🖇
ایام حج سال گذشته، برادرم به صورت کاملا ناگهانی به مکه مشرف شد.
تصمیم گرفته بود کانالی در پیامرسان بله راه بیندازد و در آن سفرنامهاش را مکتوب کند تا هم برای خودش ماندگار باشد و هم برای کسانی مثل من جامانده، از فیض عظیم حج، بهرهای برسد.
القصه؛ توفیقی شد که با کاروان جانبازان کشور راهی شود. از همان ابتدا با مطالبی که در کانالش میگذاشت همراهش بودم تا روزی که با شهید زنده و جانباز سرافرازی از وطنمان آشنایمان کرد. همان عزیز بزرگواری که به قول خودش از همه جانبازتر بود و بنا بود رزق آخرین روز از سی روز امسال ما را فراهم کند.
و آشنایی با روح لطیف و شخصیت ناب سرکار خانم «حاجیه فاطمه صفری» همسر و همراه و یار وفادار برادر جانبازمان «حاج ابراهیم صمدی» بشود بزرگترین سوغات سفر حج ابراهیمیشان برای ما.
و امروز در آخرین دقایق چهاردهمین فرصت پرواز شهداییمان، با این دو عزیز بزرگوار همراهیم.
🦋
✍🏻 جانبازترین جانباز
به قول علی، رئیس کاروان جانبازان، شاید جانبازترین جانباز کاروانمان باشد. از سال ۶۲ مجروح شده، یعنی قبل از به دنیا آمدن خیلی از ماها...
از سینه به پایین، کاملاً فلج و بیحس.
به اختیار خودش، نه میتواند بنشیند، نه بخوابد. کافی است اندکی به جلو یا عقب یا طرفین، سر و گردنش را خم کند. حتماً میافتد.
بدنش نه گرما را حس میکند نه سرما را. فقط وقتی بیحال و کرخت میشود میفهمند که سردش بوده و پتو رویش میاندازند؛ وقتی هم گُر میگیرد، میفهمند گرمش بوده...
چهار سال زخم بستر داشته و مجبور بوده به رو بخوابد. شکل پاهایش هم برای همین تغییر کرده...
ولی آنقدر راضی است به رضای خدا...
آنقدر تسلیم است که از خودت خجالت میکشی...
رزق روز عرفهٔ ما را ساخته...
میگوید: «جانباز شدن راحت است ولی نگه داشتنش خیلی سخت!» میگوید: «کافی است فقط یکبار از سر خستگی و ناراحتی، به تقدیرت بد و بیراه بگویی و آن وقت، تمام»...
با لهجهٔ ترکی شیرینش و با لکنت زبانی که غم و دردِ قصّههایش را صدچندان میکند، غصههایش را تا مغز استخوانت میچشاند. برایم میگوید و با شرم از بندگی خودم و نعمتهایی که کفران کرده و میکنم، گوش میکنم و آب میشوم...
«حاج ابراهیم صمدی»، جانباز قطع نخاع اهل زنجان، که خدا بخاطرش به ما منّت گذاشته و شاید به آبرویش به ما نگاه کند و در این شلوغی عرفات ببخشاید...
✍🏻مهدی دقیقی/سرزمین عرفات/حج ابراهیمی سال ۱۴۴۴ ه.ق
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
نام و نام خانوادگی جانباز: ابراهیم صمدی
تولد: ۱۳۴۱، زنجان.
مجروحیت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۴، عملیات خیبر.
درصد جانبازی: ۸۰ درصد
شهادت: در رکاب حضرت ولیعصر عجلاللهتعالی فرجهالشریف انشاءالله.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋
📚بیقرار
قرارشان این نبود. حداقل یکی از آنها باید شهید میشد.
ابراهیم مجروح شده بود. وقتی خبرش به اصغر رسید و فهمید رفیقش قطعنخاع شده خودش را به بیمارستان رساند.
_مرد حسابی! قرار ما این بود؟!
_ نه! این نبود؛ ولی بیشتر از این هم از من برنمیاد!
_ دیگه فایده نداره! از تو نه رفیق درمیاد نه شهید! این کار خودمه!
