eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
481 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ 🌷سلامی به زیبایی عشق به لطافت دل☕️ 🌷به نرمی ابریشم مهربانی به وسعت تبسم زندگی 🌷به امتداد آسمان مهرورزی و به بلندای افق نگاه زیبا 🌸 دوستان عزیز وگرامی🌸 ‌‌‌‌‌ خدای مهربون سپاس خودت مراقبمون باش در دنیا و آخرت🌸🌸 خدااااااااااااااااااااااااااااا ❤️فدای مهربونیات ❤️ 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ #تلاوت_نور #سه_شنبه_١۴_آبان_١٣٩٨ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی سیصد و شصت و یک سوره ی مبارکه ی فرقان #هدیه_به_امام_زمان_علیه_السلام 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْداً كَثِيراً، وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي، وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِي يَزِيدُنِي ذَنْباً إِلَى ذَنْبِي، وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ، وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ، وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِي، وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي، وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجَاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّي، وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ، وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ، وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ، وَ هَبْ لِي فِي الثُّلَثَاءِ ثَلاثاً: لا تَدَعْ لِي ذَنْباً إِلا غَفَرْتَهُ، وَ لا غَمّاً إِلا أَذْهَبْتَهُ، وَ لا عَدُوّاً إِلّا دَفَعْتَهُ، بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ، بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ، أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ، وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ، فَاخْتِمْ لِي مِنْكَ بِالْغُفْرَانِ، يَا وَلِيَّ الْإِحْسَانِ. برحمتک یا ارحم الراحمین 📿💠ترجمه 💠📿 بنام خداوند بخشنده ی مهربان ستايش خدا راست و سپاس برازنده او آنچنان كه شايسته حضرت اوست ستايشي بسيار، و به او پناه مي برم از شرّ نفسم چه نفس همانا به زشتي بسيار فرمان مي دهد جز آنكه پروردگارم رحم كند، و به خدا پناه مي برم از گزند شيطاني كه گناه بر گناهم مي افزايد، و به قدرت او از هر گردنكش نابكار و پادشاه ستمكار و دشمن قهّار، دوري مي جويم، خدايا مرا از سپاهيانت قرار ده، چرا كه همانا تنها سپاه تو پيروز است، و مرا از حزب خود قرار ده كه تنها حزب تو رستگار است، و هم از دوستانت قرارم ده كه بر دوستانت ترسي نيست و اندوهگين نمي شوند، خدايا دينم را برايم سامان ده كه آن وسيله در امان بودن و دوري من از گناه است، و آخرتم را آباد ساز كه آنجا خانه پايدار من و گريزگاهم از همسايگي دون صفتان است، و زندگي را برايم زمينه افزوني در هر خير، و مرگم را برايم آرامش از هر گزندي قرار ده،بار خدايا بر محمّد خاتم پيامبران و كامل كننده شمار رسولان و بر خاندان پاك و پاكيزه او و بر ياران برگزيده اش درود فرست، و در روز سه شنبه سه حاجتم را روا كن: گناهي برايم مگذار جز آنكه بيامرزي، و نه اندوهي جز آنكه برطرف سازي، و نه دشمني جز آنكه دور گرداني، به نام خدا كه بهترين نامهاست، به نام خدا پروردگار زمين و آسمان، دوري هر ناخوشايندي را كه ابتدايش خشم خداست، و نيل به هر محبوبي را كه آغازش رضاي اوست خواستارم، پس از سوي خود سرانجامم را به آمرزش پايان ده، اي سرچشمه نيكي. ✅الهی آمین 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ حق مجلس ✅مردی نزد امام سجاد(ع)آمد و گفت: «الان از مجلس "فلان" شخص می آیم. او درباره ی شما می گفت که (علی بن الحسین) شخصی گمراه و بدعت گذار است!» ✍امام سجاد(ع) در پاسخ فرمودند: «حرف هایی که در مجلس خصوصی زده می شوند، امانت هستند و تو رعایت (حقّ مجلس) آن مرد را نکردی.و حقّ مرا نیز مراعات نکردی زیرا از (برادرم) مطلبی را به من رساندی که از آن خبر نداشتم!» 📚الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص۱۳۸ 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ #چکامه ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار تا دست خداحافظی ‌اش را بفشارم 🔸فاضل نظری 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ #حجاب_و_عفاف ریحانہ بانو حجاب تجلــۍ نگــاه خــداست... {لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزَیدًنٌَکُم} حجــاب یعنـۍ همان شُڪـــر نعمت ڪه نعمت را افـزون میڪند... حجــاب افــزون میڪند نعمت حیــا را... #شاڪر_نعمتهاے_الهۍ_باشیم💐 #تا_نگاه_خدا_بهمون_باشه 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ روز سه شنبه به نام حضرت زين العابدين و حضرت باقر و حضرت صادق عليهم السّلام است. زيارت كن ايشان را در اين روز به اين زيارت: السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا خُزَّانَ عِلْمِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا تَرَاجِمَةَ وَحْيِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَئِمَّةَ الْهُدَى، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَعْلامَ التُّقَى، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلادَ رَسُولِ اللَّهِ، أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ، مُعَادٍ لِأَعْدَائِكُمْ، مُوَالٍ لِأَوْلِيَائِكُمْ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَالَى آخِرَهُمْ كَمَا تَوَالَيْتُ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ، وَ أَكْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ يَا مَوَالِيَّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْعَابِدِينَ، وَ سُلالَةَ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ، يَا مَوَالِيَّ هَذَا يَوْمُكُمْ وَ هُوَ يَوْمُ الثُّلاثَاءِ، وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفٌ لَكُمْ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ، فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكُمْ، وَ آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. 💠📿💠📿💠📿💠📿💠📿💠 سلام بر شما اي خزانه داران علم خدا، سلام بر شما اي مفسرّان وحي خدا، سلام برشما اي پيشوايان هدايت، سلام بر شما اي نشانه هاي پارسايي، سلام بر شما اي فرزندان رسول خدا، من به حق شما دانا، و به مقام شما بينايم، و با دشمنانتان دشمن، و با دوستانتان دوستم، پدر و مادرم فدايتان، درودهاي خدا بر شما باد، خدايا! من دوست دارم آخرين اينان را، چنان كه دوست داشتم اولينشان را، و از هر صف بندي در برابر ايشان بيزاري مي جويم، و به جبت و طاغوت و لات و عُزّي [بتان روزگار جاهليت] كفر مي ورزم، اي سروران من، درودهاي خدا و رحمت و بركاتش بر شما باد، سلام بر تو اي سرور عابدان، و زبده جانشينان، سلام بر تو اي شكافندة دانش پيامبران، سلام بر تو اي راستگوي پذيرفته در گفتار و كردار، اي سروران من، امروز ، و ، پذيراي من باشيد و پناهم دهيد، به حق مقام خدا نزد شما و اهل بيت پاكيزه و پاكتان. ✅زیارت قبول دوستان خوبم 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ 👤 شیخ اسماعیل 💮 ما مثل بچه اي هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي كنند. ☘ بچه شيفته ويترين مغازه ها مي شود و دست پدر را رها مي كند و در بازار گم مي شود. 💮 وقتي هم متوجه مي شود كه ديگر پدر را نمي بيند، گمان مي كند پدرش گم شده است؛ در حالي كه در واقع خودش گم شده است. ☘ انبياء و اولياء، پدران خلقند و دست خلائق را مي گيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالب خلائق، شيفته متاع هاي دنيا شده اند. 💮 امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشته ايم. 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ▪️مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسكرى ▪️گيرد امشب اشك من هر دم سراغ عسكرى ▪️شد به سن كودكى فرزند دلبندش يتيم ▪️گشت دُرّ اشك مهدى چلچراغ عسكرى 🏴 #شهادت_امام_حسن_عسکری (ع) تسلیت باد 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_7870652.mp3
5.16M
🍃🌷 ﷽ #دعای_توسل ❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی همہ هسٺ آرزویـم ڪہ ببینـم از تـو رویـی 😍 دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️ #اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ 🎤 حاج مهدی میرداماد 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ ▪️از غُربت مخوفِ سامرا تــا غُربت مخفیِ بشر ، ردّپایِ نبودن "آن مرد" بیداد می‌کند. السلام علیک یا ابا محمد یا حسن ابن علی ایها الزکی العسکری یابن رسول الله 💫یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله 💫 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ صبح یعنی طلوع دوباره ی تو در جان من ! امروز هم سرشار از دوست داشتن توام مثل دیروز مثل فردا ... تسلیت ، منجی دنیا، تسلیت تسلیت، یوسف زهرا(س)، تسلیت 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ #تلاوت_نور #چهار_شنبه_١۵_آبان_١٣٩٨ برنامه ی تلاوت قرآن 📖 صفحه ی سیصد و شصت و دو سوره ی مبارکه ی فرقان #هدیه_به_امام_زمان_علیه_السلام 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ 📜آفتاب ، در قفس! «قسمت اول» داستان حیرت انگیز انداختن امام عسکری علیه السلام در بین درندگان ـ بس کن! از سر شب هرچه گفتی، هیچ نگفتم، منتظر شدم تا خسته شوی و زبان به دهان بگیری. زن، دستش را از زیر چانه‌اش برداشت. چارقدش را روی سرش محکم کرد و پاهایش را به طرف دیوار دراز نمود. ـ چگونه می‌توانم حرفی را که چیزی جز حقّ نیست، بر زبان نیاورم؟! مرد، دستهایش را زیر سرش قلاّب کرد و روی حصیر دراز کشید و پلکهایش را روی هم گذاشت... از زمانی که از قصر متوکّل بیرون آمده، تمام وقتش را صرف باغ وحش کرده بود. دستوری تازه به «نحریر» رسیده بود؛ متوکّل یکی از افراد زندانی را که با او دشمنی سرسختی داشت، به دست وی سپرده بود تا فردا او را میان حیوانات درّنده باغ وحش انداخته و برای همیشه خیال خلیفه عبّاسی را راحت کند. وجود این زندانی، آرامش روحی متوکّل را به کلّی گرفته بود. با اتمام این کار، پاداش هنگفتی انتظارش را می‌کشید. چشمانش را باز کرد. زن هنوز داشت حرف می‌زد. ـ تو را به حقّ خدایی که می‌پرستیش! ابومحمّد، مردی نیست که تو بخواهی از میان ببری. او، مرد شریفی است، از اولاد رسول اللّه است. شرم کن نحریر! از رسول خدا شرم کن؛ به خاطر پاداشی ناچیز، دین و ایمانت را نفروش. فردای قیامت، جواب رسول خدا را چه می‌دهی؟ بگذار متوکّل هرکاری که می‌خواهد، بکند؛ تو کاری با او نداشته باش. آرامش را، از زندگیمان نگیر... حوصله‌اش از حرفهای زن سر رفته بود، فریاد بلندی زد: ـ دستور، دستوره؛ من نمی‌تونم روی حرفای مافوقم حرفی بزنم! این اتّفاق باید بیفته. فردا هنگام طلوع آفتاب، باید ابومحمّد را میان حیوانات درّنده بیاندازم؛ شاید هم سرنوشت مولایت چنین بوده باشد! شلیک خنده‌اش توی سر زن پیچید. به تندی از جا بلند شد و جلوی شوهرش به زانو افتاد. بدنش لرزید و قطرات اشک بر گونه‌هایش غلطید. ـ تو چنین کاری را نخواهی کرد، تو با فرزند رسول اللّه... هق هق گریه، اجازه صحبت به زن را نداد. مرد، گوشه ای از لحاف پشمی را روی صورتش کشید: ـ بگذار امشب را به آسودگی بگذرانم؛ با حرفهای تو شاید فردا، خدا آسودگیم را از من بگیرد. بلند شو، بلند شو که دیگر حوصله ام را سر بردی. زن، دستهایش را روی سرش گذاشت، احساس کرد تمامی تیرگی‌های دنیا جلوی چشمانش تصویر گرفته، خواست بار دیگر التماس بکند و چیزی بگوید؛ بغض، در گلویش ماند. از وقتی که شوهرش، امام حسن علیه السلام را به خانه آورده بود، از سر شب تمامی لحظاتش به اشک و التماس سپری شده بود. دست روی زمین گذاشت و از جا بلند شد. قدمی از مرد دور نشده بود که صدای خُرّ و پفش را شنید. سربرگرداند و دوباره نگاهش کرد. احساس تنفّر، تمامی وجودش را فراگرفت. بغض، گلویش را می‌سوزاند. چقدر دلش می‌خواست فریاد می‌کشید و بلند بلند می‌گریست! مجبور به آرام گریه کردن بود. بغضش را فرو خورد و بی صدا گریست!....... 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 📜آفتاب، در قفس! «قسمت دوم» داستان حیرت انگیز انداختن امام عسکری علیه السلام در بین درندگان ............ هوای دم کرده و خفه آلود اتاق، کلافه اش کرده بود. بیرون آمد. به اتاقی که ابومحمّد حسن بن علی علیهماالسلام در آن زندانی شده بود، نگاهی انداخت. حلقه‌های اشک، جلوی دیدگانش را گرفت. هرگز فکر نمی‌کرد روزی برسد که آقا و مولایش در خانه او به عنوان یک زندانی حضور پیدا کند! قلبش بی تاب بر در و دیوار سینه‌اش می‌کوبید. پاورچین پاورچین قدم برداشت. جلوی در اتاقی که امام در آن حبس شده بود، ایستاد. صدای آرام و دل نوازی از درون اتاق به گوش می‌رسید. همانجا به دیوار کاه‌گلی خانه تکیه داد و بر زمین نشست. نگاه به آسمان دوخت. سوز سردی در بدنش پیچید. لرزه به اندامش افتاد. احساس کرد توجّه ستارهها همه به خانه اوست. نزدیکی خاصّی را به آسمان احساس می‌کرد. امام و مولایش چه زیبا راز و نیاز می‌کرد و می‌گریست! دل زن لرزید. دلش می‌خواست در چوبی را بشکند و جلوی پای مولایش زانو بزند. دستانش را روی صورتش گذاشت. شانه‌هایش لرزید. آرام آرام گریه کرد تا «نحریر» متوجّه آن نشود. درباره ابومحمّد بارها شنیده بود. همیشه از او به درستی و نیکی یاد شده بود. زن، با خود می‌اندیشید: آیا ابومحمّد از فردایش خبر دارد؟ آیا می‌داند فردا چه سرنوشتی انتظارش را می‌کشد؟ او در این سالها چشم انتظار روزی بود تا مردی را که درباره‌اش به نیکویی، درستی و مهربانی یاد می‌کنند، زیارت کند. هرگز فکرش را هم در سر نمی‌پروراند که آقا و سرورش ابو محمّد، روزی مهمانش شود؛ مهمانی که نه اجازه دیدارش را داشته باشد و نه اجازه پذیرایی و دل جویی! سرش سنگین شده بود. از خودش هم بدش می‌آمد. شبِ طولانی و دردناکی برایش بود. صدای ناله جیرجیر کی، سکوت شب را درهم شکست. ذهنش درگیر فکرهای عجیب و غریبی شده بود؛ درخانه‌اش چه اتّفاقی داشت می‌افتاد؟ چرا آن همه اشک، تسلاّیش نمی‌داد؟ بغضش لحظه به لحظه سنگین تر می‌شد. ـ پروردگارا! این، چه امتحانی است؟ چگونه مولایم را از این راز مطّلع سازم؛ چگونه او را از این خانه نفرین شده فراری دهم؟ کمکم کن، به فریادم برس! کاش فردا، از راه نمی‌رسید؛ کاش آفتاب، هرگز طلوع نمی‌کرد! 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ آفتاب ، در قفس! «قسمت سوم» داستان حیرت انگیز انداختن امام عسکری علیه السلام در بین درندگان چیزی توی ذهنش جرقّه زد. «اگر حسن بن علی نفرینش می‌کرد، چه بلایی سرش می‌آمد؟!» صدای روح بخش دعا و نیایش، هنوز می‌آمد. برگشت به طرف اتاق. تند به سر بالین مردش رفت: ـ نحریر، نحریر! مرد، غرولندی کرد: ـ هان، باز چی شده؟ ـ بلند شو؛ بلند شو! ـ چرا نمی‌گذاری بخوابم؟! زن، به گریه افتاد. ـ نحریر! از خدا بترس، می‌دانی چه کسی در خانه توست؟ می‌دانی اگر بلایی سر او بیاید، چه اتّفاقی می‌افتد؟! مرد، خمیازه بلندی کشید: ـ بگیر بخواب زن! امشب دیوانه شده‌ای؟ این حرفها چیست که می‌گویی! تازه اگر به گفته تو این شخص از بهترین بندگان است، خدا هرگز بهترین بنده‌اش را تنها نمی‌گذارد، نیازی به نگرانی تو نیست. تازه برای من هم جالب است، می‌خواهم ببینم این آقا برای حیوانات درّنده من هم جذّابیتی دارد یا نه؟ فردا وقتی بدن تکّه تکّه‌اش را زیر دندانهای حیوانات دیدم، به تو خواهم گفت که بنده عزیز کیست... بگذار فردا معلوم می‌شود. زن بدون آنکه چیزی بگوید، به گوشه اتاق پناه برد. زانوها را در آغوش کشید و سرش را روی پاها گذاشت. شب کم کم به انتها می‌رسید. خواب از چشمانش فراری شده بود. هوا داشت رو به روشنی می‌رفت... 👇 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 📜آفتاب ، در قفس! «قسمت آخر» داستان حیرت انگیز انداختن امام عسکری علیه السلام در بین درندگان صدای دلنشین مناجات امام علیه السلام همچنان به گوش می‌رسید. آفتاب از پس کوهها آرام آرام خودش را به بالای پشت بام می‌رساند. زن، لباس شوهرش را گرفت: ـ تو را به حقّ کسی که می‌پرستیش! از خدا بترس، روز قیامت چگونه پیش رسول خدا سربلند خواهی کرد؟ اگر ابومحمّد نفرینت کند...، او مثل دیگران نیست؛ او مرد خداست! مرد، تکانی به همسرش داد و زن، نقش زمین شد. ـ حرفهای ابلهانه نگو، باید این اتّفاق بیفتد. او باید کشته شود، آن هم به دست حیوانات درّنده ای که خودم بزرگشان کرده‌ام. زن، سر بلند کرد و از پشت چشمان خیسش امام حسن علیه السلام را دید که به آرامی از زیر درختان نخل می‌گذشت. چقدر لاغراندام و ضعیف دیده می‌شد. چادرش را برداشت و به دنبال آنها روانه شد. جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشت. از مولایش خجالت می‌کشید. دلش می‌خواست زمین، دهان باز می‌کرد و شوهرش را می‌بلعید. 🔸🔸🔸 جلوی درِ باغ وحش که رسیدند، ایستادند. مرد، از زیر شالش کلید باغ وحش را بیرون کشید و به طرف قفس حیوانات درّنده حرکت کرد. امام علیه السلام به آرامی درون باغ وحش رفت بدون آنکه وحشتی در وی دیده شود. زن، دستانش را روی سر گذاشت، چشمانش را بست. نباید می‌دید. از شدّت اضطراب بر زمین افتاد... گوش کرد، صدایی نمی‌آمد. سر بلند کرد. چیزی را که می‌دید، باور نمی‌کرد. حیوانات وحشی و درّنده، گرداگرد ابومحمّد ایستاده بودند و امام علیه السلام در وسط آنها مشغول به نماز بود. فریاد بلندی کشید: ـ دیدی گفتم او مثل همه نیست! سپس در حالی که اشک شادی از دیدگانش جاری بود، خطاب به امام حسن عسکری علیه السلام عرضه داشت: ـ آقا! ما رو ببخش. 🍁پایان 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ لِبَاساً، وَ النَّوْمَ سُبَاتاً، وَ جَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً، لَكَ الْحَمْدُ أَنْ بَعَثْتَنِي مِنْ مَرْقَدِي وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً، حَمْداً دَائِماً لا يَنْقَطِعُ أَبَداً، وَ لا يُحْصِي لَهُ الْخَلائِقُ عَدَداً، اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ، وَ قَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ، وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ، وَ أَمْرَضْتَ وَ شَفَيْتَ، وَ عَافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ، وَ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَيْتَ وَ عَلَى الْمُلْكِ احْتَوَيْتَ، أَدْعُوكَ دُعَاءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيلَتُهُ، وَ انْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ، وَ اقْتَرَبَ أَجَلُهُ، ، وَ تَدَانَى فِي الدُّنْيَا أَمَلُهُ، وَ اشْتَدَّتْ إِلَى رَحْمَتِكَ فَاقَتُهُ، وَ عَظُمَتْ لِتَفْرِيطِهِ حَسْرَتُهُ، وَ كَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ، وَ خَلُصَتْ لِوَجْهِكَ تَوْبَتُهُ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ لا تَحْرِمْنِي صُحْبَتَهُ إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، اَللّهُمَّ اقْضِ لِي فِي الْأَرْبَعَاءِ أَرْبَعاً: اِجْعَلْ قُوَّتِي فِي طَاعَتِكَ، وَ نَشَاطِي فِي عِبَادَتِكَ، وَ رَغْبَتِي فِي ثَوَابِكَ، وَ زُهْدِي فِيمَا يُوجِبُ لِي أَلِيمَ عِقَابِكَ، إِنَّكَ لَطِيفٌ لِمَا تَشَاءُ. 📿💠ترجمه💠📿 به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهرباني‌اش هميشگي است ستايش خداي را كه شب را جامه، و خواب را مايه آرامش، و روز را زمينه تكاپو قرار داده، ستايش تنها تو را سزاست كه مرا از خوابگاهم برانگيختي و اگر مي‌خواستي خوابم را جاودان مي‌ساختي، ستايش دائم كه هرگز پايان نيابد، و سپاس بيكران كه آفريدگان از شمارش آن ناتوان‌اند، خدايا! ستايش تنها شايسته توست كه آفريدي و سامان دادي، و اندازه مقرر نمودي و فرمان دادي، و ميراندي و زنده كردي، و بيمار نمودي و درمان كردي، و بهبودي عنايت فرمودي و فرسوده ساختي، و بر عرش هستي استيلا يافتي و بر فرمانروايي جهان چيره گشتي، تو را مي‌خوانم همچون كسي كه وسيله‌اش ناكارا گشته، و رشته چاره‌اش گسسته، و اجلش نزديك شده، و آرزويش در دنيا كاستي يافته، و سخت بر رحمت تو نيازمند گشته، و حيرتش بر اثر كوتاهي فزوني يافته، و لغزش و افتادنش بسيار گشته، و بازگشتش به سوي تو خالص شده است، پس بر محمّد خاتم پيامبران و بر خاندان پاكيزه و پاك نهاد او درود فرست، و شفاعت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش باد) را روزي‌ام فرما، و از همنشيني با او محرومم مساز، همانا تويي مهربان‌ترين مهربانان، خدايا! در چهارشنبه ، نيرويم را در طاعت خود، و نشاطم را در بندگي خويش، و رغبتم را در پاداشت، و بي رغبتي‌ام را در آنچه كه موجب عذاب دردناك توست قرار ده، همانا آنچه را بخواهي لطف می فرمايی. 🙏الهی آمين 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ #چکامه پدری جام شهادت به لبش بوسه زده پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش #امام_حسن_عسکری 👇 💖 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ یک کودک دارای استعداد غریزی برای دوست داشتن، اطاعت و احترام گذاشتن به شما نیست. که از بدو تولدش و با گذشت زمان، باید محبّت، اطمینان، احترام و دوست داشتن را در او به وجود آورید. 👇 💖 @eightparadise