرم کردم تو خیابون مردها با نگاهم مےکنن و اکثر زن‌ها با تمسخر!! از وقتے سرم کردم بعضیا بهم میگن فرشته، از وقتے سرم کردم دیگه کسے دنبالم نیست، دیگه بهم متلک نمیگن، دیگه دنبالم راه نمیوفتن، دیگه ماشینا واسم صف نمی‌کشن... قبلا بودم و هر نوع نگاه و کلام هرزه‌ای رو تجربه کردم... من ظاهرا همونم، با همون قد و قیافه، مثل قبل شال و روسری می‌پوشم، فقط یه چادر مشکے از سفر بهم هدیه شد🎁 نمے‌دونم کار کے بود! امام حسین(ع)؟ حضرت عباس(ع)؟ حضرت زینب(س)؟ حضرت رقیه(س)؟ نمی‌دونم هدیه کیه! فقط مے‌دونم بهم داده، داده، داده و بہ کنیزے حضرت زهرا(س) نزدیکترم کرده...😌 الهے بتونم تا روزے کہ نفس مے‌کشم این هدیہ رو صحیح و سالم نگہ‌ دارم.💞 لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ✍🏻دعوای والدین برای کودک به عنوان "خطری برای مادر" تلقی میشه و کودک و فرزند ما به شکل وسواس گونه ای هراسان و نگران مادر میشه،اما نمیتونه هیچ واکنشی نشون بده. 👈🏻بنابراین یکی از حقوق مسلم کودک،نیاز او به تامین مادر است. اعتماد به تداومِ تامین امنیت ، برای تامین امنیتِ روانی بسیار مهمه... لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ✍ و انگار مهربانی عثمان واگیر دار بود. هر انسانی در همنشینی با او دچارش میشد. این را از محبتهای یان فهمیدم. وقتی چند روز متوالی تمام وقتش را صرف مهیا کردن مقدمات سفر من و مادر به ایران کرد و در این بین خبری از عثمان نبود،نه تماس نه ملاقات و من متوجه شدم که مردها کودکترین،کودکان جهانند بعد مدتی همه ی کارها انجام شد،و من و مادر برای پرواز به ایران بی خداحافظی از عثمان،همراه با یان به فرودگاه رفتیم. در مسیر فرودگاه،ترسی در دلم زبانه میکشید. بهای سلامتی مادر زیادی سنگین بود، دل کندن  از امنیت و آرامش، بریدن از خاطرات،جدا شدن از رودخانه و میله های یخ زده اش و پریدن در گردابی، ‌ مسلک به نام ، کل داشته هایم در زنی میانسال به نام خلاصه میشد که آن هم جز احساس دِین،برایم هیچ ارزشی نداشت. حالا بیشتر از هر وقت دیگر دلم برای سرما و نم نم باران تنگ میشد و شاید قهوه های تلخ عثمان،پشت شیشه های باران خورده ی کافه ی محل کارش،که حماقت دانیال فرصت نشان دادنش را از من گرفت. در سالن فرودگاه منتظر بودیم و یان با آن کت و شلوار اتو کشیده اش،مدام موارد مختلف را متذکر میشد. از داروهای مادر گرفته تا مراجعه به آموزشگاه زبان یکی از دوستانش در ایران،محض تدریس زبان آلمانی و پر شدن وقت بیچاره یان که نمیدانست،‌نمیتوانم بیشتر از چند کلمه فارسی حرف بزنم و برایم خواب آموزش دیده بود. حسی گنگ مرا چشم به راه خداحافظی با عثمان میکرد و من بی تفاوت از کنارش رد میشدم. درست مانند زندگیم در میان پر چانگی های یان،شماره ی پروازمان خوانده شد. لرزیدم،نه از سرما، لرزیدم از فرط ترس از ایرانی که دیگر عثمان و یانی در آن نداشتم و عثمانی که به بدرقه ام نیامد. با قدمهایی لرزان، آرام آرام،صدای شاید آخرین گامهایم را روی خاک آلمان مرور میکردم. اینجا سرزمین من بود و انگار مادر دوست نداشت که بفهمد من اینجا دانیال را داشتم،حداقل خاطرات شیرینش را و من همیشه مجبور بودم. نفسهایم را عمیق تر کشیدم،باید تا چند ساعت هوا برای ذخیره میکردم،امنیتی که با ورود به هواپیما دیگر نداشتم. صدایی مردانه،نامم را خواند - سارا..