eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
495 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ ﺳﺎﯾﻪ کسی ‌را با ﺗﯿﺮ ﺯﺩﻥ🏹 معنی: ﮐﯿﻨﻪﺩﺍﺷﺘﻦ ویا ﺑﺪﺁﻣﺪﻥ اﺯ ﮐﺴﯽ مفهوم: ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺷﺨﺺ اﻧﺘﻘﺎﻡﺟﻮ را ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ، ﺗﺎﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﯾﻪ آﻥ ﺷﺨﺺ را ﺑﺒﯿﻨﺪ، ﺑﺎ ﺗﯿﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 📚 بز اخفش گويند اخفش نحوي برای وقتایی که کسي را پيدا نمي کرد که با او مباحثه و مذاکره علمي نمايد بزي خريد و طنابي از قرقره سقف اتاق عبور داده، يک سر طناب را در موقع مطالعه به دو شاخ بز مي بست و آن حيوان را در مقابل خود بر پاي ميداشت و سر ديگر طناب را در دست ميگرفت. هرگاه مي خواست دنباله بحث را ادامه دهد، خطاب به آن حيوان زبان بسته ميگفت: "پس مطلب معلوم شد" و در همين حال ريسمان را مي کشيد و سر بز به علامت انکار به بالا ميرفت. اخفش مطلب را دنبال مي کرد و آنقدر دليل و برهان مي آورد تا ديگر اثبات مطلب را کافي مي دانست. آنگاه سر طناب را شل مي داد و سر بز به علامت قبول پايين مي آمد. از آن تاريخ بز اخفش ضرب المثل گرديد و هر کس تصديق بلاتصور کند او را به بز اخفش تشبيه و تمثيل مي کنند. همچنين ريش بز اخفش در بين اهل علم ضرب المثل شده و به قول دکتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي: «آن دانشجو را که درس را گوش مي کند و ريش مي جنباند ولي نمي فهمد و در واقع وجود حاضر غايب است به بز اخفش تشبيه کرده اند.» ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ روغن ریخته را نذر امامزاده کرده ! در مورد خسیسی و گدا صفتی بعضی پولداران گفته می شود . آورده اند كه ... روزی روزگاری یك آدم مالدار و ثروتمند كه از همه رقم ملك و اموال داشت ولی خسیس و گداصفت بود ، در یك آبادی زندگی می كرد . دیگر اهالی این آبادی ، با اینكه وضع مالی خوبی نداشتند ، در كارهای خیر ، مانند ساختن مسجد امامزاده و غیره شركت می كردند و هر كدام مبالغی خرج می كردند و یكدفعه تمامی اهالی برای ساختن یك امامزاده پیش قدم شدند . از پول اهالی ساختمان امامزاده به نصف رسیده بود . اما چون قدرت مالی آنها كفاف نمی داد نتوانستند كار را به اتمام برسانند . متولی امامزاده به سراغ شخص پولدار رفت و تقاضای كمك كرد . او قول داد كه باشد همین روزها سهمیه خودم را می پردازم ، متولی هم خوشحال و خندان رفت ، بنا و عمله ای پیدا كرد و این مژده را هم به اهل محل داد . مردم می گفتند : خدا كند بلكه این امامزاده ساخته شود و نیمه كاره نماند . بعضی ها می گفتند : اگر بدهد درست و حسابی می دهد ، هم ساختمان امامزاده درست می شود و هم یك تعمیری از حمام آبادی می شود خلاصه ، هر كس درباره او حرفی می زد . در یكی از روزها كه متولی و بنا و كارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند ( مردك خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار كرده بود كه به تجارت و مسافرت برود . ) اتفاقاً گذارش از مقابل امامزاده بود . ناگهان یكی از قاطرهایش به سوراخ موشی رفت و به زمین خورد و یكی از پوستهای روغن پاره شد . آن مرد فوراً زرنگی كرد . پوست را جمع كرد ولی كمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت : این روغن حیف است اینجا بماند . این طرف و آن طرف را نگاه كرد و متولی امامزاده را دید آنها را صدا كرد . متولی بیچاره به كارگرها گفت : دست به كار شوید كه ارباب پول آورده و دوان دوان پیش ارباب آمده و سلامی كرد و گفت : خدا عز و عزت ارباب را زیاد كند گفتم : بناها دست بكار شوند . مرد خسیس با خونسردی گفت : ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یكی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته ، برو آنها را جمع كن و خرج امامزاده كن . این هم سهمیه من برای امامزاده ! متولی نگاه كرد و دید خاك فقط كمی چرب شده است بدون اینكه جوابی بدهد پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند : پس پول چطور شد ؟ متولی گفت : ای بابا ول كنید ، یارو روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است! 👉 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن! منظور از زاغ ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست . زاغ (‌زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره ) زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم می‌رسد . اگر هنرمندی ببیند كه نخ ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن ،تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع ، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است . این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است. ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 🦓خر بيار باقالی بار كن کشاورزی باقالی فراوانی خرمن کرده کنار جاده آورده و بعد از ساعتی همانجا خوابش برد. شخصی كه كارش زورگويی و دزدی بود گونی آورده و شروع به پر کردن آن کرد. کشاورز بیدار شد و با دزد گلاويز شد. دزد صاحب باقلی را به زمين كوبيد و روی سينه‌اش نشست و گفت: من میخواستم يک گونی باقالی ببرم، حالا كه اينجور شد می كشمت و همه را می برم. صاحب باقالی ها كه ديد زورش نمیرسد گفت: حالا كه پای جون تو كاره، برو خر بيار باقالی بار كن! 👉 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ 📚خدا خر را شناخت شاخش نداد خر هر چند به ظاهر آرام و بی‌آزار به نظر می‌آید اما به وقتش جفتکهای ناگهانیش بسیار زبانزد و خطرناک است. حال، همین خر که جفتک می‌اندازد اگر شاخ نیز داشت حتما خطرناک‌تر میشد. به نظر می‌رسد چنین طرز فکری منجر به باب شدن این ضرب‌المثل شده باشد. این ضرب‌المثل در مورد کسانی استفاده می‌شود که اگر چیزهایی را که در حال حاضر ندارند می‌داشتند آسایش مردم را سلب کرده و به هر طریقی سوءاستفاده می‌کردند. چنانچه قدرت داشته باشند امنیت را از مردم می‌گیرند. چنانچه ثروت داشته باشند فخر می‌فروشند و از آن در راه آزار و تحقیر دیگران و سوء‌استفاده از آنان استفاده می‌کنند. و در کل یعنی شخصی لیاقت و ظرفیت نداشته باشد که نعمت‌ها و امکانات بیشتری به او بدهند. 👉 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ▪️درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید ! معنی : یک انسان واقعی هر چه از نظر مقام و معنا بالاتر برود متواضع تر میشود . ▪️سر بزرگ، بلای بزرگ داره معنی : مانند هرکه بامش بیش برفش بیشتر ▪️گرگِ دهن آلوده ی یوسف ندریده معنی : کسی که کاری نکرده و مردم او را فاعل آن کار می شناسند و بد نامش می کنند ▪️کور خود و بینای مردم معنی : عیب خود را نمی بیند ولی عیب دیگران را می بیند. 👉 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🧕 دختر دختری موکنه😍 یه روزی بود یه روزگاری پیرمردی بود كه در دنیا فقط یك پسر و یك دختر داشت. بعد از گذشت زمان دختر را عاروس كرد و پسر را هم دوماد. یه روز پیرمرد خیلی گرسنه بود و در همان روز بارون تندی هم می‌‌اومد، رفت در خونه پسر و در زد و گفت: «ای پسر باب من ـ در واكن برای من ـ این بارونی كه میایه ـ تر شده قبای من» عاروس كنج خونه صدا زد و گفت: «تر شود قبای تو ـ كور شود دو چشم تو ـ دیگر به كجا بودی؟» پیرمرد از در خونه پسر گذشت و رفت در خونه دختر، در زد و گفت: «ای دختر باب من! در وا كن برای من، این بارونی كه میایه تر شده قبای من». دختر در را وا كرد و گفت: «ای پیر باب من! دختر دختری مو كنه آش تو لنگری مو كنه پیر مهمونی مو كنه». بابا را برد تو اتاق زیر كرسی خسبوندش و رفت آش پخت و داد بابا خورد. 