eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
480 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ ✍🏻 در زندگی مشترک چیزهایی مهم تر از عشق و علاقه هم هست مثل مدارا با یکدیگر، مهربانی، تفاهم، احترام و... 👈🏻و صد البته از همه مهم تر، چیزی که لازمه زندگی زناشویی است: بخشندگی، صبر و گذشت! 🍃اگر از شما بر می آید که باید بر بیاید، وقتی همسرتان تان اشتباهی کرد، که ممکن است بکند، باید هر طور شده ببخشیدش. و این یکی از رموز دوام زندگی زناشویی است 👌🏻 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🌺🌿به فکر نمازت باش مثل شارژ موبایلت! با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت! از انگشات واسه اذکار استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت! قرآن رو همیشه بخون مثل پیامهای موبایلت! 🦋حالا آرامشتو بسنج🦋 🦋اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَة؛ 🌺🌿(در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز كمك بگيريد. سوره / آیه ۱۵۳ 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌹«من معلّم هستم» هرشب از آينه ها می‌پرسم : به کدامين شيوه ؟ وسعت ِ ياد ِ خدا را بکشانم به کلاس؟ بچه ها را ببرم تا لب ِ درياچه یِ عشق؟ غرق ِ دریایِ تفکّر بکنم؟ با تبسّم يا اخم؟ 🌹«من معلّم هستم» نيمکت ها نفس ِ گرم ِ قدم‌هایِ مرا می‌فهمند بال هایِ قلم و تخته سياه رمز ِ پرواز ِ مرا می‌دانند سيب ها دست ِ مرا می‌خوانند 🌹«من معلّم هستم» درد ِ فهميدن و فهماندن و مفهوم شدن همگی مال ِ من است ♥️ بر تمام معلم هاى مهربان سرزمينم مبارك 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✍حرفهای آن روز یان،آرامشی سوری به وجودم تزریق کرد و قول داد تا برای پیدا کردن پرستاری مطمئن،محض نگهداری از مادر و انجام کارهای خانه با آن دوستِ‌ ایرانی اش هماهنگ کند. عصر برای تسویه حساب و جمع آوری وسایلم به هتل رفتم و با تاریک شدن هوا باز هم آن را از منبعی نامشخص شنیدم. انگار حالا باید به شنیدن چند وعده ی این نوای مسلمان خیز عادت میکردم وقتی به خانه رسیدم کارها تمام شده بود و پیرزنی پوش،نشسته روی یکی از آن مبلهای چوبی با روکش قرمز و قدیمی اش انتظارم را میکشید. گوشیم زنگ خورد،یان بود. میخواست اطلاع دهد که دوستش،پیرزنی مهربان و قابل اعتماد را برای کمک و پرستاری از مادر،روانه خانه کرده. من در تمام عمر از زنانی با این شمایل فراری بودم حالا باید یکی شان را در دیدار روزانه ام تحمل میکردم و مزحکترین ایده ی ممکن،اعتماد به یک ایرانی! چاره ای نبود،من اینجا کسی را نمیشناختم پس باید به یان و انتخاب دوست ایرانی اش اعتماد میکردم. مدتی گذشت. مادر همان زن بی زبان چند ماه اخیر بود و فقط گاهی با پیرزن پرستار چای میخورد و به خاطرات زنانه اش گوش میداد و من متنفر از عطر به اتاقم پناه میبردم. اتاقی به سکوت نشسته با پنجره هایی رو به باغ در این چند وقت از ترس خوی جنگ طلبی مسسلمانان ایرانی،پای از خانه بیرون نگذاشتم و دلم پر میکشید برای میله های سرد رودخانه. خاطرات دانیال،عطر شیشه ی باران خورده و عریض کافه ی محل کار عثمان! اینجا فقط عطر نان گرم بود و چای مسلمان طلب. گاهی هم پچ پچ کلاغهای پاییز زده در لابه لای شاخ و برگِ درختان باغ. اینجا بارانش عطر خاک داشت،دلیلش را نمیدانم اما به دلم می نشست. یان مدام تماس میگرفت و اصرار میکرد تا برای آموزش زبان به عنوان مربی به آموزشگاهی که دوستش معرفی کرده بود بروم،‌ بی خبر از ناتوانیم برای فارسی حرف زدن. پس محض خلاصی از اصرارهایش هم که بود واقعیت را به او گفتم و او خندید، بلند و با صدا، اما رهایی در کار نبود چون حالا نظرش جهتی دیگری داشت و آنهم رفتن به همان آموزشگاه برای یادگیری زبان بود. یان دیوانه ترین روانشناسی بود که میشناختم چند روزی به پیشنهادش فکر کردم،بد هم نمیگفت. هم زبان مادری را می آموختم،هم تنفرم را با زبانشان ابراز میکردم. نوعی فال و تماشا! یان با دوستش هماهنگ کرد و مدتی بعد از آموزشگاه برای دادن آدرس،تماس گرفتند و پروین، پیرزن پرستار،آن را در کاغذی یادداشت کرد و به دستم داد. دو روز بعد،عزم رفتن کردم با شالی مشکی که به زور موهای طلاییم را میپوشاند. ماشین ارسال شده از آ‍‍‍‍‍‍ژانس محل در هیاهوی خیابانها مسیر را میافت و من می ماندم حیران از این همه تغییر در شکل ظاهری مردم مسلمانان. اینجا زیادی با اسلام مادر فرق نداشتند،پس آن ازدحام زنان پوش در خاطرات کودکیم به کجا کوچ کرده بودند؟ وارد آموزشگاه شدم.شیک بود و زیبا با دکوری نسکافه ای رنگ و عطر قهوه بو کشیدم،عطر قهوه فضا را در مشتش می فشرد و مرا مست و مست تر میکرد. رو به روی منشی که دختری جوان با موهایی گیر کرده در منجلابی از رنگ و صورتی خوابیده در نقش و نگار لوازم بود،ایستادم با کلماتی از او خواستم تا با مدیر صحبت کنم. آبرویی بالا انداخت - نازی،نازی بیا ببین این دختره چی میگه؟ من که زبان بلد نیستم نازی آمد با مانتویی که کشیدگی دکمه هایش از اجبار برای بسته ماندن خبر میداد و صورتی نقاشی شده تر از منشی. بعد از سلام و خوش آمد گویی خواست تا منتظر بنشینم. نشستم بی صدا و چشمانی که عدم هماهنگی بیشتری را جستجو میکرد. عطری تلخ و در فضا پیچید،درست شبیه همان ادکلنی که دانیال میزد. چشمانم را بستم دانیال زنده شد. خاطراتش،خنده هایش،مهربانی هایش،اخمهایش،صوفی اش، خودخواهی اش و خدایی که دست از سر زندگیم برنمیداشت. سر چرخاندم به طرف منبع تجدید کننده ی خاطراتم. پسری که قدِ بلند و هیکل تراشیده اش را از پشت سرش دیدم، با صدا میخندید و با کسی حرف میزد. در اتاقی که درب نیمه بازش اجازه ی مانور را به چشمانم می داد. کمی چرخید،نیم رخش را دیدم، آشنا بود زیادی آشنا بود! و من قلبم با فریاد تپید. ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ خدایا🙏 بى قرارى هايم نشانه ى ضعفِ ايمان است تويى كه تا اراده نكنى برگى از درخت نخواهد افتاد تقدیرمان را نیکو بنویس✍ ❤️دوستانِ جان هر کجا هستید آسمون دلتون از غم و غصه خالی 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ سحر بیستم ❤️✍و..... این ساعات "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است... آسمان و زمین، عجییب بوی درد گرفته اند... می‌دانی .... ؛ شق القمرِ کوفه بر غربت هزار ساله ی تو، تلنبار شده است... بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است... حصن حصین زمین، آماده پرواز می شود... و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد.. یوسفم... این روز ها، استخوان سوزند... اما، تصور دردهای فردا...امانمان را بریده اند... علی..... با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است... به محرابی رفت ، که قرار بود.. ماه را در آن بشکافند... وااای... که درد این ثانیه ها...پای قلمم را لنگ می کند... یوسفم... من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام.... علی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است... من بی علی... هزااااااااار بار، یتیمی را تجربه کرده ام... فاجعه ایست رمضان های بدون تو... نمی دانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم...؟ بر هیبت آن‌کس ، که از دست می‌دهيم ... یا بر غربت آن‌کس که بدستش نمی آوریم... تو بگو یوسفم.... شیعه... چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟ در لیالی قدر من.. فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم.. تقدیر مرا، به همین یک نشانه... زیبا کن... 👇 🏴https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_744000280.mp3
12.61M
🍃🌷 ﷽ قرآن کریم 🔊 قاری استاد 🕐 زمان: ۵٢ دقیقه 🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني... 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ قسمت 2⃣2⃣ فصل سوم «برزخ» قسمت سوم علامه مجلسى (رحمه الله عليه ) در زادالمعاد فرمود: وارثان نبايد مردگان را فراموش كنند زيرا كه دست ايشان از اعمال خير كوتاه گرديده و به فرزندان و خويشان و برادران مؤ من اميدوارند و به احسان ايشان چشم به راهند خصوصا در دعا كردن در نماز شب و بعد از نمازهاى فريضه و در مشاهد مشرفه پدر و مادر را زياده از ديگران بايد دعا كرد و اعمال خير براى ايشان به عمل آورد. و در خبر است كه بسا فرزندى كه در حال حيات پدر و مادر عاق ايشان باشد و بعد از فوت ايشان نيكوكار گردد به سبب اعمال خيرى كه براى ايشان به عمل آورد و مورد عفو خداوند قرار خواهد گرفت . و در حديث صحيح منقولست كه حضرت صادق (ع) در هر شب از براى فرزند خود و در هر روز براى پدر و مادر خود دو ركعت نماز مى كردند و در ركعت اول ((انا انزلناه )) و در ركعت دوم ((انا اعطيناك )) مى خواندند. و به سند صحيح از حضرت صادق (ع) منقول است كه بسا باشد كه ميت در تنگى و شدتى بوده باشد و حق تعالى به او وسعت دهد و تنگى را از او بردارد، پس به او مى گويند كه اين خوشحالى كه به تو روى آورد به سبب نمازيست كه فلان برادر مؤ من براى تو خواند راوى پرسيد: دو ميت را در دو ركعت نماز شريك مى توانم كرد؟ فرمود: بلى . و فرمود كه ميت به خاطر دعا و استغفارى كه براى او مى كنند شاد مى شود چنانچه زنده به خاطر هديه اى كه براى او مى برند شاد مى شود و فرمود: كه در قبر ميت ، نماز و روزه و حج و تصدق و ساير اعمال خير و دعا داخل مى شود، و ثواب آن اعمال براى كسى كه كرده و براى مرده هر دو نوشته مى شود. و در حديث ديگر فرمود: كه هر كه از مسلمانان براى ميتى عمل صالحى انجام دهد خدا ثواب او را چند برابر گرداند و ميت از آن عمل سود برد. و در روايتى وارد شده است كه هر گاه شخصى به نيت ميتى تصدقى بكند حق تعالى جبرائيل را امر مى فرمايد كه با هفتاد هزار ملك به نزد قبر او روند و هر يك طبقى از نعمتهاى الهيه در دست دارند و به او مى گويند: السلام عليك اى دوست خدا، اين هديه فلان مؤ من است براى تو پس قبر او روشن مى شود و حق تعالى هزار شهر در بهشت به او كرامت فرمايد و هزار حورى به او تزويج فرمايد و هزار حله به او پوشاند و هزار حاجت او را روا كند.......... 📚 👇 💖 @eightparadise https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌷 گناهانی که انسان را در زنجیر می کنند : کسی که گناه می کند . موفق به خواندن نماز شب نمی شود. شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید . 💯و عرض کرد : " من هر شب تصمیم می گیرم که نماز شب بخوانم. اما موفق نمی شوم. چرا؟ خیلی دلم می خواهد اما نمی شود. " به قول بعضی ها ساعت هم کوک می کنم. اما بلند می شوم و 🌴ساعت را خاموش می کنم. و دوباره می خوابم. حضرت علیه السلام یک عبارتی فرمودند که خیلی موعظه دارد. فرمودند : " قید تک ذنوبک . " ❄️" گناهان تو را در قید و زنجیر کرده اند. تو مرتکب گناه شده ای. به همین خاطر هم موفق به نماز شب نمی شوی. " دیده اید پای آدم را که زنجیر کنند. دیگر نمی تواند راه برود. یکی از اولیای خدا می گفت : " یک مکروه از من سر زد. 💠شش ماه. موفق به نماز شب نشدم. " یک مکروه انسان انجام دهد. توفیق نماز شب از او سلب می شود. یزید هم موفق به نماز غفیله نشد. " 📗🖍( آیت الله مجتهدی تهرانی. ) 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌹حضرت امام علی علیه السلام فرمودند : ♦️ فاطمه سلام الله علیها نمی گذاشت کسی از اهل خانه در شبهای قدر به خواب رود به آنان غذای کم می داد و از روز قبل برای احیای شب قدر آماده می شد و می فرمود : محروم کسی است که از برکات این شب محروم باشد. 📚 دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۲۸۲ 🌹 چگونه دعا کنیم؟ ♦️خداوند به حضرت موسي (ع) وحي کرد:مرا با زباني که با آن گناه نکرده اي بخوان. موسي گفت: خدايا! از کجا چنين زباني بياورم، جواب آمد: مرا با زبان غير خودت بخوان (يعني از ديگران بخواه تا برايت دعا کنند) 📚وسائل الشيعه: ج ٧، ص ١٠٩، ب ۴١، ح ١٢ 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
1_959158561.mp3
4.06M
🍃🌷 ﷽ 🔳 (ع) 🌴خداحافظ ای بی وفا دنیا 🌴سلام ای تنها یار من زهرا 🎤 🏴 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 💢👈اعمال شب های قدر در مفاتیح الجنان اعمال زیر در شبهای قدر مستحب است، می توانید هر کدام از اعمال زیر را که توانستید انجام بدهید: 1⃣- غسل 2⃣-دو ركعت نماز كه در هر ركعت پس از سوره «حمد» ، هفت مرتبه «توحيد» خوانده، و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگويد، أَسْتَغْفِرُ اللّه وَ أَتوبُ الَيْهِ 3⃣- دعای قرآن به سر 4⃣ -خواندن زیارت امام حسین علیه السلام ♨️👈در روايت آمده: هنگامى كه می شود، مَنادى از آسمان هفتم از پشت عَرْش ندا سر مى دهد كه خدا هركه را به زيارت مزار امام حسين عليه السّلام آمده آمرزيد. 5⃣-احيا بدارد، روايت شده هركه شب قدر را احيا بدارد، گناهانش آمرزيده مى شود، هرچند به شماره ستارگان آسمان و سنگينى كوه ها و پيمانه درياها باشد 6⃣صد ركعت نماز بجا آورد، كه فضليت بسيار دارد و بهتر آن است كه در هر ركعت پس از سوره «حمد» ، ده مرتبه «توحيد» بخواند. 7⃣- خواندن دعای اللَّهُمَّ إِنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ عَبْداً دَاخِراً لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءاً أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي وَ أَعْتَرِفُ لَكَ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ أَتْمِمْ عَلَيَّ مَا آتَيْتَنِي فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الْفَقِيرُ الْمَهِينُ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي نَاسِياً لِذِكْرِكَ فِيمَا أَوْلَيْتَنِي وَ لا [غَافِلا] لِإِحْسَانِكَ فِيمَا أَعْطَيْتَنِي وَ لا آيِساً مِنْ إِجَابَتِكَ وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّي فِي سَرَّاءَ [كُنْتُ ] أَوْ ضَرَّاءَ أَوْ شِدَّةٍ أَوْ رَخَاءٍ أَوْ عَافِيَةٍ أَوْ بَلاءٍ أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ 8⃣دعاى جوشن كبير 🔟روايت شده كه خدمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عرض شد: اگر شب قدر را يافتم، از خداى خود چه بخواهم؟ فرمود: عافيت. [خواندن ۱۰۰۰مرتبه سوره قدر یا سوره توحید بسیار سفارش شده است] التماس دعا ________________ 🌙 امام صادق علیه السّلام فرمودند: مقدّرات در شب نوزدهم تعيين، در شب بيست و يكم تأييد و در شب بيست و سوم [ماه رمضان] امضا مى شود. الكافى 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ✍چشمانم را بستم. یک یکِ تصاویر از فیلتر خاطراتم گذشت. بود🔺 شک نداشتم،اما اینجا در چه میکرد؟ وقتی چشمانم را باز کردم دیگر نبود. به دنبالش از پله های آموزشگاه به بیرون دویدم. رفت،‌سوار بر ماشین و به سرعت! نمیدانستم باید چکار کنم،آن هم در کشوری ترسناک و غریب هراسان به داخل آموزشگاه رفتم و بدون صدور اجازه به اتاق مدیر داخل شدم. همان اتاقی که عطر دانیال را میداد. بدون گفتن سلام مقابل میز و مرد جوانی که با چشمانی متعجب پشتش نشسته بود ایستادم - اون آقایی که الان اینجا بود اسمش چیه؟ کجا رفت؟ تمام جملاتم انگلیسی فریاد میشد و میترسیدم که زبانم را نفهمد. مرد به آرامش دعوتم کرد اما کار از این بازیها گذشته بود. دوباره با پرخاشگری،‌سوالم را تکرار کردم. و او عصبی و حق به جانب جبهه گرفت. - دوستم حسام! اینکه کجا رفت هم فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه😡 خواستم شماره یا آدرسی از او به من بدهد که بی فایده بود و به هیچ عنوان قبول نکرد. گفتم - با دوستت تماس بگیر و بگو تا بیاد اینجا تماس گرفت،چندین بار اما در دسترس نبود. نمیدانستم باید به کدام بیابان سربگذارم؟ شماره ی تماسم را روی میزش گذاشتم و با کله شقی خواهش کردم تا آن را به دوستش بدهد. بدون آنکه یادم بیاید برای چه به آن آموزشگاه رفته بودم به خانه برگشتم. دوباره همان درد لعنتی به سراغ معده ام آمد،با تهوعی به مراتب سنگینتر! باز هم صدای مسلمانان روی جاده ی خاکی‌‌ افکارم قدم میزد و سوهانی میشد بر روحِ ترک خورده ام. جلوی چشمان نگران پروین به اتاقم پناه بردم. مغزم فریاد میزد که خودش بود.خود خودش اما چرا اینجا؟ چرا زندگیم را به بازی گرفت؟ تمام شب،رختخواب عرصه ای شد برای درد تهوع. پیچیدن به خود،جنگیدنِ افکار و باز صدای اذان بلند شد. برای بستن و پنجره به رویِ‌ الله اکبر مسلمانان از جایم برخواستم. چشمانم سیاهی رفت،پاهایم سست شد و برخورد با زمین تنها منبع حسیم را پتک باران کرد. صدای زمین خوردن آنقدر بلند بود که پروین نماز صبح خوان را به اتاقم بکشاند. چیزی نمیدیدم اما ی زهرایش را میشنیدم. تکانم داد،صدایم زد،توانی برای چرخاندن زبان نبود. گوشی به دست،پتویی بر تن یخ زده ام کشید. صدایش نگران بود و لرزان... - ‌الو سلام آقا حسام تو رو خدا پاشید بیاید اینجا سارا خانوم نقش زمین شده! حسام‌؟ در مورد کدام حسام حرف میزد؟حسامی که من امروز دیدمش؟ تهوع به وجودم هجوم آورد و من بالا آوردم تمام نداشته های معده ام را. پیرزن با صدایی که سعی در کنترلش داشت فریاد زد - آقا حسام تو رو خدا بدو بیا مادر،این دختر اصلا حالش خوب نیست داره خون بالا میاره! من نمیدونم چه خاکی بر سرم بریزم خون؟کاش تمام زندگیم را بالا می آوردم ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
همراهان عزیز غسل فراموش نشه🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🌸 سحر بیستم و یکم ✍ فقط ... چند ضیافت دیگر،تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است. و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم! 🕊ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای ... و اگر اذن تو یاریم کنــد،باز هم خواهی شنید. 🕊من از "خودم"،عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را،مضطرانه بالا گرفته ام. آنقدر،منيت هايم،زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام. 🕊من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛خداهر الغوث من،استغاثه به فریاد رسی است،که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است. 🕊باز هم می آیم دلبرم. و تو را به "خودت" قسم می دهم؛ تا مرا از"خودم"برهانی. بِــکَ یا اللّـه ... آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی؟ 🕊می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است! 🕊می ترسم از دستانی که غرور ... فقر را،از لابلاي سرانگشتانش،دزدیده است! می ترسم از قلبی که نجاسات نَفْسَم، بال پروازش را شکسته است. 🕊به فریاد دلم برس ... من جز تو،فریادرسی سراغ ندارم. نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام، شاید به اعتبار هیبتشان،مرا نیز، به پروازی بلند،مفتخر کنی! 🕊ترس دلم را بریز ... همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای! من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو،به یادم ندارم 🕊دستانم را بالا گرفته ام، مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟ 👇 🏴https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا