eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
500 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ قسمت 3⃣7⃣ « در ذکر قصص خائفان » ابن بابويه از عروة بن زبير روايت كرده است كه گفت روزى در مسجد رسول اکرم صلى الله عليه و آله با جمعى از صحابه نشسته بوديم پس اعمال و عبادات اهل بدر و اهل بيعت رضوان را ياد كرديم ابوالدرداء گفت : كه اى قوم ، مى خواهيد شما را خبر دهم به كسى كه مالش از همه صحابه كمتر و عملش بيشتر و سعيش در عبادت زيادتر است گفتند: كيست آن شخص ؟ گفت : على بن ابى طالب (ع). چون اين را گفت ، همگى رو از آن برگردانيدند، پس شخصى از انصار به او گفت كه سخنى گفتى كه هيچ كس با تو موافقت نكرد. او گفت : من شبى در نخلستان بنى النجار به خدمت آن حضرت رسيدم كه از دوستان كناره گرفته و در پشت درختان خرما پنهان گرديده بود و به آواز حزين و نغمه دردناك مى گفت : ((الهى چه بسيار گناهان هلاك كننده اى كه از من سر زد و تو بردبارى كردى از آنكه در مقابل آنها مرا عقوبت كنى و چه بسيار بديهائى كه از من صادر شد و كرم كردى و مرا رسول نكردى الهى ، اگر عمر من در معصيت تو بسيار گذشت و گناهان من در نامه اعمال عظيم شد، پس من غير از آمرزش تو اميدى ندارم و به غير خشنودى تو آرزو ندارم .)) پس از پى صدا رفتم ، دانستم كه حضرت اميرالمؤ منين است ، پس در پشت درختان پنهان شدم و آن حضرت ركعات بسيار نماز گزاردند، چون فارغ شدند مشغول دعا و گريه و مناجات شدند؛ و از جمله آنچه مى خواند اين بود: الهى ، چون در عفو و بخشش تو فكر مى كنم گناه بر من آسان مى شود و چون عذاب عظيم تو را به ياد بياورم بليه خطاها بر من عظيم مى شود، آه اگر بخوانم در نامه هاى عمل خود گناهى چند را فراموش كرده ام و تو آنها را شماره كرده اى ، پس به ملائكه بگو او را بگيريد، پس واى بر چنين گرفته شده اى و اسيرى كه عشيره او، او را نجات نمى توانند بخشيد و قبيله او به فريادش نمى توانند رسيد و جميع اهل محشر بر او رحم مى كنند؛ پس فرمود: آه از آتشى كه جگرها و گرده ها را بريان مى كند، آه از آتشى كه پوستهاى سر را مى كند، آه از فرو گيرنده از زبانه هاى جهنم ؛ پس بسيار گريست تا آنكه ديگر صدايى از آن حضرت نشنيدم ؛ با خود گفتم : به خاطر بيدارى زياد بر آن حضرت خواب چيره گشته ؛ نزديك رفتم كه براى نماز صبح او را بيدار كنم ، چندان كه آن جناب را حركت دادم حركت نفرمود و به مثابه چوب خشك جسد مباركش بى حس ‍ افتاده بود. گفتم : انا لله و انا اليه راجعون به جانب خانه آن حضرت دويدم و به حضرت فاطمه صلوات الله عليها اطلاع دادم فرمود كه قصه او چون بود؟ من آنچه ديده بودم عرض كردم فرمود كه اى ابودرداء، اين غشى است كه در غالب اوقات او از ترس خداوند دارد، پس فرمود آبى آوردند و بر روى آن حضرت پاشيدند، به هوش باز آمد و نظر به سوى من فرمود و گفت : اى ابودرداء چرا گريه مى كنى ؟ گفتم : از آنچه مى بينم كه تو با خود مى كنى . فرمود كه اگر ببينى مرا كه به سوى حساب بخوانند، هنگامى كه گنهكاران يقين به عذاب خود داشته باشند و ملائكه غلاظ و زبانيه تندخو، مرا احاطه كرده باشند، و نزد خداوند جبار مرا بگيرند و جميع دوستان در آنحال مرا واگذارند و اهل دنيا همه بر من رحم كنند، هر آينه در آنروز بر من رحم خواهى كرد كه نزد خداوندى ايستاده باشم كه هيچ امرى بر او پوشيده نيست . پس ابودرداء گفت : والله كه چنين عبادتى از اصحاب پيغمبر نديدم . مؤ لف گويد كه من شايسته ديدم كه اين مناجات از آن حضرت به همان الفاظ كه خود آن جناب مى خواند نقل كنم تا هر كس خواسته باشد در دل شب در وقت تهجد خود بخواند چنانكه شيخنا