🌸
نام و نام خانوادگی شهیده: فائزه رحیمی
تولد: ۱۳۸۲/۵/۱۸، تهران.
شهادت: ۱۴۰۲/۱۰/۱۳، کرمان، حادثه تروریستی.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۸، ردیف ۳۱، شماره ۱۴.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸
📚 مسیر خون
نزدیک مسیر منتهی به مزار حاج قاسم، از اتوبوس که پیاده میشویم سقلمهای به فائزه میزنم و میگویم: «ببین دختر! همه روسری مشکی پوشیدن، فقط من و تو روسری رنگ روشن پوشیدیم.»
فائزه که انگار روی زمین بند نبود، در اطرافش دنبال چیزی میگشت. گفت: «بیخیال دختر! نیت مهمه...»
_ از دست تو، نیت مهمه، نیت مهمه!
همیشه همین را میگفت.
وقتی، در هیئت به جای اینکه بیاید وسط مجلس روضه گوش بدهد، میرفت آخر مجلس برای بچهها نقاشی میکشید و سرگرمشان میکرد؛ یا میرفت دم در و کنار پلهها میایستاد و کارهایی میکرد که هیچکس دنبالش نبود همین را میگفت.
رویم را کمی کیپ میکنم و به روسری آبی فائزه نگاه میکنم و دوباره لجم میگیرد. باید روسری مشکی پیدا کنیم. اینجوری نمیشود. فائزه را گم میکنم، این دختر چرا یکجا بند نمیشود!
در ثانیهای قیامت به پا میشود. میان صدای جیغ و گریه کودکان، صدایش میکنم؛ باید پیدایش کنم؛ باید در مسیر غرق به خون دنبال دختری با روسری آبی بگردم...
✍🏻زهرا فرحپور ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
👩🏻💻طراح: منا بلندیان
🎙با صدای: سمیه میرزائی
🎞 کلیپ: زهرا فرحپور
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸
خورشید پانزدهمین روز از مردادماه سال ۱۳۸۲، شاهد تولد دختری بود که قرار بود سالها با شیطنتهای دوران کودکیاش شناخته شود.
فائزه دختر بچهی باهوشی بود که هیچوقت یکجا بند نمیشد و گاهی با شیطنتهایش، اشک مادرش را درمیآورد!
هرچه بزرگتر شد از آن بازیگوشیها کاسته شد و بر وقار و متانت و خانمیاش افزود. جنب و جوشهایش اما برجای ماند. در هر زمینهای که خود را توانمند میدید فعالیت میکرد و حرفی برای گفتن داشت. هرجا که نیاز به حضورش بود دریغ نمیکرد و به بهترین شکل، سرباز گوش به فرمان رهبرش در جبهه جهاد تبیین بود.
از معلمی و تحصیل و نویسندگی و روایتگری و آمر به معروف و ناهی از منکر، تا همکاری در واکسیناسیون در شرایط اوج کرونا، شرکت در اردوهای جهادی، مسئولیت خبرنگاری بسیج دانشگاه، خادمی حسینیه امامرضا علیهالسلام و بالاخره، پشتیبان و خادم دانشجویان در سفر کرمان؛ سفری که حاجقاسم مهر قبولی سالها تلاش و پشتکارش را امضا کرد تا فائزهی ۲۰ ساله، فائز و رستگار شود.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸
سرکار خانم «زهرا باباولی» دوست و رفیق صمیمی «شهیده فائزه رحیمی» درباره او میگوید:🎤
آشنایی ما برمیگردد به مهرماه سال ۸۸؛ زمانی که از محل زندگی سابقمان اسبابکشی کردیم و با فائزه همسایه شدیم. از آن روز به بعد، شدیم بهترین دوست هم؛ تا همین الان.
⚜بچه که بودیم هر روز صبح، میآمد جلوی در خانه ما. عصر هم من میرفتم طبقه بالا. آنها طبقهی دوم بودند و ما طبقهی اول. عصرها میرفتیم دوچرخهسواری. فصل بهار هم بالای درختان توت پیدایمان میکردند.
آنقدر روابطمان شیرین و خوب بود که یکروز باهم صیغه خواهری خواندیم؛ برای همهی عمر. با اینکه خیلیها مسخرهمان میکردند.
