🔰 فلاح و رویش
🔶🔸 امام صادق در برابر سؤال معلى از حقوق مسلم، جواب نمى دهد كه:
مى ترسم كه آن را ضايع كنى و پاسدار نباشى، ياد بگيرى و عمل نكنى تا آنجا كه معلى از حول و قوه ى خدا مى گويد و اتكاء به او را مطرح مى كند،
🔸 حضرت اين حقوق را مى شمرند و اين حقوق در هفت مرحله بيان مى شود:
۱. انصاف،
۲. اطاعت،
۳. نصر و اعانت،
۴. حفاظت و رحمت،
۵. انفاق و بخشش،
۶. مواسات و برابرى،
۷. عهده دارى و ولايت،
🔸 كه او را به سؤال وادار نكنى،
اگر احتياج دارد پيش از ابراز، تو برآورده اش كنى
تا آنجا كه به مرحله ى ايثار و فداكارى مى رسد.
🔸 اينها حقوق و تكليف هايى هستند كه بر عهده ى تو مى نشينند.
هر چقدر وجود تو گسترده شود و وسعت بگيرد اين عهده دارى بيشتر خواهد شد.
🔸 و اين نه به زور و تكلف و نه به تقليد و بازى است،
كه تو هنگامى كه ريشه درآوردى، بار خواهى داد.
🔷🔹 اينكه مى بينى ما را بايد شارژ كنند و مادامى كه پشتوانه نداشته باشيم، مى افتيم به خاطر همين نكته است كه ريشه نداريم
🔹 وگرنه همچون درختى بوديم كه قرآن مثال مى زند؛ ريشه هايش ثابت و برگ هايش گسترده اند تا آسمان، مدام بار مى آورند.
أَصْلُها ثابِتٌ و فَرْعُها فِى السَّماء تُؤْتى اكُلَها كُلَّ حين ...
🔹 اين سنگ است كه بايد كسى پرتابش كنند و تازه تا آنجا بالا مى رود كه پشت سرش نيرو باشد، همين كه فشار تمام شد، باز مى گردد و افت مى كند، ولى گياه بالا رفتن برايش طبيعى است.
🔹اينكه ما، در راه حق احساس سختى مى كنيم،
به همين خاطر است كه نروييده ايم و خودمان را بر فلاح سفارش نكرده ايم.
حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ نداشته ايم.
🔹 اين همه حقوق براى كسى كه ريشه دارد، يك حاصل طبيعى است كه نه خسته مى شود و نه به غرور مى رسد.
🔹 هر كس مى خواهد اين بار را داشته باشد، بايد از اعماق شروع كند،
و گرنه اين همه بار او را مى شكند و يا به غرور مى رساند.
🔹اين وسعت وجود وجود توست كه به اين ظرفيت مى رسد،
تا آنجا كه على وار اگر در نجد يا يمامه گرسنه اى باشد، تو آرام نگيرى و اگر خلخال از پاى زنى يهودى بيرون آمد،
تو بسوزى همچون شمع و بخروشى همچون طوفان و برخيزى همچون موج و فرياد بردارى همچون رعد.
و اين همه با عشق آسان مى شود، آنهم عشقى كه شكل گرفته و جهت يافته. ما براى عشق هاى ابتدايى خود بيش از اينها مى شوريم و بيش از اينها كار مى كنيم.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۹۶
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰 جهاد با نفس
⬜️◻️ هنگامى كه تو از خودت متولد شدى، هنگامى كه به تولدى ديگر رسيدى، با اين تولد تازه و با اين ولايت ميمون، تو دو تا مى شوى. تو صاحب دو من مى شوى. منى كه بود، منِ مادر. و منى كه شد، من فرزند.
◻️ البته منِ مادر، خودش مجموعه اى از من ها ست. مجموعه اى از احساس ها و عاطفه ها و نيرو ها ست. دنياى بزرگى است. بزرگتر از آنچه كه در روانشناسى آمده و در داستان ها نقش بسته.
◻️ اين من بزرگ، اين من مادر، با اين فرزند، ناچار درگير است و از اين لحظه به بعد، لحظه ى جهاد است.
◻️ جهاد با نفس، مبارزه بانفس، يعنى همين دو تا شدن انسان و تولد دوباره ى او.
◻️ مبارزه دو طرف مى خواهد. جهاد دو طرف مى خواهد.
تو كه هنوز تولدى نيافته اى، بيش از يكى نيستى و اين است كه مبارزه اى ندارى. مبارزه معنا ندارد. مبارزه زمينه ندارد.
◻️ با شروع مقايسه ها، همراه تكبيرها و در كنار شهادت ها ست كه عشق جهت مى گيرد و ايمان سر مى گيرد و جهاد شروع مى شود.
◻️ اين جهاد ميان تويى است كه متولد شده و ميان تويى كه توليد كرده و اين هر دو طرف همراه نيروها و آموزش هايى هستند.
◻️ نيروى من مادر، همان غريزه ها و همان وابستگى ها، همان طبيعتها وعادت ها ست و نيروى من دوم، همان عشقى است كه از غريزه ها بوجود آمده. همان زمينه هايى است كه اكنون تبديل شده.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط ، صفحه ۹۹
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰خاصیت بلا
◼️ ◾️ هنگامى كه مى خواهى، نقطه هاى ضعف خودت را بشناسى و بر روى آن كار كنى،
هنگامى كه مى خواهى در كشاكش مبارزه و جهاد، از وابستگى ها و علاقه ها، آزاد شوى، در اين دو مرحله تو قدر بلاء را مى شناسى.
◾️ بلاء، فتنه و امتحان، اين دو خاصيت را دارد:
◾️ هم نقطه هاى ضعف تو را نشان مى دهد
◾️و هم از وابستگى ها و دلبستگى ها آزادت مى كند.
◾️ تويى كه فهميده اى از تمامى هستى بزرگترى، مادامى كه از دوست، از خويشان، از خودت و از ثروت و رياست و از دنيا ضربه نبينى، اين فهم در دلت گل نمى دهد و شكوفه نمى آورد و علم اليقين تو به عين اليقين نمى رسد و پيش نمى رود،
◾️ حتى رياضت هايى كه خود مى سازيم و ورزش هايى كه خودمان شروع مى كنيم اين دو خاصيت را ندارند.
◾️ تو نمى توانى براى خودت جراح خوبى باشى. نمى توانى دمل هاى چركين را كاملًا فشار بدهى. بيشتر بازى مىكنى.
◾️ اين اوست كه مى داند بر كجا فشار بياورد و در كدام بزنگاه، تو را گرفتار كند. اين است كه بايد بلاء را از بالا بفرستند.
◾️و اين است كه با تاكيد مى گويد :
ولَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْامْوالِ وَ الْانْفُسِ وَ الثَمَرات.
◾️ در يك مرحله با ترس؛ ترس فقر، ترس آبرو، ترس ذلت با اين ترسها زير و رو مى شوى و در يك مرحله با خود گرسنگى ها و هجران ها فشار مى بينى و در يك مرحله با از دست دادن ثروت ها و آدم هاى محبوب، به كوره مى نشينى و بالاتر از اين همه، او ميوه ها و نتيجه هاى كارت را بر باد مى دهد.
◾️ يك عمر كوشيده اى، محرابى و مريدى و كلاسى راه انداخته اى، رقيبى پيدا مى كنى و ميوه هاى كارت را در دهان ديگرى مى بينى.
يك عمر كوشيده اى، درختى را از آب و گل بيرون كشيده اى و به بار رسانده اى و ميوه هايش آن چنان شاداب چشمك مى زنند و آنچنان قند در دلت آب مى كنند كه دلت نمى آيد حتى دست بزنى، اين ميوه ها را مى گيرند و اين گونه از ثمرات و نتيجه هاى كارت محرومت مى كنند.
و اين امتحان سختى است. اين بلاء بزرگى است.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۱۱۳
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰 تربیت آمریکایی!
🔷🔹 جوانكى را ديدم كه به سبك فلان مجله مى گويد كه من كمبود محبت دارم و كسى را مى خواهم كه به من محبت كند.
و باز به سبك همان مى گفت كه كسى مرا درك نكرده، كسى مرا درك نمى كند!
🔹 خنديدم در حالى كه در درونم طوفانى بود. آرام گفتم برادر تو هنوز ظرفيت خودت را درك نكرده اى.
تو خودت را درك نكرده اى و گرنه محتاج درك ديگران نبودى.
و گفتم: كسى كه با اين همه محبت از خدا، كمبود محبت دارد،
كسى كه محبت خدا او را پر نكرده، ديگر محبت چه كسى او را سرشار مى كند؟!
🔹 بيچاره تو كه درياى محبت را احساس نكرده اى، با قطره هاى به منت آلودهى اين زن و فرزند و پدر و مادر چه مى كنى؟
🔹 ما نمى دانيم كه حرفهامان به كجا مى خورد و همين طور تقليد زده مى گوييم، كمبود محبت داريم. ما كمبود محبت نداريم. ما محبت را نمى شناسيم و جلوههاى گوناگون آن را نمى فهميم.
🔹 خيال مى كنيم مرگ پدر، مريضى مادر، تنهايى و بى كسى و خوارى و ذلت، دليل بر كمبود محبت است.
همينها بزرگترين محبت هاست كه مى سازد، كه بارور مى كند.
مگر آمده ايم كه با پدر بزرگ باشيم و دست مادر را بر صورت خود احساس كنيم. و مگر اين كمبودها خودش سرشار كننده نيست؟
🔷🔹ما هنوز نمى خواهيم از اين تربيت آمريكايى صرف نظر كنيم.
🔹ما نمى خواهيم ارزش عقده ها را بفهميم؛
عقده هايى كه اگر با شناخت و آگاهى تو تركيب شوند و اگر با رهبرى تو هدايت شوند، بزرگترين حركتها را به دنبال مى آورند.
🔹 ما نصف راه را رفته ايم كه سرشاريم، نصف ديگرش را بايد با آگاهى ها و شناخت هايى از خودمان و از دنيا تأمين مى كرديم.
🔹ما خيال مى كنيم كه آمده ايم تا خانه بسازيم، بزمى بسازيم و همين كه خانه مان راخراب مى كنند و بزممان رابه هم مى زنند ناله مى كنيم و بانگ برمى داريم كه مسلمانى نيست، كه خدا نيست.
🔹بى خبر! بى خبر! آنها مى خواهند تو را بسازند
و تو را آورده اند كه بسازند و اين است كه بزمت را مى سوزانند، كه خانه ات را خراب مى كنند، كه محبوب هايت را مى شكنند، كه مگر برخيزى.
🔹خرابت مى كنند، تا آب شوى. ديوارهايت را مى ريزند تا به وسعت برسى.
🔹و اين است كه تو بايد خودت بخواهى و طلب كنى و اگر نخواهى و كردند، شكر كنى و يا لااقل صبر داشته باشى كه بارور شوى،
نه آنكه جزع بزنى و فرياد، كه فرياد خريدارى ندارد و در زير اين گنبد كبود، بازارى ندارد، كه
🔹دنيا با درد همراه است و با غم مخلوط و با رنج پيچيده...
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۱۲۱
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir
🔰شهادت ، بالاترین نعمت
◼️ انسان عظيم، در راه دنيا به بن بست مى رسد و در راه خدا به عجز.
◾️و عظمت مذهب در همين است كه پوچى و عبث انسان را به عجز تبديل مى كند.
◾️ تو كه استعدادهايى دارى، بى آرام و نيروهايى دارى پر توان،
هنگامى كه به راه افتادى،
در محدوده ها نمى توانى دوام بياورى.
◾️اين رود عظيم وجود تو، اين حوض هاى كوچك را در لحظه پر مى كند
و اين جريان مستمر، به عبث و پوچى مى رسد و مرداب مى سازد.
◾️ اين است كه در راه دنيا به بنبست مى رسى و در اين بن بست به پوچى.
◾️ تو كه راه افتاده اى، تمامى هستى براى تو بيش از يك پوسته نيست،
كه جوجه هاى به راه افتاده بايد با نوك هايشان سوراخ كنند
و از بن بست بيرون بيايند.
◾️ تو كه راه افتادى دنيا با تمامى وسعتش مى شود زندان تو و سجن تو و تو آزادى را و شهادت را و مرگ و لقاء خدايت را از تمامى نعمت ها بالاتر مى دانى،
كه آزادى از زندان براى زندانى هر چند كه بهترين غذا و مكان را به او ارزانى كرده باشند، از هر چيز ارزنده تر است.
◾️▪️ و اين است كه شهادت براى اين روح هاى عظيم تر از هستى،
بالاترين نعمت است.
◾️ انسان بزرگ تر از اين زندگى و عظيم تر از اين هستى است.
اين است كه راه مى افتد و هنگامى كه راه افتاد ديوارها را احساس مى كند و زندان را مى فهمد و پوچى و عبث در اين بن بست تجربه مى شوند.
◾️و تنها مذهب است كه جهت انسان را مى تواند عوض كند
و او را از محدودهاى تنگ، بيرون بياورد و حتى بهشت را به عنوان منزل- نه مقصد- معرفى كند
و جهت حركت انسان را به سوى نامحدودى بگذارد، كه تمامى توان او را از علم و عقل و عشق و عمل او را مى بلعد و راه هنوز ادامه دارد.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب صراط، صفحه ۱۲۴
▶️ @einsad
🛒 www.zekraa.ir
🌐www.einsad.ir