البهائى (رحمه الله ) در كتاب مفتاح الفلاح چنين كرده و آن مناجات شريف اين است : الهى كم من موبقة حلمت عن مقابلتها بنقمتك و كم من جريرة تكرمت عن كشفها بكرمك ، الهى ان طال فى عصيانك عمرى و عظم فى الصحف ذنبى فما انا مؤ مل غير غفرانك ، و لا انا براج غير رضوانك . الهى اءفكر فى عفوك فتهون على خطيئتى ، ثم اذكر العظيم من اخذك فتعظم على بليتى . آه ان قراءت فى الصحف سيئة انا ناسيها و انت محصيها فتقول : خذوه ؛ فياله من ماءخوذ لا تنجيه عشيرته و لا تنفعه قبيلته . آه من نار تنضج الاكباد و الكلى . آه من نار نزاعة للشوى آه من غمزة من لهبات لظى . 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 4⃣7⃣ « در ذکر قصص خائفان» از حضرت صادق (ع) منقول است كه روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مسجد نماز صبح گزاردند، پس به سوى جوانى نظر كردند كه او را ((حارثه بن مالك )) مى گفتند ديدند كه سرش به خاطر بي خوابى زياد به زير مى آيد و رنگ رويش زرد شده و بدنش نحيف گشته و چشمهايش در سرش فرو رفته . حضرت از او پرسيدند كه به چه حال صبح كردى ؟ چه حالى دارى اى حارثه ؟ گفت : صبح كردم يا رسول الله با يقين . حضرت فرمود كه بر هر چيزى كه دعوى كنند حقيقتى و علامتى و گواهى هست حقيقت و علامت يقين تو چيست ؟ گفت : حقيقت يقين من يا رسول الله اين است كه پيوسته مرا محزون و غمگين دارد و شبها مرا بيدار دارد و روزهاى گرم مرا به روزه وا مى دارد و دل من از دنيا روى گردانيده ، و آنچه در دنياست مكروه دل من گرديده و يقين من به مرتبه اى رسيده كه گويا عرش خداوندم را مى بينم كه براى حساب در محشر نصب كرده اند و خلايق همه محشور شده اند و گويا من در ميان ايشانم و گويا مى بينم اهل بهشت را كه خوشند و در كرسيها نشسته با يكديگر صحبت مى كنند و گويا مى بينم اهل جهنم را كه در ميان جهنم معذبند و استغاثه مى كنند و گويا زفير آواز جهنم در گوش من است ؛ پس حضرت به اصحاب فرمود كه اين بنده اى است كه خدا دل او را به نور ايمان منور گردانيده است ، پس فرمود: اى جوان بر اين حال كه دارى ثابت باش . گفت : يا رسول الله دعا كن كه حق تعالى شهادت را روزى من گرداند. حضرت دعا كرد. چند روزى كه شد، حضرت او را با جناب جعفر به جهاد فرستاد و بعد از نُه نفر شهيد شد. 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 5⃣7⃣ « در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است» 1⃣ بلوهر گفته كه شنيده ام كه مردى را فيل مستى در قفا بود. او مى گريخت و فيل از پى او مى شتافت تا آنكه به او رسيد. آن مرد مضطر شد، خود را در چاهى آويخت و چنگ زد به دو شاخه كه در كنار چاه روئيده بود. پس ناگاه ديد كه دو موش بزرگ كه يكى سفيد است و ديگرى سياه مشغول به قطع كردن ريشه هاى آن دو شاخه مى باشند. پس نظر در زير پاى خود افكند ديد كه چهار افعى سر از سوراخهاى خود بيرون كرده اند، چون نظر به قعر چاه انداخت ديد كه اژدهايى دهان گشوده است كه چون در چاه افتد او را ببلعد چون سر بالا كرد، ديد كه در سر آن دو شاخه اندكى از عسل آلوده است پس ‍ مشغول شد به ليسيدن آن عسل و لذت و شيرينى آن عسل او را غافل ساخت از آن مارها كه نمى داند چه وقت او را خواهند گزيد و از مكر آن اژدها كه نمى داند وقتى كه در كام او بيفتد حالش چگونه خواهد شد. اما اين چاه ، دنياست كه پر از آفتها و بلاها و مصيبت هاست و آن دو شاخ عمر آدمى ، و آن دو موش سياه و سفيد شب و روزند كه عمر آدمى را پيوسته قطع مى كنند. و آن چهار افعى اخلاط چهارگانه اند كه به منزله زهرهاى كشنده اند از سوداء و صفراء و بلغم و خون كه نمى داند آدمى كه در چه وقت به هيجان مى آيند كه صاحب خود را هلاك كنند، و آن اژدها مرگ است كه منتظر است و پيوسته در طلب آدمى است و آن عسل كه فريفته آن شده بود و او را از همه چيز غافل گردانيده بود لذتها و خواهشها و نعمتها و عيشهاى دنياست . مؤ لف گويد كه از براى غفلت آدمى از مرگ و اهوال بعد از آن و اشتغالش به لذات فانيه دنيا، مثلى بهتر از اين در انطباق آن با ممثل آن ذكر نشده پس ‍ شايسته است كه خوب تاءمل در آن شود تا شايد سبب تنبه از خواب غفلت شود. و در خبر است كه حضرت اميرالمؤ منين داخل بازار بصره شد و به مردمى كه مشغول خريد و فروش بودند نظر افكند پس از گريه سختى فرمود: اى بندگان دنيا و عمال آن ، هر گاه شما روزها مشغول سوگند خوردن و سوداگرى باشيد، و شبها در رختخواب باشيد و در اين بينها از آخرت غافل باشيد پس چه زمانى زاد و توشه براى سفر خود مهيا مى كنيد و فكرى براى معاد خود مى نمائيد؟! 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 6⃣7⃣ "در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است" قسمت دوم اولین مَثَل مؤلف گويد: مناسب ديدم اين چند شعر را در اينجا ذكر كنم : و شيخ نظامى گفته است : حدیث کودکی و خودپرستی رها کن کان خیالی بود و مستی چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست نمی‌شاید دگر چون غافلان زیست نشاط عمر باشد تا چهل سال چهل ساله فرو ریزد پر و بال پس از پنجَه نباشد تندرستی بصر کندی پذیرد پای سستی چو شصت آمد نشست آمد پدیدار چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار به هشتاد و نود چون در رسیدی بسا سختی که از گیتی کشیدی وز آنجا گر به صد منزل رسانی بود مرگی به صورت زندگانی اگر صد سال مانی ور یکی روز بباید رفت ازین کاخ دل افروز پس آن بهتر که خود را شاد داری در آن شادی خدا را یاد داری رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: چهل ساله ها همانند زراعتى هستند كه درو كردن آن نزديك شده است و به پنجاه ساله ها بايد گفت چه چيزى از پيش براى خود فرستاده ايد و چه چيزى گذاشته ايد؟ اى شصت ساله ها براى حساب بشتابيد و هفتاد ساله ها خود را جزء مردگان بشمار آوريد. و در خبر است كه خروس در ذكر خود مى گويد: اى غافلان ذكر خدا كنيد و در ياد او باشيد؛ هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری و شيخ جامى گفته است : دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی تویی آن دست پرور مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون ازین کاخ چرا زان آشیان بیگانه گشتی چو دونان جغد این ویرانه گشتی 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 7⃣7⃣ "در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است" بلوهر گفت شهرى بود كه عادت مردم آن بود كه مرد غريبى را كه از احوال ايشان اطلاع نداشت پيدا مى كردند، و بر خود يكسال پادشاه و فرمانفرما مى كردند، و آن مرد چون بر احوال ايشان مطلع نبود گمان مى برد كه هميشه پادشاه ايشان خواهد بود، چون يكسال مى گذشت او را از شهر خود عريان و دست خالى و بى چيز بيرون مى كردند و به بلا و مشقتى مبتلا مى شد كه هرگز به خاطرش خطور نكرده بود و پادشاهى در آن مدت موجب وبال و اندوه و مصيبت او بود و مصداق اين شعر مى گشت : ای کرده شراب حبّ دنیا مستت هشیار نشین که چرخ سازد پستت مغرور جهان مشو که چون رنگ حنا بیش از دو سه روزی نبود در دستت پس در يك سال اهل آن شهر مرد غريبى را بر خود امير و پادشاه كردند. آن مرد به فراستى كه داشت ، ديد كه در ميان ايشان بيگانه و غريب است ؛ به اين سبب با ايشان انس نگرفت و مردى را طلب كرد كه از مردم شهر خودش ‍ بود و از احول آن شهر باخبر بود در باب معامله خود با اهل آن شهر با او مصلحت كرد. آن مرد گفت كه بعد از يكسال اين جماعت تو را از اين شهر بيرون خواهند كرد و به فلان مكان خواهند فرستاد صلاح تو در آن است كه آنچه مى توانى و استطاعت دارى از اسباب و اموال خود در اين عرض سال به آن مكان فرستى كه تو را بعد از سال به آنجا خواهند فرستاد كه چون به آنجا روى اسباب عيش و رفاهيت تو مهيا باشد و هميشه در راحت و نعمت باشى پس پادشاه به گفته آن شخص عمل نمود و چون سال گذشت و او را از شهر بيرون كردند از اموال خود منتفع گرديد و به عيش و نعمت ، روزگار مى گذرانيد. مولف گويد كه حق تعالى در قرآن مجيد فرمود: و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون يعنى كسانى كه عمل صالح به جا مى آورند براى آسايش و راحت نفسهاى خود مى گسترانند. حضرت صادق (ع) فرموده كه عمل صالح مقدمه اى براى رفتن صاحبش به بهشت مى شود همانطور كه خدمتگذار براى صاحب خود وسايل رفاهى فراهم مى كند و حضرت اميرالمؤمنين در كلمات قصار خود فرمود: يابن آدم كن وصى نفسك و اعمل فى مالك ما تؤثر ان يعمل فيه من بعدك ؛ يعنى اى فرزند آدم خودت وصى خودت باش و از مال خود آنچه مى خواهى استفاده كن زيرا پس از تو مال وارثان است كه در آن تصرف مى كنند. پس اى عزيز من : برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس ز پیش فرست عمر برف است و آفتاب تموز اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز >قال رسول الله صلى الله عليه و آله : واعلموا ان كل امرى ء على ما قدم قادم و على ما خلف نادم . از امالى مفيد نيشابورى و تاريخ بغداد نقل شده كه وقتى حضرت اميرالمؤمنين (ع) حضرت خضر را در خواب ديد، از او نصيحتى طلب فرمود. او كف دست خود را به آن حضرت نشان داد، ديد به خط سبزى در آن نوشته شده : قد كنت ميتا فصرت حيا فابن لدار البقاء بيتا و عن قليل تعود ميتا ودع لدار الفناء بيتا 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 8⃣7⃣ «در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است» ٣_ نقل است كه پادشاهى بود در نهايت عقل و فطانت ، با رعيت خود مهربان بود، و پيوسته در اصلاح ايشان مى كوشيد و به كارهايشان مى رسيد. و آن پادشاه وزيرى داشت موصوف به راستى و صلاح و در اصلاح امور رعيت به او كمك مى نمود و محل اعتماد و مشورت او بود، و پادشاه هيچ امرى را از او مخفى نمى داشت و وزير نيز با پادشاه بر اين منوال بود، و ليكن وزير به خدمت علماء و صلحا و نيكان بسيار رسيده بود و سخنان حق از ايشان فرا گرفته بود، و محبت ايشان را به جان و دل قبول كرده بود، و به ترك دنيا راغب بود، و از جهت تقيه از پادشاه و حفظ نفس خود از ضرر او، هر گاه به خدمت او مى آمد، به ظاهر سجده بتان مى كرد و تعظيم آنها مى نمود و به خاطر مهرى كه به آن پادشاه داشت پيوسته از گمراهى و ضلالت او دلگير و غمگين بود و منتظر فرصتى بود كه در محل مناسبى او را نصيحت كند و او را هدايت نمايد. تا آنكه شبى از شبها بعد از آنكه مردم همگى به خواب رفته بودند پادشاه به وزير گفت كه بيا سوار شويم و در اين شهر بگرديم و ببينيم كه احوال مردم چون است و مشاهده نمائيم آثار بارانهائى را كه در اين ايام برايشان باريده است . وزير گفت : بلى ، بسيار نيك است و هر دو وارد شدند و در نواحى شهر مى گشتند و در اثناى سير، به مزبله اى رسيدند، نظر پادشاه به روشنائى افتاد كه از طرف مزبله مى تافت . به وزير گفت كه از پى اين روشنايى بايد رفت كه خبر آن را معلوم كنيم ؛ پس از مركب فرود آمدند و روان شدند تا رسيدند به نقبى كه از آن جا روشنايى مى تافت چون نظر كردند مرد درويش و بدقيافه اى را ديدند كه جامه هاى بسيار كهنه پوشيده ، از جامه هايى كه در مزبله ها مى اندازند، پوشيده و متكايى از فضله و سرگين براى خود ساخته و بر آن تكيه زده است و در پيش روى او ابريقى سفالين پر از شراب گذاشته و طنبورى در دست گرفته و مى نوازد و زنى به زشتى خلقت و بدى هيئت و كهنگى لباس شبيه به خودش در برابرش ايستاده و هر گاه كه شراب مى طلبد آن زن ساقى او مى شود، و هر گاه كه طنبور مى نوازد آن زن برايش رقص ‍ مى كند و چون شراب مى نوشد، زن او را تحيت مى كند و ثنا مى گويد به نوعى كه پادشاهان را ستايش مى كنند و آن مرد نيز زن خود را تعريف مى كند و سيدة النساء مى خواند و او را بر جميع زنان برترش مى شمارد و آن هر دو يكديگر را به حسن و جمال مى ستايند و در نهايت سرور و فرح و خنده و طرب عيش مى كنند. پادشاه و وزير مدتى برپا ايستاده و در حال ايشان نظر مى كردند و از لذت و شادى ايشان از آنحال كثيف تعجب مى كردند، بعد از آن برگشتند. پادشاه به وزير گفت گمان ندارم كه براى من و تو در تمام عمر اين قدر لذت و خوشحالى دست داده باشد كه اين مرد و زن در امشب با هم دارند، و گمان دارم كه هر شب كارشان همين باشد. پس وزير چون اين سخنان را از پادشاه شنيد فرصت را غنيمت شمرده و گفت : اى پادشاه ، مى ترسم كه اين دنياى ما و پادشاهى تو و اين بهجت و سرورى كه به اين لذتهاى دنيا داريم در نظر آن جماعتى كه پادشاهى را دائمى مى دانند مثل اين مزبله و اين دو شخص نمايد و خانه هاى ما كه سعى در بناء و استحكامش مى كنيم در نظر آن جماعتى كه مساكن سعادت و منازل باقيه آخرت را در نظر دارند چنان نمايد كه اين غار در نظر ما مى نمايد و بدنهاى ما نزد كسانى كه پاكيزگى و نظافت و حسن و جمال معنوى را فهميده اند چنان نمايد كه اين دو بدقيافه زشت در نظر ما مى نمايند، و تعجب آن سعادتمندان از لذت و شادى ما به عيشهاى دنيا مانند تعجب ما باشد از لذت اين دو شخص كه به حال ناخوش دارند. پادشاه گفت : آيا مى شناسى جمعى را كه به اين صفت كه بيان كردى موصوف باشند؟ وزير گفت : بلى . پادشاه گفت : كيستند؟ وزير گفت : ايشان جمعى اند كه به دين الهى گرويده اند و ملك و پادشاهى آخرت و لذت آن را دانسته اند و پيوسته طالب سعادتهاى آخرتند. پادشاه گفت كه ملك آخرت كدام است ؟ وزير گفت : آن ، نعيم و لذتى است كه شدت و جفا بعد از آن نمى باشد، و غنائى است كه بعد از آن فقر و احتياج نمى باشد؛ پس فى الجمله صفات ملك آخرت را بيان كرد تا آنكه پادشاه گفت كه آيا براى داخل شدن به آن منزل و كسب رستگارى راهى و وسيله اى مى دانى ؟ وزير گفت : بلى ، آن خانه مهيا است براى هر كه آن را از راهش طلب نمايد. پادشاه گفت : كه چرا تو پيش از اين مرا به چنين خانه راه نمى نمودى و اوصاف آن را براى من بيان نمى كردى ؟ وزير گفت : كه از جلالت و هيبت پادشاهى تو حذر مى كردم . پادشاه گفت كه اگر اين امرى كه تو وصف كردى تحقق يابد سزاوار نيست كه ما او را ضايع كنيم و سعى در تحصيل آن ننمائيم بلكه بايد جهد كنيم تا خبر آن را مشخص نمائيم و به آن ظفر يابيم . وزير گفت كه رخصت مى فرمائى كه مكرر وصف آخرت براى شما بيان كنم تا يقين شما زياده گردد پادشاه گفت كه بلكه تو را امر مى كنم كه شب و روز در اين كار👇
🍃🌷 ﷽ قسمت 9⃣7⃣ « در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است» ۴_ برای اشخاصى است كه عمرى به نعمت حق تعالى گذرانيده اند چون مقام امتحان و ابتلاء آنها شد كفران نعمت كرده و روى از منعم حقيقى تافتند و به سوى غير خدا شتافتند و مرتكب كارهايى شدند كه شايسته آنها نبود. و اين مثل را شيخنا البهائى در كشكول ذكر نموده و آن را به نظم در آورده و ما در اينجا اكتفا به همان نظم شريف نموده و آن را از كشكول نقل مى نمائيم . عابدی، در کوه لبنان بد مقیم در بن غاری، چو اصحاب الرقیم روی دل، از غیر حق برتافته گنج عزت را ز عزلت یافته روزها، می‌بود مشغول صیام قرص نانی، می‌رسیدش وقت شام نصف آن شامش بدی، نصفی سحور وز قناعت، داشت در دل صد سرور بر همین منوال، حالش می‌گذشت نامدی زان کوه، هرگز سوی دشت از قضا، یک شب نیامد آن رغیف شد ز جوع، آن پارسا زار و نحیف کرد مغرب را ادا، وآنگه عشاء دل پر از وسواس، در فکر عشاء بس که بود از بهر قوتش اضطراب نه عبادت کرد عابد، شب، نه خواب صبح چون شد، زان مقام دلپذیر بهر قوتی آمد آن عابد به زیر بود یک قریه، به قرب آن جبل اهل آن قریه، همه گبر و دغل عابد آمد بر در گبری ستاد گبر او را یک دو نان جو بداد بستد آن نان را و شکر او بگفت وز وصول طعمه‌اش، خاطر شکفت کرد آهنگ مقام خود دلیر تا کند افطار زان خبز شعیر در سرای گبر بد گرگین سگی مانده از جوع، استخوانی و رگی پیش او، گر خط پرگاری کشی شکل نان بیند، بمیرد از خوشی بر زبان گر بگذرد لفظ خبر خبز پندار، رود هوشش ز سر کلب، در دنبال عابد بو گرفت آمدش دنبال و رخت او گرفت زان دو نان، عابد یکی پیشش فکند پس روان شد، تا نیابد زو گزند سگ بخورد آن نان، وز پی آمدش تا مگر، بار دگر آزاردش عابد آن نان دگر، دادش روان تا که از آزار او یابد امان کلب خورد آن نان و از دنبال مرد شد روان و روی خود واپس نکرد همچو سایه، در پی او می‌دوید عف عفی می‌کرد و رختش می‌درید گفت عابد چون بدید آن ماجرا: من سگی چون تو ندیدم، بی‌حیا صاحبت، غیر دو نان جو نداد وان دونان، خود بستدی، ای کج نهاد دیگرم، از پی دویدن بهر چیست؟ وین همه، رختم دریدن بهر چیست؟ سگ، به نطق آمد که: ای صاحب کمال بی‌حیا، من نیستم، چشمت بمال هست، از وقتی که بودم من صغیر مسکنم، ویرانهٔ این گبر پیر گوسفندش را شبانی می‌کنم خانه‌اش را پاسبانی می‌کنم گاه گاهی، نیم نانم می‌دهد گاه، مشتی استخوانم می‌دهد گاه، غافل گردد از اطعام من وز تغافل، تلخ گردد کام من بگذرد بسیار، بر من صبح و شام لا اری خبزا ولا القی الطعام هفته هفته، بگذرد کاین ناتوان نی ز نان یابد نشان، نی ز استخوان گاه هم باشد، که پیر پر محن نان نیابد بهر خود، چه جای من چون که بر درگاه او پرورده‌ام رو به درگاه دگر، ناورده‌ام هست کارم، بر در این پیر گبر گاه شکر نعمت او، گاه صبر تا قمار عشق با او باختم جز در او، من دری نشناختم گه به چوبم می‌زند، گه سنگها از در او، من نمی‌گردم جدا چون که نامد یک شبی نانت به دست در بنای صبر تو آمد شکست از در رزاق رو بر تافتی بر در گبری روان بشتافتی بهر نانی، دوست را بگذاشتی کرده‌ای با دشمن او آشتی خود بده انصاف، ای مرد گزین! بی‌حیاتر کیست؟ من یا تو؟ ببین مرد عابد، زین سخن، مدهوش شد دست را بر سر زد و از هوش شد ای سگ نفس بهائی، یاد گیر! این قناعت، از سگ آن گبر پیر مؤلف گوید : چه نیکوست در این مقام نقل این کلام از شیخ سعدی که گفته : اجل کائنات از روي ظاهر آدميست، و اذل موجودات سگ و به اتفاق خردمندان سگ حق شناس به از آدمي ناسپاس سگي را لقمه اي هرگز فراموش نگردد ور زني صد نوبتش سنگ وگر عمري نوازي سفله اي را بکمتر تندي آيد با تو در جنگ 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 0⃣8⃣ « در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است» ادامه ی مَثَل چهارم... و چه قدر شايسته است در اينجا ذكر اين خبر شريف كه دل را نورانى و چشم را روشن مى كند: روايت شده كه حضرت صادق (ع) را غلامى بود كه هر گاه آن حضرت سواره به مسجد مى رفت آن غلام همراه بود، چون آن حضرت از استر پياده مى گشت و داخل مسجد مى شد آن غلام استر را نگاه مى داشت تا آن جناب مراجعت كند. اتفاقا در يكى از روزها كه آن غلام بر در مسجد نشسته و استر را نگه داشته بود چند نفر مسافر از اهل خراسان پيدا شدند يكى از آنها رو كرد به او و گفت : اى غلام ميل دارى كه از آقاى خود حضرت صادق (ع) خواهش كنى كه مرا مكان تو قرار دهد و من غلام او باشم و به جاى تو بمانم و مالم را به تو بدهم ، و من مال بسيار از هر گونه دارم ، تو برو و آن مالها را بگير و من به جاى تو اينجا مى مانم . غلام گفت : اين را از آقاى خود خواهش مى كنم ، پس رفت خدمت حضرت صادق (ع) و گفت : فدايت شوم ، خدمت مرا نسبت به خودت و طول خدمتم را مى دانى ؛ پس هر گاه حق تعالى خيرى را براى من رسانيده باشد شما منع آن خواهى كرد؟ فرمود: من آنرا از نزد خود به تو خواهم داد و تو را از غير خود منع مى كنم پس غلام قصه آن مرد خراسانى را با خويش براى آن جناب حكايت كرد. حضرت فرمود: اگر تو در خدمت ما بى ميل شده اى و آن مرد به خدمت ما مايل شده او را قبول مى كنم پس چون غلام رفت حضرت او را طلبيد، فرمود: به جهت طول خدمت تو در نزد ما يك نصيحتى به تو مى كنم و آن اين است چون روز قيامت شود حضرت رسول چسبيده باشد به نور ((الله )) و اميرالمؤ منين آويخته باشد به رسول خدا و ائمه (عليهم السلام ) آويخته به اميرالمؤ منين (ع) و شيعيان ما آويخته باشند به ما، پس داخل شوند در جائى كه ما داخل شويم و وارد شوند آنجائى كه ما وارد شويم . غلام چون اين را شنيد عرض كرد من از خدمت شما جايى نمى روم و در خدمت شما خواهم بود و اختيار مى كنم آخرت را بر دنيا و به سوى آن مرد بيرون رفت . مرد خراسانى گفت : اى غلام آيا از نزد حضرت صادق (ع) بيرون آمدى و خداحافظى كردى . غلام كلام حضرت را براى او نقل كرد و او را به خدمت آن جناب برد. حضرت ولايت و دوستى او را پذيرفت و امر فرمود كه هزار اشرفى به غلام دادند. اين فقير نيز خدمت آن حضرت عرض مى كنم كه اى آقاى من ، من تا خود را شناخته ام خود را بر در خانه شما ديده ام و گوشت و پوست خود را از نعمت شما پروريده ام اميد آنست كه در اين آخر عمر از من نگهدارى فرمائيد و از اين در خانه مرا دور نفرمائيد و من به لسان ذلت و افتقار پيوسته عرض مى دارم : عن حماكم كيف انصرف سيدى لا عشت يوم ارى و هواكم لى به شرف فى سوى ابوابكم اقف 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ قسمت 1⃣8⃣ « در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است» ۵- براى دنائت و پستى جهل ، و تحريص بر علم و هنر. ابوالقاسم راغب اصفهانى در كتاب ذريعه آورده كه مرد حكيم دانايى بر مردى وارد شد، ديد خانه اى آراسته و فرشهاى ملوكانه پهن نموده و لكن صاحب منزل مرديست جاهل و نادان ، عارى از حليه علم ، خالى از فضيلت ، به صورت انسان . آن حكيم كه چنين ديد بر صورت او آب دهان انداخت . آن مرد از اين كار حكيم بر آشفت و گفت : اين چه سفاهت و بيخردى بود كه از تو سر زد اى حكيم ؟ حكيم فرمود: اين سفاهت نبود بلكه حكمت بود؛ زيرا كه آب دهان را در جايى كه خسيس تر و پست ترين جاهاى منزل است مى افكنند، و من نديدم در منزل تو پست تر از تو جائى باشد، لاجرم تو را شايسته اين كار ديدم پس آب دهان خود را به صورت تو افكندم . مؤ لف گويد: اين مرد دانا بر قباحت و دنائت جهل او را تنبه فرمود و اينكه قبح و زشتى آن با داشتن منزل خوب و پوشيدن لباسهاى فاخر زايل نخواهد شد. و لكن مخفى نماند كه فضيلت براى علم وقتى است كه با عمل همراه باشد و اين فضيلت با آن خصلت