⚜ باهم بزرگ شدیم. مثل دوتا خواهر. خیلی شوخی داشتیم؛ هرچه که به هم میگفتیم از هم ناراحت نمیشدیم؛ چون قلبا همدیگر را دوست داشتیم.
فائزه طاقت ناراحتی من را نداشت و اگر مرا در آن حال میدید کلی با من شوخی میکرد تا غم و غصه را از دلم بیرون کند.
⚜بهترین ویژگی فائزه، خوشرویی و خندهروییاش بود. حتی در بدترین شرایط، لبخند به لب داشت و با کسانی که فکر و عقایدشان متفاوت با خودش بود هم برخورد خوبی میکرد.
⚜فائزه آدم بسیار فعالی بود. از ده سالگی وارد بسیج محلات شد و در دوازده سالگی شد بسیجی فعال. در بسیج دانشجویی، حوزه هنری، نهاد رهبری و حوزه علوم اسلامی هم فعالیت میکرد.
هیچ وقت شرایط سخت روزهای کرونا را که در مرکز واکسیناسیون کار میکردیم، یادم نمیرود!
هر جا همه خسته میشدند و کم میآوردند کارها را به فائزه میسپردند و او همه را دقیق و بینقص انجام میداد. بعضی لیستها را که حتی آقایان حاضر نمیشدند وارد سامانه کنند با دقت و حوصله وارد سیستم میکرد و از این بابت گلهای نداشت.
⚜ با خانواده رفتار خوبی داشت. امر پدر و مادرش را اطاعت میکرد. در عین حال که باهم خیلی رفیق بودند و مدام شوخی میکردند احترامش به آنها مثالزدنی بود. دلسوز خانوادهاش بود؛ هر وقت چیزهای گرانقیمت میخرید عذاب وجدان میگرفت که نکند فشاری را به خانواده متحمل کرده باشد.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸
⚜ارادتش به امام حسین علیهالسلام و خون شهدا از او خادمالحسین(ع) و خادم الشهدا ساخت. خیلی اهل بهشت زهرا(س) و معراج شهدا رفتن بود.
⚜ برای شرکت و قبولی در آزمون دبیرستان فرهنگ، خیلی تشویقش کردم. پذیرشش در آن مرکز آموزشی، شد نقطه عطف زندگی فائزه. بعد هم قبولیاش در دانشگاه فرهنگیان، از او دختری ساخت که در همه مسائل و تصمیمات زندگی پخته و عاقلانه رفتار میکرد؛ از آن به بعد دیگر فائزه شر و شور و پرشیطنت قبل نبود.
⚜فائزه در کار رسانهای و جهاد تبیین بسیار قوی عمل میکرد. در شرایط خاص مدام مطالبی را منتشر میکرد و استوری میگذاشت و از هیچ توهینی هم ابایی نداشت.
ارادت خاصی به حاج قاسم سلیمانی داشت. هر شب جمعه رأس ساعت ۱:۲۰ برای حاج قاسم وضعیت میگذاشت.
آخرین وضعیتی هم که ۱۸ ساعت قبل از شهادتش در پیامرسان بله گذاشت مربوط به دلتنگی حاج قاسم بود.
در تشییع حاج قاسم جزء اولین نفراتی بود که خودش را رساند. اخر هم در سالگرد او، در مراسم بزرگداشت او و کنار او به شهادت رسید.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸
«زهرا باباولی» در گفتوگوی اختصاصی با سیروز سیشهید:🎤
اهل تفکر بود و این خصیصهاش او را از سایرین متمایز میکرد.
به شدت اهل مطالعه بود و دیگران را هم به این امر ترغیب میکرد.
دانشجوی فعالی که مدیریت زمان را به خوبی فراگرفته بود و همه کارهایش را با برنامهریزی انجام میداد. سعی میکرد کمتر بخوابد تا به اهدافش زودتر دست یابد.
ویژگی جالب فائزه این بود که اصلا تکبعدی نبود. مصداق بارز ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند، او بود. همیشه اهل عمل بود و کارهای پیش و پا افتادهای را که دیگران مایل به انجامش نبودند با دل و جان انجام میداد.
در هیئت، کودکان را همراهی میکرد و با بازی و نقاشی، آنها را تحت کنترل خود داشت. خلوص نیتش نمیگذاشت دیده شود. معمولا ته مجلس روضه آب میداد.
سختترین کارها را به راحتی قبول میکرد و آن را دقیق و به درستی انجام میداد.