👉 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ آش نخورده و دهن سوخته روزی مردی به خانه یکی از آشنایان خود رفت. صاحبخانه برای او کاسه‌ای آش داغ آورد. میهمان هنوز دست به کاسه آش نبرده بود که دندانش بشدت درد گرفت و دستش را روی دهان خود گذاشت. صاحبخانه به خیال آنکه او از آن آش داغ خورده و دهانش سوخته است، گفت صبر می‌کردی تا آش کمی سرد می‌شد و بعد میخوردی تا دهنت نسوزه ! میهمان که هم از درد دندان رنج می‌برد و هم از حرف صاحبخانه شرمگین شده بود، گفت: بله، آش نخورده و دهن سوخته! 👉🎀 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ☺️سبیل کسی را چرب کردن از ابتدای حکومت صفویه ریش و سبیل بلند رواج زیادی پیدا کرد ولی بتدریج از ابهت ریش کم و به ابهت سبیل اضافه شد تا جایی که در دوران شاه عباس اول دیگر ریش تقریبا محو شد و در عوض سبیل‌های کلفت و چخماقی و بلند باب شد. سبیل‌های از بنا‌گوش در رفته محبوب سلطان بود و همه سعی میکردند در بلند کردن سبیل با یکدیگر رقابت کنند تا محبوب سلطنت باشند و راحت‌تر به مرادشان برسند. اما برای رو به بالا نگهداشتن این سبیل‌ها باید روزی چند بار آن را چرب میکردند و جلا میدادند و برای این کار مستخدم‌هایی داشتند و هر گاه این مستخدمان کار خود را خوب انجام میدادند و صاحب سبیل از زیبایی و ابهت سبیل خود شاد میشد، اطرافیان هر تقاضایی که داشتند میگفتند و صاحب سبیل نیز اجابت میکرد. بنابراین عبارت " سبیل کسی را چرب کردن" در آن زمان بین مردم معنایی معادل اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل داشت. اما امروزه این اصطلاح به معنای رشوه دادن است. یعنی کسی به صاحب سبیل رشوه میدهد تا وی کارش را انجام دهد. دقیقا معنایی برعکس معنای آغازین آن ┈┄┅═✾•👇•✾═┅┄┈ @eightparadise ┈┄┅═✾•❤️•✾═┅┄┈
🍃🌷 ﷽ 🔴 آنقدر شور بود که خان هم فهمید هنگامی که کسی در انجام کار‌های نادرست و استفاده نابه‌جا از موقعیت‌ها زیاده‌روی کند، تا جایی که حتی ابله‌ترین آدم‌ها و نیز ساکت‌ترین افراد را هم به اعتراض وادار کند، از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود. زمانی هر روستایی خانی داشت. مردم روستا مجبور بودند هر ساله مقداری از دسترنج خود را به خان بدهند و همه از خان می‌ترسیدند. یکی از روستاها خانی داشت که بسیار ابله بود. خان آشپزی داشت که توجهی به درست پختن غذا نمی‌کرد. غذاهایی که آشپز می‌پخت بدبو ، بدطعم و بی‌ارزش بودند، اما خان متوجه نمی‌شد و هیچ اعتراضی نمی‌کرد و آشپز نیز این را می‌دانست. اطرافیان خان هم گرچه می‌دانستند غذا‌ها بد هستند اما از ترس اینکه به روی خان بیاورند، سکوت می‌کردند و آشپز نیز به کار خود ادامه می‌داد. یک روز که آشپزباشی مشغول غذا پختن بود ناگهان سنگ نمک از دستش در رفت و مستقیم افتاد توی دیگ غذا. آشپز ابتدا تصمیم گرفت که سنگ نمک را دربیاورد اما وقتی به یاد آورد که خان هیچ وقت توجهی نمی‌کند تصمیمش عوض شد و به پختن غذا ادامه داد. وقتی غذا آماده شد و همه دور سفره نشستند هر کس با بی‌میلی غذای خودش را کشید. با خوردن اولین لقمه آه از نهاد همه برآمد اما جرات اعتراض نداشتند. خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد. اما انگار کم‌کم متوجه شوری غذا شده باشد ، دست از غذا خوردن کشید و رو به آشپزش کرد و گفت: ببینم غذا کمی شور نشده است؟ آشپز تکذیب کرد. اطرافیان که برای اولین بار اعتراض خان را دیده بودند جرات یافته و یکی از آنها فریاد کشید: «خجالت بکش! این غذا آنقدر شور شده که خان هم فهمید.» ┈┄┅═✾•👇•✾═┅┄┈ https://eitaa.com/eightparadise ┈┄┅═✾•❤️•✾═┅┄┈