شريفه تواءم گردد. چه خوب گويد شاعر: نیست از بهر آسمان ازل نردبان پایه به ز علم و عمل بهر بالا و شیب منزل را حکمت جان قوی کند دل را اندرین راه اگرچه آن نکنی دست و پایی بزن زیان نکنی هرکه او تخم کاهلی دارد کاهلی کافریش بار آرد هرکه با جهل و کاهلی پیوست پایش از جای رفت و کار از دست قال عيسى بن مريم (ع): اشقى الناس من هو معروف عند الناس بعلمه مجهول بعمله ؛ يعنى حضرت عيسى (ع) فرمود: شقى ترين مردم كسى است كه معروف باشد نزد مردم به علم و مجهول باشد به عمل 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ « در ذکر چند مثلی که موجب تنبه مؤمنان است» قسمت 2⃣8⃣ حكيم سنايى فرمود: عالمت غافلست و تو غافل خفته را خفته کی کند بیدار غول باشد نه عالم آنکه ازو بشنوی گفت و نشنوی کردار ملک دنیا مجوی و حکمت جوی زان که این اندکست و آن بسیار خدمتی کز تو در وجود آمد هم ثناگوی و هم گنه پندار در طریقت همین دو باید ورد اول الحمد و آخر استغفار تمام شد آنچه مقدر شده بود ثبت آن در اين رساله شريفه در نيمه شهر رمضان المبارك روز ولادت با سعادت سبط جليل حضرت خير الورى جناب امام حسن مجتبى (ع)، سنه ١٣۴٧. و چون رساله در اين ماه شريف تمام شد مناسب است كه به دو دعاى شريف ختم شود: اول : شيخ مفيد در كتاب مقنعه روايت كرده از ثقه جليل القدر، على بن مهزيار از حضرت ابو جعفر جواد (ع) كه مستحب است بسيار بگويى در هر وقت از شب يا روز اين ماه از اول تا به آخر آن : يا ذا الذى كان قبل كل شيى ء ثم خلق كل شى ء، ثم يبقى و يفنى كل شى ء يا ذا الذى ليس كمثله شى ء و يا ذا الذى ليس فى السموات العلى و لا فى الاءرضين السفلى ، و لا فوقهن و لا تحتهن و لا بينهن اله يعبد غيره ، لك الحمد حمدا لا يقوى على احصائه الا انت ، فصل على محمد و آل محمد صلوة لا يقوى على احصائها الا انت . دوم : شيخ كلينى و ديگران روايت كرده اند كه حضرت امام جعفر صادق (ع) اين دعا را تعليم زرارة فرمود كه در زمان غيبت و امتحان ، شيعه بخواند: اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك ؛ اللهم عرفنى رسولك فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك ؛ اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ظللت عن دينى . بدانكه علما نوشته اند كه از تكاليف آدمى در زمان غيبت ، دعا براى امام زمان (ع) و صدقه دادن براى آن وجود مقدس است ؛ و از جمله دعاهائى كه وارد شده است كه هميشه بگويى بعد از تمجيد حق تعالى و صلوات بر حضرت رسول و آل او عليهم السلام : اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة وليا و حافظا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. ((كتبه العبد عباس القمى فى سنة سبع و اربعين بعد الف و ثلاثماءة فى جوار الروضة الرضوية لا زالت مهبطا للفيوضات الربانية و الحمد لله اولا و آخرا و صلى الله على محمد و آله .) 📚 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ دوستانِ جان سلامـ خوش نماز و روزه به لطف خداوند مهربان 📚کتاب منازل الاخره نوشته ی حاج شیخ عباس قمی با عنوان برای مرتبه ی دوم تقدیم نگاه مهربان شما شد. 📚 با استعانت از الطاف بیکران الهی کتاب «که نوشتار گفته‌های امام جعفر صادق علیه السلام توسط بن عمر از خواص شاگردان جعفر صادق و موسی کاظم بوده‌است و در آن به مباحث خداشناسی پرداخته شده‌است» و قبلا در کانال قرار داده بودیم برای مرتبه دوم و از باب «فذکر ان نفعت الذکری» تقدیم نگاه مهربانتان خواهد شد. امیدوارم از مطالب این کتاب که با عنوان تقدیم می شود لذت ببرید. با سپاس فراوان مدیریت کانال هشت بهشت التماس دعا 👇 💖 @eightparadise