🍃🌷
#حدیث_روز
💢 اسلام و آقازادگی
از امام سجاد(ع)پرسیدند:
«چرا هنگامی که به #سفر می روید، خودتان را به دیگران #معرفی نمی کنید؟ شما نوه ی رسول الله هستید»
امام فرمودند:
«دوست ندارم از# وابستگی به رسول خدا استفاده کنم تا #خدمتی به من کنند.»
📚بحارالانوار ، جلد ۴۶، صفحه ۹۳
#ژن_خوب
#آقا_زاده
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#تاریخی
🌺🌺 #بهشت_شداد
قسمت پنجم
دلسوزی عزرائیل برای شداد
روزی رسول خدا ـ علیه السلام ـ نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟» عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
۱. روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیرهای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲. هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بینظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد. وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینی و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم، چنان که در قرآن میفرماید: «إنما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین» ترجمه: ما به آنها مهلت میدهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار کنندهای آماده شده است»
( آل عمران، آیه ۱۷۸).
پــایــان
👇
💖 @eightparadise
4_5850461466854949267.mp3
5.16M
🍃🌷
💖برسـم عاشقے
💠دوباره سه شنبه
🔰دلتنگ جمکران😭
🌷 #دعای_توسل میخوانیم 🌷
❤️مهدی جان
🔅وسط جاذبه این همه رنگ
🔅نوکرت تا به ابد رنگ شماست
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#مناجات
بسمالله الرحمن الرحیم
💫يَا عَلامَ الْغُيُوبِ
💫يَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ
💫يَا سَتَّارَ الْعُيُوبِ
💫يَا كَاشِفَ الْكُرُوبِ
💫يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ
💫يَا طَبِيبَ الْقُلُوبِ
💫يَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ
💫يَا أَنِيسَ الْقُلُوبِ
💫يَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ
💫يَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ
سبحانک یا لااله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب 2⃣1⃣
اى بخوبى داناى بر هر نادیدنى
اى بسیار آمرزنده گناهان
اى پرده پوش بر عیوب بندگان
اى غمزداى غمها
اى گرداننده دلها
اى طبیب دلها
اى نوربخش دلها
اى همدم دلها
اى زداینده اندوهها
اى غمگشاى غمها
#جوشن_کبیر
🌷🌷🌷🌷🌷
شبتون امام رضائی
التماس دعا
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#دل_نوشته
خدایا...
قصه وکالت را زياد شنيده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ...
رازی بنام "توکل" ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برای مان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی،
دستانت در دست من است ...
بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن...
"توکل" ...
و فهمیدم :
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#همسرانه
💸 مبارزه با بی پولی
👈 اگر همسرتان به یکباره شغلش را از دست داده:
✅ برای مدتی به همسرتان فشار نیاورده و به او برای یافتن یک کار مناسب، فرصت دهید.
✅ در مورد بیکاری همسرتان حتی المقدور با نزدیکانتان صحبت نکنید.
✅ او را به کسب توانایی ها و مهارتهای جدید تشویق کنید.
✅ از همسرتان حمایت کنید و او را تحت فشار مالی قرار ندهید.
✅ با کلام و رفتارتان احساس رضایت خود از زندگی زناشویی تان را نشان دهید.
✅ اگر تغییرات خلقی مانند افسردگی، غمگینی، اختلال در خواب و خوراک و ... را در وضعیت عمومی همسرتان مشاهده می کنید، حتما از متخصص کمک بگیرید.
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#حکایات_شیرین
📜عبرت از دنياى بى وفا 🍁
يكى از فرمانروايان خراسان ، سلطان محمود غزنوى را در عالم خواب ديد كه همه بدنش در قبر، پوسيده و ريخته شده ، ولى چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره مى كند. خواب خود را براى حكما و دانشمندان بيان كرد تا تعبير كنند، آنها از تعبير آن خواب فروماندند، ولى يك نفر پارساى تهيدست ، تعبير خواب او را دريافت و گفت : ((سلطان محمود هنوز نگران است كه ملكش در دست دگران است !))
بس نامور به زير زمين دفن كرده اند
كز هستيش به روى زمين يك نشان نماند
وان پير لاشه را كه نمودند زير خاك
خاكش چنان بخورد كزو استخوان نماند
زنده است نام فرخ نوشيروان به خير
گرچه بسى گذشت كه نوشيروان نماند
خيرى كن اى فلان و غنيمت شمار عمر
زان پيشتر كه بانگ بر آيد فلان نماند
🌹سعدی
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#کوله_پشتی_شهدا
چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت ودیگه هم برنگشت ..!!!!!!!
😔😔
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت ودیگه هم برنگشت!!!!!!
😔😔
و یکی دیگه ۹۴هزارمیلیارد و.....و.....و...!!!!!!!
وهیچکدومشون برنگشتن .....!!!!!!!!!!
😔😔
اما...سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ....
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفتﺑﺮﮔﺸﺖ !!!!
همه فکر کردن ترسیده !!
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭدرآورد؛ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛نو حیفه ؛مال بیت الماله»ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا ؛ اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ....!!!!!!!
آره
اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ....!!!!!!!
😔😔
#خون_شهدا_فقط_به_حجاب_حساس_نیست.
#به_اختلاس_هم_حساسه
#به_تبعیض_هم_حساسه
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#دردانه_ی_شعر
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را
دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
آن کیست که پیرامن خورشید جمالش
از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیدهست
ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
فرهاد بدانی که چرا سنگ بریدهست
رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد
آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدهست
از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر
دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیدهست
در وهم نیاید که چه مطبوع درختی
پیداست که هرگز کس از این میوه نچیدهست
سر قلم قدرت بی چون الهی
در روی تو چون روی در آیینه پدید است
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدهست
با این همه باران بلا بر سر #سعدی
نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیدهست
#غزلیات
#غزل_۶١
#افسوس_بر_آن_دیده_که_روی_تو_ندیدهست
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#شبی_با_امیر_بیان
✍ #نامه ی۳۱ نهج البلاغـــــه
بخش اول
اين نامه از سوى پدرى (دلسوز و مهربان) است که عمرش رو به پايان است، او به سخت گيرى زمان معترف و آفتاب زندگيش رو به غروب (و خواه ناخواه) تسليم گذشت دنيا (و مشکلات آن) است، همان کسى که در منزلگاه پيشينيان که از دنيا چشم پوشيده اند سکنى گزيده و فردا از آن کوچ خواهد کرد. اين نامه به فرزندى است آرزومند، آرزومند چيزهايى که هرگز دست يافتنى نيست و در راهى گام نهاده است که ديگران در آن گام نهادند و هلاک شدند (و چشم از جهان فرو بستند) کسى که هدف بيمارى ها و گروگان روزگار، در تيررس مصائب، بنده دنيا، بازرگان غرور، بدهکار و اسير مرگ، هم پيمان اندوه ها، قرين غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشين مردگان است ............
#وصیت_نامه_ی_حضرت_علی
#نصیحت_فرزند
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#مناجات
بسمالله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ
يَا جَلِيلُ يَا جَمِيلُ
يَا وَكِيلُ يَا كَفِيلُ
يَا دَلِيلُ يَا قَبِيلُ
يَا مُدِيلُ يَا مُنِيلُ
يَا مُقِيلُ يَا مُحِيلُ
سبحانک یا لااله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب 3⃣1⃣
خدایا از تو مى خواهم به حق نامت
اى بزرگوار 🍃اى زیبا 🍃اى کارگزار🍃 اى عهده دار 🍃اى راهنما 🍃اى پذیرنده 🍃اى دولت دهنده 🍃اى عطا بخشنده 🍃اى درگذرنده 🍃اى نیرودهنده (تغییر دهنده)
#جوشن_کبیر
بارالها
اعتراف می کنم که قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم.
حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کرده،به هر دلیلی نتوانستم🍃
روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم 📖
👤شهید سیدمجتبی علمدار
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#حکایات_شیرین
📜عاقل و دیوانه
روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی صدایش زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟
بهلول : برو، تنباکو بخر!
مردک تنباکو خرید، وقتیکه زمستان شد، تنباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تنباکو میگذشت، چون تنباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت، لهذا به قیمت بسیار خوبتر فروخته می شد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که صدایش زده و گفت:
ای بهلول دیوانه! پارسال کار خوبی به من یاد دادی، بسیار فایده کردم، بگو امسال چه خریداری کنم؟
بهلول : برو، پیاز بخر!
مردک که از گفته پارسال بهلول فایده، خوبی برداشته بود، با اعتمادی که به گفته اش داشت هرچه سرمایه داشت و هر چه فایده کرده بود. همه را حریصانه پیاز خرید و به خانه ها انبار کرده منتظر زمستان نشست تا در هنگام قلت پیاز، فایده هنگفتی بر دارد. چون نگاهداری پیاز را نمی دانست، پیاز ها همه نیش کشیده و خراب شد و هر روز صد ها من پیاز گنده را بیرون کرده به خندق میریختند و عاقبت تمام پیاز ها از کار برامده خراب گردید و مردک بیچاره نهایت خساره مند شد.
مردک این مرتبه با قهر و خشونت دنبال بهلول میگشت تا او را یافته و انتقام خود را از وی بگیرد. همینکه به بهلول رسید، گفت: ای بهلول! چرا گفتی که پیاز بخرم و اینقدرها خساره مند شوم؟
بهلول در جوابش گفت: ای برادر! آن وقت که مرا بهلول دانا خطاب کردی، از روی دانایی گفتم«برو، تنباکو بخر» این مرتبه که مرا بهلول دیوانه گفتی، از روی دیوانگی گفتم ـ «برو، پیاز بخر» و این جزای عمل خود تست. مردک خجل شده راه خود را پیش گرفته رفت و خود را ملامت میکرد که براستی، گناه از او بوده است.
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#تلنگر_تفکر
تصور کنید که کودکی به شما بگوید #عقربی در پشت کت شما است و دارد از آن بالا می رود،چه می کنید؟ حرفش را نشنیده می گیرید و به کار خود می رسید؟ نه هرگز این کار را نمی کنید.
شما بی درنگ کت خود را در می آورید و عقرب را جستجو می کنید.
حال اینکه به حرف آن کودک یقین پیدا نکرده بودید و فقط احتمال دادید که شاید راست بگوید.
🔴عقل تو چون احتمال خطر بزرگی را حس کرد به تو دستور داد که احتیاط کنی و به دنبال عقرب بگردی،حال اینکه عقربی هم وجود نداشته باشد.
⚫️حال چطور می توانی به سخن صد و بیست و چهار هزار پیامبر که همه رسیدن روز رستاخیز را خبر می دادند نادیده بگیری وخود را برای آن روز آماده نکنی و چطور میتوانید به بزرگترین شگفتی خدا که قرآن است بی توجه باشید!
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
#دیدار_یار_غائب
📖کتابی که یک شبه نوشته شده
وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحتَسِب
هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىكند، و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مىدهد [ الطارق آيه ۲ و ۳ ]
🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃
بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی است کتابی در رّد مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم میخواند و آنان را به شيعه بدبين ميكرد، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را ردّ نماید، آن را به کسی نمیداد که نسخهای بردارد.
علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و ردّ کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد.
آن شخص چون نمیخواست که دست ردّ به سینه علامه حلی بزند، گفت: «سوگند یاد کردهام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم.»
مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که میتواند از آن نسخه بردارد.
مشغول نوشتن بود كه درب خانه به صدا در آمد و هنگامي كه علامه حلي در را باز كرد شخصي گفت : مي خواهم امشب مهمان شما باشم
علامه حلي گفت : بفرماييد ؛ اما امشب نمي توانم پذيرايي كنم و انشاء الله فردا در خدمتم
آن شخص را به اتاقي راهنمايي كرد و خود مشغول نوشتن شد، شب به نیمه آن رسید، خواب بر ایشان غلبه نمود.
وقتی از خواب بیدار شد، كتاب را كاملا نوشته شده ديد كه آخر آن نوشته شده بود:
کَتَبَه بخط الحجه [این نسخه را حجت نوشته است.]
منبع :نجم الثاقب ؛ باب هفتم ؛ حكايت ۱۵ ؛ صفحه ۴۵۲
#یا_صاحب_الزمان
👇
💖 @eightparadise