برای اعتلای پرچم بسیج زحمت کشید. ده سال سابقه فعالیت او در بسیج از او نمونه بارز یک بسیجی واقعی ساخته بود.
بیعدالتی را علنا ابراز میکرد و در نهایت احترام، از آن دفاع میکرد.
در پویش عفاف و حجاب پس از اغتشاشات هم فعال بود و کوتاهی نکرد.
کم حرف بود و گزیده صحبت میکرد. آدم خوشمشربی بود.
خدمت در نظام و مؤثر بودن در امر ظهور بزرگترین آرمان زندگیاش بود.
در یک کلمه لیاقت فائزه شهادت بود.
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز_۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸
مادر بزرگوار شهیده🌹
«به چادری بودن و وقار فائزه افتخار میکردم. حالا هم که دخترم در چنین روز و در چنین جایی، با این شکوه، لیاقت شهادت پیدا کرد و پذیرفته شد، ما را بزرگ و سربلند کرد.
شنیده بودم که زیارت عاشورا آن دنیا شفاعت میکند؛ برای همین مدتهاست هر روز صبح دوبار زیارت عاشورا میخوانم. حتم دارم به همین خاطر با شهادت، دخترم را پذیرفتند و بزرگ کردند. من خیلی امید دارم به جواب سلام دادن آقایمان، امام حسین علیهالسلام.»
حرفهای مادر شهیده فائزه رحیمی، ذهن را میکشاند به سمت همان جملهای که آخرین بار شهیده فائزه رحیمی در اطلاعات کاربریاش نوشته بود: «آن چه در فهم تو آید، آن بُوَد مفهوم تو!»
🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان
شهدای نهر خَیّن🇮🇷
برای مطالعه یکپارچه در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهیده فائزه رحیمی) مراجعه بفرمائید👇
B2n.ir/a17219
از نسل جوانههای ایران بودی
مانند ستارهای درخشان بودی
ای آنکه «شهید» زندگی میکردی
چون نام خودت، ز رستگاران بودی
✍🏻ملیحه بلندیان ۱۴۰۳/۱/۱۵
🌸🕊
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیده_فائزه_رحیمی
#شهدای_حادثه_تروریستی_کرمان
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۳
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🖇
بعضیا با دل آدم یه کاری میکنن که تا آخر عمر مدیونشون بمونی. بدون اینکه بخوان براشون جبران کنی. جنس این آدما از نوره. از خداست. انگار خود خدا میاد کنارت میشینه، حرفاتو میشنوه و دلتو آروم میکنه.
سالها پیش به خاطر اتفاق تلخ و غیرمنتظرهای، وقتی هیچ آدم و دکتری نتونست حال بدمو که ناشی از شوک شنیدن اون خبر بود خوب کنه، پناه بردم به خونهی خدا؛ همونجا بود که چشم تو چشم شدم با عکسهای شهدایی که دور تا دور مسجد داشتن نگاهم میکردن. نفهمیدم چی شد؛ اما مثل آبی که روی آتیش ریخته باشن قلبم خنک شد و دلم گرم، به اینکه خداوند راهی جلوی پام گذاشته برای آرامش درونم!
و این شد که من همیشه خودم رو به شهدای اون مسجد به ظاهر محقر، مدیون میدونم.
و شما هر سال، در آخرین پنجشنبه ماه مبارک رمضان، روزی که اهالی اون مسجد در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، کنار قبور مطهرشون، براشون یادواره برگزار میکنن، مهمان یکی از اون شهدائید.
«شهدای مسجد شریفیه»
و شهید غریب امروز رو فقط رفقاش تونستن به تصویر بکشن.
با تشکر از دوست عزیز و دلسوزم «فاطمه رضاپور» و همسر محترم و پیگیرشون بابت مصاحبه و جمعآوری مطالب امروز.
☀️
نام و نام خانوادگی شهید: غلامرضا آقاکوچک افشاری معروف به بیژن افشار
ولادت: ۱۳۳۷/۸/۲۲، تهران.
شهادت: ۱۳۶۰/۸/۱۹، بستان.
گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلاماللهعلیها، قطعه ۲۴، ردیف ۱۰۹، شماره ۳.
🌻🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_غلامرضا_افشار
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مسجد_شریفیه
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۴
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
📚 پایان بیقراری
حدود ده روز از شروع حمله رسمی عراق به کشور میگذشت. بیژن را داخل مسجد دیدم؛ نگران بود. شنیده بود جبهه با کمبود نیرو و امکانات مواجه است. میخواست برای کمک برود اما راهی پیدا نکرده بود. پرسید: «شما میدونی چطوری میشه به منطقه رفت؟ فقط نظامیها اعزام میشوند؟»
من که از قبل پرس و جو کرده بودم گفتم: «فقط یک راه داره؛ آقای چمران برای ستاد جنگهای نامنظم، ثبت نام داره و بعد از آموزش، به جبهه اعزام میکنند.» برق خوشحالی در چشمانش درخشید. همان شب موضوع را به دو نفر دیگر از دوستانمان گفتیم و فردایش باهم به شورای مرکزی مساجد تهران رفتیم. صف طولانی و شلوغ بود. بیژن آرام و قرار نداشت.
آنقدر رفت و آمد تا بالاخره توانست زودتر از بقیه وارد بشود و اسم هر چهار نفرمان را بنویسد. آموزشها در پادگان ۰۶ ارتش که شروع شد تمرینها طاقتفرسا شد. اما بیژن برای آمادگی بدنی کامل، حتی ساعتهای بیشتری نسبت به بقیه ورزش میکرد. مرحله آخر آموزش، عبور از موانع بود. خیلی از مدعیان کم آوردند. ولی او همه موانع را چابک و حرفهای گذراند.
اواخر آبان ۵۹ که برای اولین بار به منطقه اعزام شدیم پایان بیقراری او و آغاز حماسهاش بود.
✍🏻فاطمه رضاپور ۱۴۰۲/۱۲/۱۱
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
🎙با صدای: کوثر راد
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🌻🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_غلامرضا_افشار
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مسجد_شریفیه
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۴
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️
شهید «غلامرضا آقا کوچک افشاری» در روز ۲۲ آبان ۱۳۳۷ در تهران دیده به جهان گشود.
ششمین و آخرین فرزند محمدآقا و حاجیه مهردخت بود. در منزل و محله او را «بیژن» صدا میزدند. دوران تحصیل و نوجوانیاش را در محله نظامآباد تهران گذراند.
درسش خوب بود و به مطالعه غیردرسی هم اهمیت میداد. خانواده افشار مذهبی بودند و به احکام دینی اهمیت میدادند. به همین خاطر بیژن نسبت به همسن و سالانش اطلاعات خوب و کاملی درباره مذهب و احکام داشت و به همین نسبت بیشتر هم مقید به احکام بود. قرآن کوچک جیبی داشت که همیشه همراهش بود و از خود جدا نمیکرد در هر شرایطی اگر زمان خالی داشت قرآن میخواند. صوت قرآنش زیبا بود.
قبل از انقلاب، در جلسات قرآن و سخنرانیهای مذهبی شرکت میکرد. گاهی اوقات پدرش برگزارکننده جلسات قرآن در مسجد محل بود. سعی میکرد همیشه نمازش را اول وقت و به جماعت در مسجد محل اقامه کند.
شوخطبع، خوشرو و پرنشاط بود و روابط اجتماعی بالایی داشت. دیگران مجذوب صحبت کردنش میشدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیتهای جوانان محل در مسجد شریفیه بیشتر شد.
مسجد، محل تجمع و برنامهریزی جوانان انقلابی بود و بیژن هم حضوری فعال در مسجد داشت. بعد از شروع جنگ تحمیلی، در همان روزهای اول مهرماه سال ۵۹، به ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید چمران مراجعه کرد و بعد از آموزش، به خوزستان اعزام شد.
در یک دوره ۴ ماهه، در پاییز و زمستان ۵۹، با یک مرخصی کوتاه ده روزه میانش، درست در سختترین شرایط جبههها، به طور کامل در منطقه حضور داشت.
در آبان ماه سال ۶۰ مجدداً به ستاد جنگهای نامنظم مراجعه کرد و در خط مقدم در منطقه بستان حاضر شد.
در تاریخ نوزدهم آبان ماه سال ۶۰، در سن بیست و سه سالگی، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
پیکر مطهرش در تهران تشییع و در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها تهران به خاک سپرده شد.
🌻🍃
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهید_غلامرضا_افشار
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مسجد_شریفیه
#شهدای_استان_تهران
#روز۲۴
🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid