eitaa logo
استاد علی صفایی(عین صاد)
417 دنبال‌کننده
362 عکس
95 ویدیو
2 فایل
سلام استاد علی صفایی معروف به عین صاد از جمله شخصیت های فوق العاده ای است که ناشناخته مانده است. راه اندازی این کانال برای آشنایی با کلام و سیره و شخصیت ایشان است. لطفا برای معرفی ایشان کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید. آیدی مدیر @mahsolatsafa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 بسم الله الرّحمن الرّحیم ⚫️ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
یهود: به گفته یکی از نویسندگان، یهود در دوران ، و در دوران ، و فتنه انگیزی دارد. این کاری بود که یهود به‌راحتی از عهده آن بر آمد و دیدیم در جزیره چه ها که نکرد. علی صفایی حائری ، حرکت، ۲۱۶. استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 آدمى به سادگى احساس مى‏كند كه لبخند، محبّت، بدگويى و دشمنى و چيزها و كسانى در او اثر مى‏گذارند. او را خوشحال و يا رنجور مى‌سازند و انسان اين مؤثرها و اين تأثير را بلاواسطه در وضعيت ذهنى خود منعكس مى‌بيند. 💠 حالا نوبت تفكر و محاكمه‌ى همين تأثيرهاى طبيعى و همين جريان‏هاى مشهود است. چرا اينها در من اثر گذاشته‏اند. هر چه در من اثر بگذارد، نشان مى‏دهد كه من همان قدر هستم. خودشناسى؛ يعنى همين جمع بندى و محاسبه، كه:«قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّته». 💠 هنگامى كه كفش پاره‏ى من و يا ماشين سوخته‏ى من، مرا به گريه، به رنج مى‏اندازد، اين نشان مى‏دهد كه من در سطح كفش و ماشينم. من خودم را همين قدر مى‌دانم. 💠 آنچه ديروز مرا مى‌رنجاند امروز كه خودم را بالاتر مى‏ دانم و مهم‏تر مى‏شناسم، برايم رنج ‏آور نيست. 💠 پس رنج‏هاى من شاهدان اندازه‌ى وجود من هستند و گواهان صادقى هستند كه مرا به خودم نشان مى‌دهند. 💠 و اگر من خودم را در مقايسه با اينها جلوتر و بيشتر مى‏دانم، اين رنج‏هاى طبيعى، ديگر توجيهى برنمى‌دارند و به تدريج كنار مى‌روند. 💠 گفتم به تدريج، چون آنچه ريشه ‏دار است، به تدريج كنترل مى‏شود و در عمل محدود مى‏گردد. آنچه راحت فهم مى‏شود، به همان راحتى عمل نخواهد شد. 📚 انسان در دو فصل، ص ۶۶ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
📚بیداری : آدمی هنگامی که در تاریکی و ابهام قرار می گیرد، وحشت می کند، ولی وقتی تمام راه برایش روشن شد و آخر خط را دید و به شهادت رسید آن موقع منتظر وقایع و خطرهاست. این شهادت در انسان انتظار و قدرت را به وجود می‌آورد که شاهد، منتظر است؛ منتظر حادثه ها... 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🔰شرط وصول به رحمت الهی گاهى پدرم به من مى‌گفت: برو خانۀ عمه‌ات و بگو فلانى بيايد. من كه با پسر عمه‌ام قهر بودم و برايم سخت بود كه به خانه‌شان بروم، مى‌رفتم و يواش، به طورى كه نشنوند و جواب ندهند، در مى‌زدم، بعد برمى‌گشتم و مى‌گفتم نيستند. كار را مى‌كردم، ولى نه به خوبى. كار خوب را، خوب انجام نمى‌دادم. در اين سير قرآنى، خداوند مى‌فرمايد: رحمت او به محسنين نزديك و قريب است نه واصل. از وصال رحمت گفتگو نمى‌كند، كه از قرب رحمت مى‌گويد و اين به اين معناست كه حتى با رحمت واسعۀ حق، با رحمتى كه به ما نزديك است - مايى كه در حد احسان و بالاتر از تقوا ايستاده‌ايم - مى‌توانيم محروم بمانيم. با توجه به اين نكته، خواه ناخواه حالتى از خوف و رجاء در آدمى شكل مى‌گيرد؛ خوفِ دورى و ابتعاد از رحمت حق، خوف از اينكه از هيچ گناهى دور نيست و لو در فرض اطاعت و احسان و رجاء به رحمت حق و اميد مزد و پاداش و لو در فرض تفريط و عصيان. با اين توضيح، انسان نه به اعمال خود مى‌تواند اميدوار باشد و نه به اعمال خود، چرا كه رحمت حق به محسن نزديك است. محسن تا به اينجا روييده و حركت كرده و گام برداشته، امّا با اين حال، رحمت حق به او نزديك شده، نه واصل. پس چه اميدى براى ما باقى مى‌ماند؟ براى مايى كه هيچ فاصله‌اى از اينكه با دست‌هاى خود على (ع) را تكه تكه كنيم، نداريم. اينها را شوخى نگيريم! كه هنوز گرو نرفته‌ايم و گير نكرده‌ايم. منى كه پنجاه سال دويده‌ام و پنجاه نفر را براى خود جمع كرده‌ام، به آنها علاقمند شده‌ام و آنها را براى خودم مى‌خواهم، اگر ببينم تو آمده‌اى تا آنها را كيش بدهى، نمى‌گذارم و به هر عنوانى ذليلت مى‌كنم؛ كه آدمى وقتى گرو برود، چه‌ها كه نمى‌كند! 📚اخبات، صفحه 13 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 از هيچ گناهى دور نيستيم‏. 🔷 حالى كه بر من گذشت اين بود كه انسان از هيچ يك از ذنوب و سيئات و گرفتارى‏ها دور نيست؛ گرفتارى‏هايى كه اساساً از شك و شرك و نفاق شروع مى‏شود و تا كفر و انواع ديگر فجور و گرفتارى‏هايى كه به قلب ما، به خيال ما، به وهم ما و به تفكرات و تأملات ما و به ساير اعضاء و جوارح ما؛ در بطن و فرج و سمع و بصر و دست و پا و ... برمى‏گردد. 🔷 آدمى با هيچ يك از اينها فاصله‏اى ندارد. اگر روزى به ما بگويند آيا حاضرى نبى‏ّاى از انبياء الهى و ولى‏ّاى از اولياى الهى را بكشى؟ جواب ما منفى است و حتى از اين سؤال، وحشت هم مى‏كنيم. 🔷 اگر بگويند آيا حاضرى با مَحرم خودت در كنار كعبه زنا كنى؟ آيا حاضرى حلقوم على اصغر ابا عبداللَّه الحسين علیه السلام را بِبُرى؟ آيا مى‏توانى حسين فاطمه سلام الله علیها را تكّه تكّه كنى و فرق على علیه السلام را بشكافى؟ 🔷 مى‏گوييم خير! تمام جواب‏ها منفى است و خودمان را از اين اعمال بسيار دور مى‏بينيم. احساس مى‏كنيم كه اين گناهان، گناهان ما نيست و بين ما و آنها، حائل‏ها و واسطه‏هاى زيادى وجود دارد. 🔷 اعتقادم اين است كه ما هنوز در فضاى اين گناهان قرار نگرفته‏ايم. هنوز مجبور نشده‏ايم كه به خاطر محبوب‏هامان دست به هركارى بزنيم، در حالى كه همه فرعونيم، فقط مصرهاى ما كوچك و بزرگ مى‏شود. من در محدوده خانه‏ام، مادر و پدرم، فرزند و عيالم، فرعونى هستم و «أَنَا رَبُّكُمُ الاعْلى‏» را در آن حد دارم و در اين زمينه قدم برمى‏دارم. 🔷 گاهى كه با چند نفر همراه مى‏شوم و در ماشينى مى‏نشينيم، تفرعن مى‏كنم و زير بار نمى‏روم و جبروت و كبريا و خودخواهى‏هايم در آن مرحله، ظهور و بروز مى‏كند. و گاهى هم اين اتفاقات و اين حالت‏ها در محيط كارم متجلّى مى‏شود. 🔷 جريانى بود كه براى خود من تذكّر زيادى داشت. بقّالى بود كه گاهى از او شير مى‏خريدم. من دو شيشه شير مى‏خواستم، اما او مى‏گفت بايد يك ظرف ماست هم ببرى، در حالى كه مى‏ديدم بعضى مى‏آمدند و بدون اينكه او به آنها چيزى بگويد، ده تا ده تا شير مى‏بردند. با خنده گفتم پس يك شيشه شير بيشتر نمى‏خواهم. او هم گفت: نه آقا! همين كه گفتم! 🔷 وقتى به انسان اختيار چهار تا شير، چهار تا آفتابه، چهار تا آدم، چهار تا لباس و ... را مى‏دهند، او مقرراتى را به دلخواه و از پيش خود مى‏آورد، در حالى كه خداوند حكمى را براى آن قرار نداده است، بلكه حكم را خودِ من تشريع مى‏كنم. 🔷 كاش اين مجعولات و اين منزّلات، لااقل مساوى و براى همه بود، اما اين طور نيست بلكه حدود و ثغور آن را، تفرعن من، ضعف‏ها و قدرت‏هاى من، اينكه به چه كسى بستگى دارم و در گرو چه كسى هستم، اندازه مى‏گيرد. 🔷 ما بايد اين حالت را براى خود تصوّر كنيم كه ممكن است در همين مجلس، شرايط طورى شود كه تصميم بگيريم ولىّ خدا را تكّه تكّه كنيم. واقعيت امر اين است كه شايد بُغض‏ها آن چنان بالا رود، حسادت‏ها آن چنان تحريك شود كه به خاطر اينكه كم نياوريم، به خاطر اينكه افت نكنيم، به خاطر اينكه ذليل نشويم، همه عزيزان حق را ذليل مى‏كنيم تا آنچه را كه به آن وابسته‏ايم از بين نرود؛ مثل همان حرفى كه هارون الرشيد به پسرش گفت. 🔷 در تاريخ آمده است وقتى به هارون گفتند كه اينها پسر عموهاى تو هستند، بستگان تو هستند، پس چطور آنها را تكّه تكّه مى‏كنى؟! او به پسرش گفت: تويى كه فرزندم هستى و از چشمم عزيزتر، اگر روزى ببينم در آنچه من دارم طمع كرده‏اى، چشم‏هاى تو را هم در خواهم آورد. 📚 اخبات، ص ۸ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 حکیم کیست؟ 🔷 حكمت‏ در برابر جهل است و جهالت. و حكيم‏ كسى است كه خودش را بشناسد كه حضرت علی علیه السلام می فرماید:«كَفَى‏ بِالْمَرءِ جَهْلًا انْ لا يَعْرِفَ قَدْرَهُ». 🔷 كسى كه اندازه‏هاى وجودى خودش را، استمرارش را و روابطش را نشناخت، هر كس كه باشد حكيم نيست، سرشار از هزار فلسفه و تاريخ فلسفه هم باشد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۴۳ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🔰درجه وجودی من ✴️❇️ تأثیرپذیری و رنج و شادی تو،نشان دهنده ی قدر و درجه ی وجودی توست و باید محاکمه شود که چرا این طبیعت را نگه داشته ام، ✴️❇️ که از فلان حرف، فلان عمل و فلان برخورد، خوشحال و یا ناراحت بشوم. ✴️❇️ من می توانم با دگرگون کردن توقع ها، تحمل هایم را زیاد کنم. 📚 نامه های بلوغ ص ۳۰ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
دنیا ✴️✅ ما از هنگامى كه به دنيا آمده ايم، پستانك به دهانمان گذاشته اند و لالايى در گوشمان خوانده اند و ما هم خيال كرده ايم كه دنيا خوابگاه است و آخور است و عشرتكده. ✴️✅ بر اساس همين عادت قضاوت مى كنيم كه عجب خوابگاه بدى و عجب رستوران درهمى و عجب عشرتكده ى ماتم زده اى. ✴️✅ ما با شناخت استعدادهاى عظيم خود مى يابيم كه كار ما حركت است و در نتيجه هستى راه است. «فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ»، و دنيا كلاس زندگى است. «عَلَّمَ الْانْسانََ»، و زندگى كوره است. «دارٌ بِالِبَلاءِ مَحْفوُفةٌ»، ✴️✅ و اين است كه دنيا را به غم بسته اند. و در اين كلاس هزارها زبان و هزارها پيام گذاشته اند تا هزار هزار گوش خود را باز كنيم و درسهايى بگيريم. ✴️✅ و از هر آيه اى و از هر واقعيتى به هزار رمز، به هزار نكته، به هزار اشاره راه ببريم، كه هزار نكته ى باريكتر ز مو اينجاست. 📙📕 مسئولیت و سازندگی، ص 261 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🔴🔵 چند بچه کافیست❓❓❓ ✴️✅ آن روزها همه جا پر بود از تبلیغات «فرزند کمتر زندگی بهتر». از رادیو و تلویزیون گرفته تا تابلو های که در خیابانها و بیمارستان ها؛ خود نمایی می کرد. ✴️✅همه و همه در حال ترویج همین فرهنگ بودند. مدت ها با خودم فکر می کردم که آیا زیر بنای این حرف درست است یا نه؟ ✴️✅ حاج آقا صفایی در حالی پسرش هادی را بغل گرفته بودند وارد شده و پس از احوالپرسی؛ به بازی با او پرداختند. ✴️✅در همین حال از شیخ پرسیدم: ببخشید حاج آقا بالاخره فرزند کمتر زندگی بهتر، یا فرزند بیشتر زندگی بهتر؟! ✴️ حاج شیخ گفت: اگه بتونی از پس تربیتشون بر بیای ده تاش هم کمه، اما اگه نتونی، یکیش هم زیاده. 📕📙📙 رد پای نور ص ۱۷ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 شايد تو هنوز از فاطمه (اين كوثر رسول و همراه على و مادر مجتبى و حسين و زينب) چيزى ندانى و شايد مثل آن بى‏خبر، كه‏ گفته بود فاطمه‏الگوى ما نيست، الگوى ما اوشين است! 💠 راستى، اينها را كه لمس كرده‏اى و شناخته‏اى، بزرگ بدانى و استقامت و پيشرفت و يا علم و هنر زن‏هاى شناخته شده، الگوى تو باشد. 💠 ولى همين‏قدر بدان، كه اگر اين زن‏هاى بزرگ كار و تلاش و علم و هنر، توانستند كه از محدوده‏ى خانه و پدر و مادر و هم‏وطن خود بيرون بيايند؛ و اگر توانستند كه به‏خاطر ديگران، از سينه و صورت و جان خود بگذرند؛ و اگر توانستند، نه به‏خاطر آزادى و عدالت و رفاه و تكامل و...كه به‏خاطر رشد انسان كارى بكنند، تازه مى‏توانند فاطمه را الگو بگيرند و در اين كاروان، مى‏توانند همراه او باشند. 💠 حكومت ابوبكر و عمر، حكومتى است كه از تمامى حكومت‏هاى امروز دنيا، عادل‏تر و انسانى‏تر است. اينها كسانى بودند كه عدالت را بر خودشان هم جارى كردند و به كاخ‏ها و برخوردارى‏ها روى نياوردند. 💠 ولى فاطمه به حكومتى دل‏بسته، كه نه تنها پرستار، كه آموزگار باشد؛ و آن‏ هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت؛ كه آموزگار تمامى دنياها و تمامى عوالمى كه انسانِ بزرگ در پيش دارد و با اين نگاه، فاطمه بر ابوبكر و عمر مى‏شورد و آنها را كنار مى‏گذارد و در كنار على جان مى‏دهد و آنگونه وصيت مى‏كند تا امروز علامت راه و آموزگار اين چنين جهاد و مبارزه‏اى باشد. 💠 فاطمه، الگوى كسانى است كه بيش‏تر از خودشان هستند و بيش‏تر از رفاه و عدالت و تكامل را مى‏خواهند؛ كه انسان، با رسيدن به تكامل و شكوفايى استعدادهايش، جهتى عالى‏تر مى‏خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را مى‏ربايد. 📚 نامه‌هاى بلوغ، ص ۱۳۴ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🔷 حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:«عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أعيُنِهِم»؛ عظمت خالق در درون متقین کاری می‌کند که هر چه غیر او به چشمشان نمی‌آید. 🔷 چشم راه ورود به دل است. وقتی چیزی در چشم تو بزرگ بیاید به دلت راه پیدا می‌کند؛ اما وقتی چیزی به چشمت حقیر بیاید، راهی به دل پیدا نمی‌کند. 🔷 در دلی که خالق آن را پر کند، جا برای هیچ مخلوق دیگری باقی نمی‌ماند. 📚 آسمان لاجوردی، ص ۱۵۶ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 دزد و راهزن دوروبر قافله پِهن آفتابی نمی‌شود. کاروانی که بار طلا و جواهر دارد، مورد سوء قصد طرّاران قرار می‌گیرد. 💠 همین که می‌بینی راهزن‌ها، برای غارت یک قافله بسیج شده‌اند، یعنی آن کاروان توشه ارزشمندی دارد. 💠 خدا همین را می‌گوید:«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقُوا إِذا مَسَّهُمْ طَائِفُ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ». با هجوم شياطين، مؤمنین متذکّر و بیدار می‌شوند. به بصیرت می‌رسند. 💠 هرجا دیدی شیطان دور کاری را گرفته یک معنا بیشتر ندارد: آن کار خیلی ارزشمند است؛ وگرنه شیطان بیکار نیست وقت خودش را صرف کارهای بی‌ارزش کند. 📚 آسمان لاجوردی، ص ۲۷۷ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 برای شناخت خودت، نیاز به سکوت داری. باید با خودت خلوت کنی تا بتوانی بیندیشی. 💠 یک متر بردار و روی قد و قامتت بگذار. از چه چیزهایی خوشحال می‌شوم و چرا؟ 💠 یعنی من این قدر حقیر آفریده شده‌ام یا خودم را تا به این حد تحقیر کرده‌ام؟ اندازه من این است یا خودم کردم که لعنت بر خودم باد؟! خاک بر سرم کنند اگر اینم. هر وقت در آینه نگاهم به خودم می‌افتد، می‌گویم: این تویی، خیرِ سرت قرار بود آنچنان رشد کنی که با هیچ طوفانی نلرزی. می‌بینی قدم از قدم برنداشته‌ای! 📚 آسمان لاجوردی، ص ۱٠۹ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🔶 مسأله اين است كه ما به چاى‏ها، آجرها، درها و ديوارها، بيش از هر چيز فكر كرده‏ايم و خود را در زندان زندگى بسته‏ى خود محبوس ساخته‏ايم و در قبرستان تكرارها مدفون نموده‏ايم و باكمان نيست كه پوسيده‏ايم و از دست رفته‏ايم و خودمان بزرگ‏ترين مجهول مانده‏ايم. 🔶 اگر ما به خويش و به انسان‏ها به اندازه‏اى كه به يك ليوان خالى فكر كرده‏ايم فكر مى‏كرديم، مى‏توانستيم در هر راه اين گام‏ها را برداريم و در هر كلاس درس‏هايى بگيريم و درس‏هايى بدهيم و در اين داد و ستد، بهره‏هاى بزرگى بدست بياوريم. 📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۴۵ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
📚 معرفی کتاب روزهای فاطمه؛ شرحی بر خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها استاد صفایی 💠 روزهای فاطمه دست نوشته ای است مختصر از مرحوم استاد که در آن، دو شکل حمايت حضرت فاطمه سلام الله علیها از ولیّ خدا و احقاق حق علی علیه السلام به صورت مختصر و مفيد، توضیح داده شده است.  💠 در قسمت دوم اين کتاب به شرحی از خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد مدينه(خطبه فدک)، پرداخته شده است. در اين قسمت، از زيبايی و قدرت و پيام و ارتباط و انسجام اين خطبه، نمونه‌هايی آورده شده و نشان داده شده که تفاوت اين خطبه با خطبه‌هايی که از فصحاء و بلغای عرب مثل صهبان وائل و غيره، نقل می‌کنند، چقدر زياد است و مقايسه‌ها، مع الفارق. 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 من مى‏خواهم از دو شكل حمايت حضرت فاطمه خلاصه اى بياورم: يكى حمايت‏هاى تاريخى و فراموش شده و توجيه شده و ديگرى حمايت‏هاى زنده كه تا امروز رسا و گوياست. 💠 كوچه‏هاى سرد مدينه و خانه‏هاى بى‏بار انصار و در كوبه‏هاى مكرر و سرهاى ذليل و زبان‏هاى بسته، گواه فاطمه است، همانطور كه ديوار مسجد و شعله‏ى سركش و در سوخته و پهلوى شكسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ايستاده‌اند. 💠 ولى مى‌توان از اين شهادت و گواهى، خاموش گذشت و يا آنها را توجيه كرد؛ كه گلايه از دوست بوده و شكايت از حبيب و بقيه پرگويى رافضى و آتش افروزى خارجى است. 💠 اما شكل دوم حمايت حضرت فاطمه، قبر پنهان و كلام گويا و فرياد سنگين اوست؛ كه از گذشته تا امروز را پر كرده ‏اند و در تمامى محكمه‏ها به گواهى ايستاده ‏اند و به شهادت زبان باز دارند. 