سارا عثمان بود،شک نداشتم سر چرخاندم،کاپشن چرم و قهوه ای رنگش از دور نظرم را جلب کرد. یان ایستاده لبخند زد - بالاخره اومد پسره ی لجباز عثمان قدمهایش تند و نفسهایش تندتر بود. - فکر کردم پرواز کردین،خیلی ترسیدم کاش بالی داشتم تا آرزوی قدم زدن را به دل زمین میگذاشتم یان با همان لبخند کنج لبش به سمتم آمد - بلیطا رو بده من،منو مادر ردیفش میکنیم تا تو بیای دوست نداشتم با عثمان تنها بمانم اما چاره ای نبود. بی حرف نگاهش کردم،چشمانش چه رنگی بود؟هیچ وقت نفهمیدم. زبان به روی لبهایش کشید - تصمیمتو گرفتی؟میخوای بری؟ با مکث،سری به نشانه ی تایید تکان دادم لبهایش را جمع کرد - پس اینکه بگم نرو،بی فایدست،درسته؟ و من فقط نگاهش کردم. او در مورد من چه فکر میکر؟به چه چیزی دلبسته بود؟ دلم به حالش میسوخت دستی به چانه اش کشید - پس فقط میتونم بگم سفر خوبی داشته باشی. سری تکان دادم و عزم رفتن کردم که صدایم زد - سارا؟ ایستادم.در مقابلم قرار گرفت صورت به صورت - هیچ وقت به خاطر علاقه ای که بهت داشتم کمکت نکردم. استوار نگاهش کردم - میدونم لبخند زد با لحنی پر مِن مِن - سا..سارا من،من واقعا دوستت دارم،اگه مطمئن شم که تو هم... حرفش را بریدم،سرد و بی روح - تو فقط یه دوست خوبی نه بیشتر! خشکش زد،چشمانش شیشه ای شد. لبخند کنار لبش طعم تلخی به کامم نشاند. سری تکان داد،پر از بغض - نگران نباش،جایی که میری،خاکش رسم جوونه زدن یادت میده من..منم همیشه دوست،دوستت میمونم هر وقت احتیاج به کمک داشتی روم حساب کن جوانه زدن؟ آن هم در خاکی که برای زنده به گوری به سمتش میرفتم؟ دلم به حال عثمان سوخت. کاش هیچ وقت دل نمی بست،آن هم به دختری که از دل فقط اسمش را به ارث برده بود. خیره به چشمانش سری تکان دادم و به یان پیوستم. او هم آمد و ماند،تا آخرین  لحظه و لبخندی که در صورتش به اشکی سرکش و بغضی خفه کننده تبدیل شد کاش من هم معنی دوست داشتنم را میفهمیدم،اما دریغ... هواپیما پرید و من تپشهای ترس را در گوشم شنیدم بدون عثمان،بدون یان… ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ‌‌⁉️سوال: چرا اجباری است در حتی برای خارجی ها؟؟😳🤔 ✅جواب: ⚛اولا:حجاب مهمتره یا ؟😳 مطمئنا نماز.☝️ پس چرا نماز در سطح جامعه اجباری نیست؟🤔 مگر ارزشش بالاتر از حجاب نیست؟😳 بله ارزش نماز بالاتره👌 ولی☝️ فردیه√ اما ☝️ پس به حجاب سعی کنید که به عنوان یک کار ارزشی نگاه نکنید.⛔️ حجاب برای این است ⬅️که جامعه داشته باشه پس باید اجباری باشه.☝️☺️ چون عمومیه ولی نماز فردی حتی اگر ما یک کشور مسلمان نبودیم.🙄 باید حجاب در کشورمان اجباری می بود. پس هرکس با هر تفکری باید به ان عمل کند.☺️ ⚛دوما:شما برای منزل خود که یک واحد بسیار کوچک از یک اجتماع بزرگ می‌باشد قاعده و مقرراتی دارید.⛔️🚫🚯🚷 مثلا میگین کسی با کفش تو خونه نیاد.🚫 چرا اونجا نمیگین حق انتخاب رو میخوام به مهمونا بدم؟؟؟؟؟؟ 🤔😳😳 یا الان فروش مواد مخدر جرمه😰 چرا نمیگین باید فروش مواد آزاد باشه هرکی هر کی خواست میخره هرکی نخواست نمیخره؟؟؟🤔😳🤔 برای تمام اداره جات و مؤسسات و کارخانه‌ها آیین‌نامه‌ای نگاشته شده و هر روز اجرا می‌شود. جالب اینجاست که ممالک دیگر نیز برای خود مقرراتی دارند. ☝️ مثلاً ‌بیشتر کشورهای غربی نمی‌گذارند فرد با در سطح شهر تردد نماید.😕😔 ‌ در کشور ایران نیز این یکی از مقررات است😉 که هرگاه کسی بخواهد داخل این کشور شود باید به مقرراتی پایبند باشد ✋ که ازجمله آنها حجاب است👌☺️ و حال ده ها چیز دیگر هست که آن هم جزء مقررات ایران است.🙄 🆔 👇 https://eitaa.com/eightparadise