✅ تکافل، تعاون و عهده داری
🔸 استاد علی صفایی حائری(عین-صاد)
... هرکس به قدر خود ظرفیتی دارد و به اندازه ی ظرفیت خود می تواند آب بردارد...، می تواند یک استعداد را در نظر بگیرد و گرفتاری هایش را در نظر بگیرد.
اگر این روح در ما زنده شود؛ این روح تعاون و تکافل و عهده داری و کوشش در راه حوائج و گرفتاری ها، دیگر مرگی و کمبودی نخواهیم داشت.
... اگر هر کس، یک نفر یا بیشتر از این استعدادها را در نظر می گرفت و گرفتاری های آن ها را مرتفع می کرد، کارها به خوبی اصلاح می شد و نفراتی تهیه می شدند و این نفرات تهیه شده، باز به تهیه ی دیگران می پرداختند و همین طور افراد زیاد می گردند. هنگامی که افراد عقیم نبودند، تولید زیاد می شود.
مسائل تأمین و ازدواج و مسکن، به وسیله ی «تکافل و تعاون و سعی در حوائج» به خوبی حل می گردد. این درست است که من برای خودم نمی توانم گدایی کنم، اما برای گرفتارِ دیگر که ننگی نیست، حتی دستور هم هست. اگر همین عهده داری و تکافل در میان ما بود، کار به اینجا نمی کشید.
... مادام که زیربنای انفاق و ایثار در ما نباشد، چطور می توانیم به این مراحل دست یابیم؟! مادامی که در سطح غریزه هستیم و علاقه ی ما به خودمان از همان حب بقا و حب به ذات تجاوز نمی کند، کجا می توانیم به درد دیگری برسیم؟!
اگر من رشد کرده بودم و شناخت ها و معارفی به دست آورده بودم و از خودپرستی به خداپرستی رسیده بودم و از سطح غریزه رهیده بودم و ″علاقه ی من به خودم، به خاطر خدا و دستور او بود و رسیدگی به خودم از روی وظیفه بود″، در اینجا؛ در اینجایی که محتاج تر و گرفتارتر از من وجود دارد، می توانستم ایثار کنم و یا انفاق کنم و یا لااقل برایش کوشش کنم و در حوائجش سعی کنم و از افراد دیگر بدون آنکه نامش را ببرم و آبرویش را بریزم، برایش وجوهی جمع آوری نمایم.
... اگر روح ایثار و انفاق و قناعت و یا لااقل تکافل و عهده داری و سعی در حوائج و اهتمام به امور مسلمین در ما زنده می شد، بسیاری از مسائل تأمیناتی در همین سطحِ پایین حل می شد و به کمک فلان کس هم احتیاج نمی افتاد.
📚 #روحانیت_وحوزه ، ص ۱۸۱ تا ۱۸۷
🌿 @einsad
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#اثبات_عقلی_معاد
با تفکر در مقدار استعدادها ، می یابیم که انسان چقدر ادامه دارد و در نتیجه هستی تا کجا گسترده می شود . ما از مقدار ( نفتی ) که در چراغ است می توانیم حدود روشن بودنش را حدس بزنیم و از مقدار سوختی که در ماشین است ، حدود( حرکت ) آن را و ...ما از استعدادهای( اضافی ) جنین در شکم مادر ، کشف می کنیم که او برای نُه ماه نیست و برای این محدوده نیست ، چون او در آن جا بدست و پا و ... کاری ندارد . در آن محدوده به بیش از جُفت نیاز نیست . در نتیجه ما از « استعدادهای عظیم انسان » کشف می کنیم که برای این محدوده هفتاد ساله نیست . که غرایز اجتماعی در کندو ، جامعه ای را ساخته که هنوز انسان به آن نرسیده است . تضادها و استعدادها و پای آزاد او ، بی نهایت سرمایه است و در نتیجه انسان بی نهایت ادامه خواهد داشت و هنگامی که انسان بی نهایت سرمایه داشته باشد و بی نهایت ادامه بیابد . جهان هستی تا بی نهایت گسترده خواهد بود و برای این بی نهایت راه نه تنها به فکر و عقل که به وحی هم نیاز است ، چون فکر و عقل ما به تمام راه احاطه ندارد و نمی تواند ما را برای این راه دراز ، آماده کند .
📚 مسئولیت و سازندگی ، علی صفایی حائری ، ص 156
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✅ #حجاب
🔶استاد علی صفایی حائری:
مادام كه تلقى ما از انسان و برداشت ما از خويشتن دگرگون نشده،
مادام كه نقش انسان مجهول مانده و بينش او از اين نقش در حد تنوع، در حد زندگى تكرارى و مدار بسته، در حد خوشىها و سرگرمىها، در حد بازيگر شدن و بازيچه ماندن، و تماشاچى بودن، خلاصه شده،
مادام كه زندگى جز نمايش و بازى،بارى ندارد، ناچار سنگينى حجاب طبيعى است، مگر اينكه با شعارها همراه شوى و يا در جو روشنفكرى قرار بگيرى و يا بخواهى به گونهاى ديگر به نمايش بپردازى، يا بخواهند با تشويق و تعريف آمادهات سازند.
مادام كه تلقى ما از خويش عوض نشود، حجاب هيچ مفهومى نخواهد داشت و چيزى جز كفن سياه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگى و نابودى شادىها، عنوان نخواهد گرفت.
📚 #روابط_متکامل_زن_ومرد ص۳۹
🌿 @einsad
4_5886610041921865090.mp3
305.7K
🌿استاد علی صفایی حائری:
📌مؤمن کسی است که مؤمنی در وجود او شکل میگیرد...
@einsad
✅ #حجاب
🔶استاد علی صفایی حائری:
زير بناى حجاب
زير بناى حجاب، همين دگرگون كردن بينش و عوض كردن تلقى و برداشتهاست. آنوقت آنچه سخت و رنج آلود است شيرين و مطلوب خواهد شد، و راحت و آسان خواهد گرديد.
هنگامى كه من با مقايسهها، ارزشهاى بيشتر خودم را يافتم و با شهادت استعدادهايم، كار بزرگ خودم را شناختم و از تنوع و تكرار و از لذت و خوشى،به تحرك و به خوبىها رو انداختم،با اين بينش، ديگر هيچ تنوعى مرا ارضاء نخواهد كرد و هيچ چشمى و هيچ دهانى و هيچ دلى، جايگاه من نخواهد بود، كه من در اين تنگناها نمىگنجم و در اين محدودهها، محبوس نمىشوم.
هنگامى كه با همين مقايسه، عظمت من مشخص گرديد و كار من نمودار گشت، ناچار من به شناخت دنيا راه مىيابم. اگر نقش من تحرك باشد و كار من حركت، ناچار دنيا راه من خواهد بود و در اين راه من نبايد گردى به پا كنم و دلى را بگندانم و كسى را به خود جلب كنم و خودم را در چشمها بنشانم.
📚 #روابط_متکامل_زن_ومرد ص۴۱
🌿 @einsad
✅هيچگاه خدا،باج بىكارى و تنبلى ما را نمىدهد!
🔶استاد علی صفایی حائری:
هيچگاه خدا،باج بىكارى و تنبلى ما را نمىدهد! او مىخواهد كه زمينهى حركت و تحوّل ما را فراهم كند و امكان انتخاب ما را آماده سازد. پس دنيايى همراه رنج و حادثههايى بىامان و درگيرىهايى مستمر و مداوم مىآورد تا ما با برخوردها به تماميّت خويش برسيم.
📚 #نامه_های_بلوغ ص۱۰۸
🌿 @einsad
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#توجیه_معجزه_ممنوع
مسأله معجزه ، احتیاج به توجیه ندارد که تمامی هستی معجزه است . طبیعت ، معجزه ای است که ما با آن « مأنوس » شده ایم و معجزه ، طبیعتی است که هنوز با آن « مأنوس » نشده ایم . معجزه ، طبیعت (نامأنوس) است و طبیعت معجزه (مأنوس) . ما همیشه می پرسیم : چرا آتش ابراهیم را نسوزاند ؟ در حالی که سؤال این است چرا باید آتش بسوزاند ؟
این پیوست و علیّت از کجا به وجود آمده است ؟
چرا عصای موسی مار شد ؟
ما می بینیم در هستی مولکول ها مار می شوند ، فیل می شوند ، کرگدن می شوند . این ها در اثر نظامی به وجود آمده اند .
مگر این ها اعجاز نیستند ؟ این ها هم اعجازند . با این تفاوت که ما با آن ها مأنوس شده ایم و به خاطر همین است که راحت می پذیریم وگرنه پرواز پشه ها هم اعجاز است .
📚 حرکت ، علی صفایی حائری ، ص 87
✅در صحراى غمرنگ دنيا...
🔶استاد علی صفایی حائری
در صحراى غمرنگ دنيا
من، با رؤياهاى بالغ، و آرزوهاى مست،
دنبال لاله ى عشقى بودم كه رنج داغ نگيرد.
در جستوجوى عبث سوختم
با هجوم طوفان هاى داغدار، پر ريختم،
تا در غروب، غروب خامى هايم، فرياد تو را شنيدم.
اى فرياد نينوا
اى پيغام آشنا
تو نعمت رنج را برايم تفسير كردى.
در پاييز آرزوهاى مست،
تو، با آواز سبزت
زردى رنج هايم را بردى.
در صحراى غمرنگ دنيا
با اشک مهربانت، تو، داغ لاله هاى محزونم را زدودى.
تو
تو از كدامين ابر مى نوشى كه اين گونه سرشارى؟
تو در كدامين آسمان ريشه دارى
كه اين گونه سرفرازى ...
آوازه ى او
در سينه ى شب،
اين نكته مى گفت
اين شعله مى زد
با عزم رفتن
از رنج و از غم،
هم مى توان ره توشه برداشت
هم مى توان آسوده پر زد.
غم، آموزگار شاد شبهاست.
غم، آيينه دار روى دنياست.
غم، دعوت ديدار محبوب.
غم، بانگ بيدار سفرهاست.
آوازه ى او،
آهنگ رفتن، در سينه ام ريخت
آشفته ام كرد، آواره ام ساخت،
تا در من آويخت ...
خرداد 62
📚و با او با نگاه، فرياد مى كرديم(مجموعه اشعار)
4_5879561884625011911.mp3
744.8K
🌿استاد علی صفایی حائری:
📌نه اسیر فقر باشید نه اسیر دارایی!
@einsad