💠 رسول خدا، تنها يك يادگار دارد؛ كه سيدةالنساء است، كه بضعة الرسول است، كه أمّ أبيهاست؛ كه محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. و همين نشان مى‏دهد كه او جز رضايت و سخط خدا، رضايت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگيزه‌ى دنيايى و نفسانى و شيطانى جداست و همين نشان مى‏دهد كه معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است. 💠 اين يادگار رسول در جوانى (نمى‏گوييم مظلوم و مقتول) كه لااقل به گونه‌اى مرموز و مجهول در خاك رفته و حتى از قبر او هيچ نشانى نمانده. و معلوم نيست كه در مسجد است، كه در كنار رسول خدا است، كه در بقيع است! اين بى‌نشانى، نشان چيست؟ آيا نشان قهر فاطمه و دنياطلبى فاطمه و زياده خواهى فاطمه است؟ 💠 اين از چه حكايت مى‏كند؟ از تجاوز فاطمه و از عدالت و قاطعيت خلفاء، كه حتى بر زياده ‏طلبى‏هاى تنها يادگار رسول شمشير مى‏كشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج (زیوری که بر بازو می‌بندد) مى‏گذارند و آتش مى‌افروزند و خانه را مى‏سوزانند، حتى اگر فاطمه در آن باشد. 💠 آنها كه بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نياشفتند و آنها كه بر چپاول معاويه در شام آن هم به مدت بيست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى كه ابوهريره و الاغ لخت او را با قانون از كجا آورده‌اى، محاكمه‏ مى‏كردند. آنها فاطمه را متجاوزتر و زياده طلب‏تر از خالد و معاويه مى‌دانستند و يا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهريره‏ى حاكم بحرين به حساب مى‌آوردند⁉️ 💠 در هر حال اين يك گواه است كه شهادت مى‏دهد كه حضرت فاطمه با سردمداران همراه نبوده و از آنها رضايت نداشته و بر آنها غضب كرده، حتى پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مى‏خواسته است. 💠 مگر اينكه بگوييم اين كار حضرت فاطمه نبوده، كه كار على علیه‌السلام و يا بازماندگان فاطمه است و حضرت على از حضرت فاطمه جداست و حضرت فاطمه بر حضرت على غضب كرده است. و به خاطر تزويج على علیه‌السلام بر سر حضرت فاطمه، رسول‏ خدا فرموده كه خدا به خاطر غضب حضرت فاطمه غضب مى‏كند. 💠 و گواه زنده‏ى ديگر كلام اوست (خطبه فدک) كه اينگونه سركش و رساست؛ كه اكنون پيش روى شماست. 📚 روزهای فاطمه، ص ۱۸ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
✅👈 معنای حقیقی توکّل ✴️ تو با وجود تمامی وسیله‌ها مغرور نمی‌شوی که رسیدم و بدون هیچگونه وسیله مأیوس نمی شوی که ماندم؛ این معنای توکل است. ✴️ این معنا از توکل با تنبلی و گشاد بازی، کاری ندارد. تو بر وسیله‌ها تکیه نداری، نه آنکه از وسیله‌ها استفاده نکنی. ✴️ تو با تمامی وسیله‌ها امیدوار نمی‌شوی و بدون هرگونه وسیله‌ای مأیوس نمی‌مانی، در حالی که از تمامی امکانات هم بهره بر می‌داری. ✴️ کسی که امکاناتش را به کار نمی‌اندازد و به خیال خودش می‌خواهد، خدا کارش را راه بیندازد، محتکر است و بی حاصل. ✴️ و این نکته را فراموش مکن که از واسطه ها بهره گرفتن، با آنها را حاکم گرفتن و بت گرفتن فرق دارد. هزار نکته‌ی باریک تر ز مو اینجاست. 📚 صراط ص ۱۴۰ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 عشق، يك ترس را مى‏برد و يك ترس را مى‏آورد. 💠 كسى كه عاشق چيزى شد، از مانع‏هايى كه در راه معشوق است باك ندارد و نمى‏ترسد، اما از جدايى و از فراق محبوب وحشت مى‏كند و مى‏هراسد. 📚 مسؤولیت و سازندگی، ص ۳۲۲ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🔷 چگونه مى‌توان عشق را در نهاد انسان بر افروخت؟ و چگونه‏ مى توان او را از محبت سرشار كرد؟ 🔷 جواب اين سؤال خيلى ساده است. ما چه وقت عاشق يك پارچه، يك ماشين و يا عاشق ثروت و قدرت مى‏شويم؟ 🔷 هنگامى كه آن را مى شناسيم و ارزش آن را مى‏يابيم، همان وقت به سوى او مى‏شتابيم. 🔷 معرفت و شناخت، عشق را سبز مى‏كند و به وجود مى آورد. شناخت خوبى‏ها در انسان عشق را زنده مى‏كند و شناخت بدى‏ ها نفرت را و اين عشق و نفرت انسان را به حركت مى ‏اندازند، جلو مى ‏آورند و يا فرارى مى‏ دهند. 🔷 بهتر بگويم، ما عاشق آفريده شده‏ايم، با سنجش و مقايسه، معشوق و معبود را انتخاب مى كنيم. عشق و نفرت و ترس در ما هست. ما با شناخت‏ها و مقايسه ‏ها، به اينها جهت مى‏دهيم و آن‏ها را رهبرى مى كنيم. 📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۶۷ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حاج آقا عزیزالله حیدری 💠 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر رسیدگی به افراد و اهتمامش به حلّ مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. 💠 بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته‌اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می‌گرفت، وارد شد. 💠 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. 💠 یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟ 💠 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. من این مسائل کوچک را از أهل بیت علیهم السلام نمی‌خواهم. از آنها باید خودشان را خواست. 📚 مشهور آسمان، ص ۸۵ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حاج آقا پورسید‌آقایی 💠 استاد صفایی رحمة الله علیه اگر حاجتی داشت بر سر قبر پدر و مادر و یا فرزند شهیدش محمد که در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسیده بود، می‌رفتند. 💠 می‌گفتند: روزی رفتم سر قبر محمد و گفتم: بابا برای داداشت موسی چند جا خواستگاری رفته‌ایم و هر کدام به دلائلی جور نشده است. 💠 بابا تو اگر بودی برای داداشت چه می‌کردی؟ الان دستت بازتر است هرکار می توانی بکن. 💠 می‌گفتند: این را گفتم و آمدم خانه. شب تلفن زنگ زد و خانواده یکی از دوستان که چند ماه پیش جواب رد داده بودند از ما دعوت کردند به منزلشان برویم نظرشان عوض شده بود. خیلی سریع کارها درست شد و موسی هم داماد شد. 📚حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۳۸ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حجةالاسلام موسی صفایی 🔷 من و محمد در بسیج مسجد خرمی ثبت نام کرده بودیم. محمد که سنش از من بیشتر بود و شرایط اعزام را داشت، بالاخره تصمیمش را گرفت و آماده‌ی حرکت به سمت جبهه شد. 🔷 وقتی عزم محمد بر حرکت جزم شد، پدرم به او گفت: خیال نکنی آخر جبهه شهادته ها! آمادگی این رو هم داشته باش که بری اسیر بشی و سال ها توی سلول‌های نمور زندگی کنی، یا ترکش بخوری و عمری زمین گیر بشی. 🔷 اگر داری به عشق شهادت میری، باید این آمادگی رو هم داشته باشی که عمری ناچار باشی روی ویلچر بشینی و در عین حال هیچ وقت هم از کرده‌ی خودت پشیمون نشی، پس اول شهید شو بعد به شهادت برس. 📚 رد پای نور، ج ۳ ص ۱۶۶ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حاج آقا پورسید‌آقایی 🔷 یکی از بازاری های قم تک پسری داشت که هربار می‌خواست به جبهه برود، مانع می‌شد و چند بار او را از اتوبوس اعزام به پایین کشیده بود. 🔷 تا بالاخره پسر خود را به جبهه ها می‌رساند و به فوز شهادت می‌رسد. مجلس بزرگی در قم برایش گرفتند. پدر دم در ایستاده بود و هر که او را تسلیت می‌گفت، در جواب می‌گفت: بله فرزند از دست ندادی که بدانی من چه می‌کشم. 🔷 حاج شیخ از مجلس که بیرون می‌آمد، سرش را دم گوش پدر برد و جمله‌ای گفت پدر آرام شد و به فکر فرو رفت و دیگر چیزی نمی‌گفت. 🔷 از حاج شیخ پرسیدند: چه گفتی؟ گفت: به او گفتم: غم از دست دادن فرزند آن هم تک پسر خیلی سنگین است؟ گفت: آری. 🔷 احساس کرد با او همراهم، ولی بلافاصله به او گفتم:«ولی سینه مؤمن بزرگتر از اینهاست؛ مؤمن دلش دریاست». 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۴٠ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 حاج آقا پورسید‌آقایی 💠 استاد صفایی رحمة الله علیه می‌گفتند: اگر مهمان برایتان آمد از او نپرسید: شام و یا ناهار خوردی یا نه؟ 💠 چه بسا رویش نشود که راستش را بگوید و یا شرمنده شود. بروید و سفره را بیاورید؛ اگر خورده باشد نمی‌گذارد پهن کنید. 💠 می‌گفتند: تا همین اندازه هم نباید شرمندگی را در چهره برادر مؤمن دید. خودش هم همین گونه بود. 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۱۹ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
🎤👈 عبدالرضا هاشمی ارسنجانی ✅ یک روز وقتی در خانه استاد صفایی رحمة الله علیه سرم را روی بالش گذاشتم، به دیوار ها و بند میان آجرهای کرم رنگ نگاه می‌کردم که نگاهم به سقف افتاد، سقف قدیمی و قشنگی بود. ✅ با خودم فکر کردم: کافیه با یک خرج سبک، رنگ و روی اینجا رو عوض کنی و طوری درش بیاری که هر کی اینجا میاد نه تنها فراری نشه، بلکه لذّت هم ببره. ✅ از طرفی هم خودم بنّایی بلدم و گچ کاری هم که خرج زیادی نداره، پس تمومه. فقط مونده یه کسب اجازه از حاج آقا که اون هم دلیلی نداره که مخالفت کنه، تازه خوشحال هم میشه که سر و وضع اینجا آبرومند بشه. ✅ صبح وقتی استاد صفایی آمد، عرض کردم: اگه اجازه بفرمایید من می‌تونم با کمی خرج، به سر و وضع این زیرزمین برسم و از این حالت بیرونش بیارم. ✅ در ضمن اوستا عمله هم که نمی‌خواد، خودمون هستیم کار می‌کنیم. نظر شما چیه؟ ✅ ایشان گفتند: اینجا با همین اوضاعش کفاف عمر ما رو میکنه. ما اگه می‌خوایم برسیم باید کمی به خودمون برسیم و یه دستی به سر و روی دلمون و خودمون بکشیم که خیلی واجب تره، پس برو انرژی خودت رو جایی صرف کن که ارزشش رو داشته باشه. 📚 رد پای نور، ج ۱ ص ۶٠ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)
💠 دخترم! به حقّ حق قسم، كه من شماها را براى خودم، كارهاى خودم، براى بهره‏هاى خودم نخواسته‏ام. 💠 و تمامى انتظار و تمامى دعا و خواسته‏ام، براى وجود گسترده و بارور شما بوده؛ تا از كسانى باشيد كه خداوند در برابر فرشته‏ها به شما مباهات كند و شما را در آسمان‏ها به بزرگى بخوانند. 💠 تمامى دعا و تمامى آرزوى من، اين است كه تو را فاطمه‏ى رسول و همسر على و مادر زينب، به چشم عنايت بپذيرد. 💠 تمام خواسته‏ى من، اين است كه شما همه، نور چشم أولياء خدا و سرور قلب آنها باشيد؛ نه سنگى در راه خدا و خارى بر دامان رسول و استخوانى در گلوى على و ضربه‏اى بر گونه‏ى فاطمه. 📚 نامه های بلوغ، ۱۳٠ 🆔👈استاد علی صفایی(عین صاد)