قرار گذاشته بودند هرکس زودتر شهید شد هوای دیگری را داشته باشد.
مرخصیاش که تمام شد برگشت جبهه؛ و شد «شهید اصغر کرباسی».
از آن به بعد، ابراهیم ماند و غم دوری از رفیقی که فقط هواداری او میتوانست روزهای سخت و جانکاه جانبازی را برایش هموار کند.
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
👩🏻💻طراح: زینب دباغ
🎙با صدای: رضوانه دقیقی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
جانباز والامقام «حاج ابراهیم صمدی» در سال ۱۳۶۲ در حمله خیبر، با اصابت ترکش، از ناحیه مهرهی کمر، قطع نخاع شد.
در آن زمان بهخاطر نبود امکانات کافی و همچنین اطلاعات محدود در مورد نحوه انتقال مجروحین جنگی و قطع نخاعی، ضایعه ایشان به مراتب بیشتر شد. او را پشت تویوتا همراه با شهدا به بیمارستان انتقال دادند. ابتدا بهعلت خونریزی شدید و بیهوشی گمان میکردند او هم شهید شده است؛ اما خواست خداوند غیر از آن بود.
دکترها از ویزیت او امتناع میکردند و اعتقاد داشتند کسی که تا صبح زنده نمیماند لزومی ندارد که معاینه شود. حتی اعتراض خانوادهاش هم تاثیر چندانی نداشت.
در همان روزهای اول بستری، دکتر متوجه عمق ضایعه ایشان شده و خبر قطع نخاعیاش را مستقیم به خود او اعلام کرده و گفته بود که دیگر تا آخر عمر نمیتوانی راه بروی!
دوسال در بیمارستانهای مختلف تهران بستری بود تا بالاخره به کمک خداوند تا حدودی این شرایط را پذیرفت و با آن کنار آمد.
خلاصه اینکه ادامه عمر شریف او با درد و رنج رقم خورد. ده سال را در آسایشگاه جانبازان گذراند.
با انحلال آسایشگاهها مجبور شد به خانهای برگردد که اصلأ با شرایط فعلی او سازگاری نداشت. خانهای روستایی که حتی امکانات اولیه او را برآورده نمیکرد. بالاجبار خانوادهاش به زنجان مهاجرت کردند و او ده سال هم با کمترین امکانات ممکن روزگار را گذراند. این مسائل باعث ایجاد محدویتهای بیشتر و شروع عوارض جدیدی برای او شد؛ ولی ابراهیم همچنان مثل یک کوه محکم بود و خم به ابرو نمیآورد.
از سال ۱۳۷۸ بانویی صالحه توفیق همسری و خدمتگزاری ایشان را پیدا کرده که او خود نیز خداوند را از این جهت شاکر است.
حاج ابراهیم صمدی که بعد از عمری تحمل درد و رنج، چند ماهی است همراه با همسرش به مکه و حج تمتع مشرف شده و به جرگه حاجیان پیوسته همیشه شاکر خداست و میگوید: «هرچه از دوست رسد نیکوست!»
او همهی درد و رنجها را با یک لبخند به سخره گرفته و الگویی بینظیر برای اطرافیان است.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
نحوه آشنایی آقای «حاج ابراهیم صمدی» و همسرش از زبان همسر ایشان سرکار خانم «حاجیه فاطمه صفری» در گفت و گوی اختصاصی با سیروز سیشهید🎤
هیچوقت فکر نمیکردم روزی با یک جانباز ازدواج کنم. من و حاج ابراهیم، حتی یکبار هم یکدیگر را ندیده بودیم؛ در حالی که در یک محله زندگی میکردیم.
تابستان سال ۱۳۷۸ من حدود ۱۷ خواستگار داشتم؛ از تمامی شغلها و صنفها: از دکتر و روحانی و کارگر بگیر تا سمسار و معلم و مهندس...
چون خواهر بزرگتر از خودم در خانه بود هرکدام را به بهانهای رد میکردم و البته قصد ازدواج هم نداشتم.
آن سال من در سپاه کار میکردم و در اکثر پایگاههای بسیج مساجد فعال بودم. آخرین خواستگارم فردی روحانی بود که پدرم از او خوشش آمده و در غیاب من به او قولهایی داده بود.
وقتی من متوجه شدم مخالفت کردم؛ ولی پدرم از اینکه میدید او از خانواده محترمی است و هیچ عیب و ایرادی ندارد اما من مخالفم خیلی ناراحت بود.
خوشبختانه با خواهرش دوست و همکار بودم. جریان را به او گفتم و محترمانه جواب رد دادم. بعد از مدتی که پدرم متوجه شد خیلی ناراحت و عصبانی شد طوری که از رفتار او، دلم گرفت.
شب ۲۱ ماه مبارک رمضان، در مراسم احیا به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام متوسل شدم و گفتم: «شما یک فرد شیرپاک خورده که قبولش داری سر راه من بگذار؛ من هم قول میدهم بی چون و چرا ازدواج کنم!»
همان شب وقتی از مسجد برگشتیم سحری خوردیم و خوابیدیم. در خواب مردی را دیدم که روی ویلچر نشسته و از یک سراشیبی با سرعت زیاد پایین میرود. مردم فقط نگاهش میکنند و کسی کمکش نمیکند. جلو رفتم و آنها را سرزنش کردم که چرا کمکش نمیکنید؟!...
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
همان لحظه دست به دامان آقایم شدم و تا میتوانستم فریاد زدم: «یا اباالفضل»
ناگهان ویلچر خودبخود متوقف شد و آن آقا بلند شد و راه رفت. چرخ را دنبال خودش میکشید تا اینکه به من رسید. انگار که مرا بشناسد به من گفت: «میروی؟!» گفتم: «بله» گفت: «از این کوچه برو وگرنه داخل دستهی حسینیه گیر میافتی!» البته که در عصر هشتم محرم در حسینیه زنجان یک دسته عظیم سینهزنی به راه میافتد. من از دور دسته را دیدم و از خواب بیدار شدم.
همانروز به پایگاه رفتم. آن روز مراسم زیارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام داشتیم و باید شلهزرد هم درست میکردیم. طی مراسم، خانمی چندین بار از من سراغ مسئول پایگاه را گرفت؛ ولی چون در اوج کار بودیم جواب درستی به او ندادم. اصرارش باعث شد جلو بروم و علت درخواستش را جویا شوم؛ گفتم: «من مسئول؛ بفرمایید!» گفت: «من پسرم جانباز است! و شرایط خاصی دارد. دارم برایش دنبال دختر میگردم.»
وقتی صحبت میکرد خوابم مثل یک فیلم از جلوی چشمانم رد شد. آنقدر منقلب شدم تا حدی که دیگر نفهمیدم صحبتهایش به کجا رسید. بلند شدم و بدون خداحافظی رفتم.
بعد از من، درخواستش را با یکی از دوستانم مطرح کرده بود. بعد هم کلی معذرتخواهی کرده که من به آن خانم کاری نداشتم و ناراحتم از اینکه حالش بد شده است!
چندروز بعد، یکی از بچههای پایگاه اعلام آمادگی کرد که با آن برادر جانباز ازدواج کند. اعضای شورای پایگاه تصمیم گرفتند که قبل هر اقدامی به صورت ناشناس دیداری با او داشته باشند. چون من هم عضو شورا بودم از من خواستند که باشم. البته من از نیت آنها از این دیدار، بعدا خبردار شدم و طبق روال دیدار از خانواده شهدا و جانبازان با آنها همراه شدم.
وقتی به خانه برادر جانباز رسیدیم چشمم که به او افتاد دقیقاً همانی بود که چند روز پیش در خواب دیده بودم. صورت، ریش، صدا، لحن صحبت...
دوباره به همان حال شدم؛ تا حدی که بعدها حاجی به من گفت آن روز، حال دگرگون شما را متوجه شدم.
وقتی از آنجا برگشتیم آن دختر خانم با دیدن برادر جانباز نظرش برگشت و از ازدواج پشیمان شد؛ ولی من یک دل نه صد دل عاشقش شدم.
با شنیدن این موضوع، خانواده شدیداً مخالفت کردند و این مخالفت نزدیک چهار ماه طول کشید؛ تا بالاخره من افتخار همسری حاجآقا ابراهیم صمدی را پیدا کردم!
شاید جالب باشد که بگویم همان سال در نیمه شعبان، او به مکه مشرف شده بود. خودش برایم تعریف میکرد: «از اینکه همه جانبازان با همسرانشان آمده بودند و فقط من مجرد بودم ناراحت بودم. همانجا روبروی حرم حضرت رسول صلیالله علیه و آله و سلم، ایشان را واسطه قرار دادم و از خدا خواستم که اگر قرار است کسی همسرم باشد تقدیر مرا انتخاب فاطمه خانم قرار بده.
و خداوند خواست این زندگی، بدون ذرهای شناخت قبلی و با کلی درد و رنج تا امروز پایدار بماند.
باشد که در محضر خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام روسفید باشیم. انشاءالله
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋
این عکس مربوط به زمانی است که حاج ابراهیم در آسایشگاه به سر میبرد.
او چهار سال با این وضعیت دمر خوابید بدون اینکه بتواند لحظهای برگردد.
بهخاطر زخم عمیق و عفونتی که بر اثر ترکشی که در پشتش بود و پزشکان از آن بیاطلاع بودند این مشکل بهوجود آمد. عمق زخم و بزرگی ایجاد شده باعث شده بود چندین ماه تب داشته و علیرغم درمانهای مختلف تبش قطع نشود. تا حدی که قالب یخ روی سینهاش گذاشتند تا شاید بتوانند تب را کنترل کنند.
بعد از مدتها، پشتش خودبخود شکافته شد و عفونت بیرون ریخت و در همان لحظه بود که تب قطع شد.
زخمش آنقدر عمیق شده بود که دوتا لیوان و یا یک کاسه داخلش جا میشد. به خاطر این زخم، چهار سال با این وضعیت خوابیده بود و تغییر شکل پاهایش نیز به همین خاطر است.
لازم به ذکر است که هنوز که هنوز است آن زخم روزانه باید پانسمان بشود.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋
این فیلم مربوط به سفر مکه ماست وقتی دارند حاج آقا ابراهیم را جابجا میکنند.
چون پاهای حاج آقا کاملا خشک شده و شدیدا دچار پوکی استخوان هستند در جابهجایی ایشان باید کاملا مراقب باشیم. روی چرخ باید پاهایشان کاملا صاف باشد وگرنه با کمترین کوتاهی امکان دارد بشکند.
سال گذشته سراسر لطف خدا بود که ما توفیق تشرف به این سفر معنوی حج را پیدا کردیم؛ با شرایط حاجی من اصلاً امید نداشتم چرا که نزدیک ۱۷ سال است حتی نتوانستهایم به مشهد و پابوسی امام رضا علیهالسلام مشرف شویم.
🕯
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
خداوندا! ما را قدردان وجود جانبازان عزیزمان، این شهیدان زنده عاشق منتظر شهادت، قرار بده.
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
برای مطالعه یکپارچه در مورد این شهید زنده به سایت امامزادگان عشق (شهیدزنده جانباز حاج ابراهیم صمدی) مراجعه بفرمائید👇
B2n.ir/j47789
در خواب، خدا به چشم من داد نوید
از لطفِ رسول و آلِ او عشق رسید
صد شکر که سایهی سر من شده است
جانبازِ خدا که هست هر روز «شهید»
✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۲۱
🕯🦋
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#جانباز_ابراهیم_صمدی
#شهدای_زنده
#جانبازان
#روز_آخر
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
35.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنی کوتاه با همراهان سی روز میهمانی شهدا🌺🌙
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
«یا شهید»
خدایا! تو را سپاس که یک ماه دیگر فرصت خادمی شهدا را نصیبمان نمودی و با ثبت بهترین لحظههای عمرمان، منت بر سرمان گذاشتی.
چه دقایق شیرینی بود وقتی ثواب اعمال ناچیز مستحبیمان در هدیه نمودن به شهدا رنگ میگرفت و ارزشمند میشد!
جا دارد در این فرصت آخر، جهت قدردانی از زحمات دوستان همراهمان در پایان این چهاردهمین سال خدمت به شهدا، انجام وظیفه کنیم.
🌺ابتدا از لطف و مرحمت خانوادههای معزز شهدایی که صمیمانه همراهیمان کردند و با همراهیشان رونقبخش محفلمان شدند و به گرمی دستمان را برای این سیروز همراهی فشردند سپاسگزاریم.
🌺از حضور بزرگوارانه سرکار خانمها:
مهری گرجی، زهرا کلهر، تکتم شادکامی، زهرا باباولی، و خواهران عزیز شاهینی...
از لطف و همدلی مادر نازنین شهید جلال ملکمحمدی، مادر مهربان و دغدغهمند شهید صالحه، مادر دلسوختهی شهید محمدرضا علیزاده، مادر عاشق شهید فریدون علیتبار؛ از حضور ارزشمند خانواده شهید ناصر صادقی، از دلسوزیهای خواهرانه سرکار خانم زاهد خواهر شهید هادی زاهد، از حضور ارزشمند سرکار خانم فاطمه زهرا کعبی فرزند شهید طالب کعبی و مادر بزرگوارشان، از محبت خانوادههای محترم شهیدان احمد کشورینیا و حسین و جعفر فرج، از لطف بیدریغ همسر شهیدان حسن خواجهپور و امیر کمندی، از صفای وجود زکیه کردنژاد فرزند شهید علی کردنژاد، از حضور لطیف همسر بزرگوار شهید مصطفی جعفری، از حضور ارزشمند خانوادههای شهید حمله تروریستی به حرم حضرت شاهچراغ، شهیدان عباسی و کشاورز، از همسر محترم و مهربان شهید روحالله عالی و لطف بیمنت خواهر عزیزم سرکار خانم فاطمه صفری یار همیشه همراه جانباز سرافراز میهن حاج ابراهیم صمدی، بینهایت خرسند و سپاسگزاریم.
🌺از حمایتهای بیدریغ سرکار خانم زهرا صادقی(بانو صادقی) و ادمین محترمشان سرکار خانم سیما علیزاده، جهت بیشتر دیده شدن کانال ایتای سیروز سیشهید در کانال ایتای خانواده بزرگ ما...
🌺و از زحمات دوستان همیشه همراهم:
🌺 از خادمالشهدا، «الهام رسولی» نازنین، رفیق دلسوز و همراه شبانهروزیام که علاوه بر بهبود کیفیت عکسهای شهدا، تهیه انواع استیکر، کاور کلیپها و دعاهای روز، علیرغم فعالیتهای دیگر فرهنگیاش در هر شرایطی تنهایم نگذاشت.
🌺از گروه طراحان کلیپ: خواهران خوبم منا بلندیان، مطهرهسادات میرکاظمی، و زینب دباغ خواهر و دوست مهربانم که با شرایط خاص و محدودیت جسمیاش امسال علاوه بر طراحی عکسهای آیههای نور، افتخار همراهی با طراحان کلیپها را از آن ما کرد.
و محبتهای بیشائبهی زهرا فرحپور نازنین که زحمت تدوین و صداگذاری کلیپها را به عهده داشت.
🌺از دوستان عزیزم در گروه نویسندگان سرکار خانمها سمیرا اکبری، الهه قهرمانی، زهرا فرحپور، سوده سلامت، هانیه نوری، زهرا دشتیار، فاطمه شعرا، ملیحه بلندیان، فاطمه رضاپور، عاطفه قاسمی، فیروزه نظری و دوستان نویسنده نوجوان: عزیزانم فاطمه پیروز، زهرا رضایی، حورا رحمت کاشانی و بهار کیانی و همچنین جناب آقای وحید کیانی.
🌺از صفا و حال خوب دوستان شاعرم:
فاطمه شعرا، ملیحه بلندیان و زهرا دشتیار و سارا رمضانی.
🌺از گروه طراحان و ویرایش عکس و تهیه کاور کلیپ: لیلا غلامی، وحیده حلمی، الهام رسولی.
🌺از دوستان گوینده عزیزم: الهام گرجی، مریم شهرامپور، کوثر راد، هانیهسادات عباسیجعفری، فاطمه شعرا، فاطمه گنجی، سمیه میرزائی و عطیه مجدآرا.
🌺و از ادمینهای خوبم: مریم غایبی، لیلی حسنلو، زهرا اتابکی، محدثه غفوری و الهام رسولی.
🌺از دوستان جدید و نوجوانمان خانمها: عاطفه زارعی و ماهمنیر خوشبخت جهت تولید محتوا استوری اینستاگرام
🌺از همراهی و همدلی و ارسال پیامهای پرمهر و انتقادات سازنده همه شما گرامیان نیز سپاسگزارم.
انشاءالله با مدد شهدا هر سال بتوانیم بهتر از سال قبل خدمتگزار آنها، خانوادههای شریفشان و شما دوستداران و ثابتقدمان راهشان باشیم.
عید بندگی بر شما مبارک🌺
والسلام علی من اتبع الهدی
۱ شوال ۱۴۴۵
خادمین شما در پویش سیروز سیشهید
التماس دعا🤲🏻
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
31.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این شلـــــــوغے دنیـــــــا
فراموشتــــــــان نڪردیم
در شلوغـــــــــــے قیامتـــــ
فراموشمــــــــان نڪنید
آے شہــــــــــداء ...
پایان
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷سی روز سی شهید ۱۴🌷
سخنی کوتاه با همراهان سی روز میهمانی شهدا🌺🌙 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
عزیزان همراه سلام✋🏻
اگر ویدئوی مربوط به ادامه روند فعالیت ما رو مشاهده نفرمودید...
این پیام رو مطالعه بفرمایید.🙏🏻
🌙تا ماه رمضان مبارک آینده، فعالیت این کانال متوقف میشه و دیگه به هیچ عنوان پیامی داخلش گذاشته نمیشه.❌
این کانال به امانت در دستان شماست. 🤗
گوشهی گوشیهاتون ازش مراقبت کنید و هرازگاهی بهش سر بزنید و پیامهای شهدا رو مطالعه بفرمایید.
جهت دسترسی بهترتون به مطالب، هشتگها رو هم در اختیارتون میذاریم.😊
شما هم محبت کنید در جهت پاسداشت خون شهدا حداقل پنج نفر از دوستانتون رو به این جمع دعوت کنید. 🥰🖐🏻
انشاءالله برسه روزی که کسی از این مسیر دور نباشه.🤲🏻
امید که امانتداران خوبی باشید.☺️
به امید دیدارتون😍
یا علی مدد🤚🏻
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
📣برای دسترسی آسانتر به مطالب مربوط به شهید مورد نظرتان، میتوانید از هشتگهای زیر استفاده کنید:#⃣👇🏻
#شهید_علی_اکبر_بردال
#شهیدان_فرج
#شهید_محمود_تقیپور
#شهید_طالب_کعبی
#شهید_احمد_کشوری_نیا
#شهید_جانی_بت_اوشانا
#شهید_حسن_خواجه_پور
#شهید_امیر_کمندی
#شهید_محمدجلال_ملک_محمدی
#شهیده_رضوان_نورمند
#شهید_علی_کردنژاد
#شهید_مصطفی_جعفری
#شهید_علی_اکبر_اسماعیلی
#شهید_مهدی_نوروزی
#شهید_حسن_جنگجو
#شهید_درویش_ازدمیر
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهید_محمدرضا_علیزاده
#شهید_علی_اکبر_بنی_عامری
#شهید_ناصر_صادقی
#شهید_فریدون_علی_تبار
#شهید_هادی_زاهد
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهید_غلامرضا_افشار
#شهید_شیخ_احمد_یاسین
#شهید_غلامعباس_عباسی
#شهیدان_صدر
#شهید_محمدرضا_کشاورز
#شهید_روح_الله_عالی
#جانباز_ابراهیم_صمدی