eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
3.2هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
🫀🧕🏻 این شهید سلامت چند روز قبل از شهادتش، دلنوشته‌ای نوشت که از طریق یکی از همکارانش منتشر شد. 📝«درحالی وظیفه نوشتن و طلب حلالیت دست داد که دیگر توان صحبت هم ندارم؛ نیمه شب پنجشنبه در حال سیر در برزخ، به طرز معجزه آسایی، با وضعیت پره شوک وارد{بیمارستان} هاجر شدم. اگر نبود تلاش پزشک اورژانس، پرسنل و دکتر خسروی عزیز و دکتر شمسی‌پور بزرگوار، اینجا نبودم تا قبل از sd فرصت حلالیت از تمام اساتید، دانشجویان عزیز که شرمنده آنهایم، همکارانم، مسؤولین دانشگاه که با الطاف و تنگناهای بسیار از غیبت و عدم حضور و فشارهای متعدد شرایط خوبی برایم فراهم آوردند، آن‌دسته از همکارانم که لطف بی‌دریغشان در مراکز قضایی شامل حالم شد. اما همکاران و اساتیدی که لطفشان بی‌دریغ بود و از خدا سلامتشان را خواهانم، همچون دکتر مردانی بزرگوار، خانم دکتر حبیبی، دکتر رحمانی برادر بزرگوار و سایر همکاران از همه حلالیت می‌طلبم. پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت… خدایا همه ما را ببخش و از سر تقصیرات ناخواسته ما بگذر؛ خدایا سایه شوم کرونا {را} بردار، خدایا بساط خدمت ما را اگر صلاح می‌دانی طوری دیگر بیارای و اگر لیاقت شهادت داشتیم دریغ مدار…» دکتر رضوان نورمند📝 🦜 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
و امروز در غم از دست دادن ام‌المومنین حضرت خدیجه کبری سلام‌الله‌علیها، «شهیده دکتر رضوان نورمند» را واسطه قرار می‌دهیم تا نفحه‌ای از این روضه روزیمان شود. حال خوشی اگر دست داد برای فرج صاحبمان بسیار دعا کنید.🕯🥀🤲🏻 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲🏻دعای روز دهم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای چذابه🇮🇷
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهیده دکتر رضوان نورمند چالشتری) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/g13524
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سر از نوجوانی، شور خدمت داشت این بانو دلش دریا، وجودش خیر و برکت داشت این بانو تمام عمر، در فکر رضای حضرت حق بود سراسر نور شد، شوق شهادت داشت این بانو ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱/۲ 🦜🫀🧕🏻 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 «زکیه کردنژاد» دوست جدید ما در سی‌روز سی‌شهید است و یادگار «شهید علی کردنژاد». اهل ایذه خوزستان است. به همراه مادر عزیز و یگانه خواهرش زهرا، پدر شهیدشان را در این سفره کرامت همراهی می‌کنند.
🥀 نام و نام خانوادگی شهید: علی کردنژاد تولد: ۱۳۴۳/۷/۲۰، ایذه، خوزستان. شهادت: ۱۳۷۰/۱/۲۵، ایذه، خوزستان. گلزار شهید: گلزار شهدای ایذه. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 📚 امتحان علی قدم‌هایش را تندتر کرد که شاید کمی گرم شود. به عقربه‌های ساعتش نگاه کرد؛ قلب علی تندتر از ثانیه‌ها می‌زد. ساعت ۸ صبح بود. درست زمانی که همه‌ی دانشجوها سر جلسه‌ی امتحان بودند. خیلی برای این امتحان، زحمت کشیده بود و حالا او در حیاط یخ‌زده‌ی بیمارستان، منتظر تولد دخترش بود. حکمت خدا در هم‌زمانی امتحان و زایمان همسرش را، استجابت دعای شب قدرش می‌دانست. اینکه از خدا خواسته بود آن‌قدر او را با انواع آزمایش‌ها، تطهیر کند که لایق شهادت شود. قرآن جیبی‌اش را باز کرد: «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ.» لبخند بر لبانش نقش بست؛ ضربان قلبش آرام شد. پرستار تولد فرزندش را تبریک گفت. ✍🏻الهه قهرمانی ۱۴۰۲/۱۰/۱۱ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 علی کردنژاد فرزند ایرج به سال ۱۳۴۳ در شهرستان ایذه استان خوزستان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و وارد دبیرستان شد. او بسیار کوشا و درس‌خوان بود و همزمان با تحصیل به پدرش در دامداری و کشاورزی و همچنین به دامادشان در اداره‌ی مغازه‌اش کمک می‌کرد. به‌خاطر خوش‌اخلاقی‌اش همه از او راضی بودند. به نماز و روزه اهمیت زیادی می‌داد آنقدر که در شرایط سخت کشاورزی و گرما، روزه می‌گرفت. بسیار دلسوز، مهربان، مؤدب و خوش‌صحبت بود و مشکلات خانواده را خودش با اینکه کوچکترین پسر خانواده بود حل می‌کرد‌. به پدر و مادر احترام می‌گذاشت. همواره اطرافیانش را به رعایت امر به معروف و نهی از منکر و همچنین رعایت حجاب توصیه می‌کرد. در سال دوم دبیرستان به عضویت سپاه در آمد و با گذراندن دوره آموزش نظامی عازم جبهه شد. پس از یکبار مجروحیت از ناحیه کتف و مداوا دوباره به جبهه بازگشت و این بار به عنوان پرستار و امدادگر به مجروحان جنگ، در نواحی غربی کشور و مدت اندکی در فاو مشغول به خدمت شد. او در آخرین شب مأموریت خود، در حالیکه در کنار همرزمانش برای خواب مهیا می‌شد با انداختن بمب شیمیایی توسط رژیم بعث در حلبچه عراق، شیمیایی، و در حالت خواب، شهید شده و همراه با دیگر همرزمانش از آنجا به سردخانه منتقل شد. خبر شهادت او را به خانواده‌اش اعلام کردند. برای انتقال این شهید به زادگاهش متوجه شدند که پلاستیکی که بر روی شهید کشیده شده بخار گرفته و ضربان قلب شهید می‌زند و زنده است. به همین دلیل از آن به بعد به او شهید زنده می‌گفتند. او پس از چندین بار بستری شدن در بیمارستان، دوباره به جبهه برگشت و در کردستان به سربازان و مجروحان کمک می‌کرد. به‌دلیل تاثیر زیاد مواد شیمیایی بر روی بدنش، پس از ۷۰ روز، مجبور به مراجعت به خانه شد و از آنجا که دیگر نمی‌توانست به جبهه برود با علاقه‌ای که داشت تحصیل در دانشگاه و رشته پرستاری را انتخاب نمود. ابتدا در دانشگاه تهران در مقطع فوق‌دیپلم، و سپس در دانشگاه اصفهان به ادامه‌ی تحصیل مشغول شد. سرانجام پس از سال‌ها دوری از هم‌رزمان، و تحمل درد بسیار شدید ناشی از شیمیایی بودن، پس از فریضه نماز و عبادت و در سجاده، روزی که تقویم‌ها ۲۵ فروردین ۱۳۷۰ را نشان می‌دادند به دیدار معبودش شتافت. از این شهید دو یادگار به نام‌های «زهرا» و «زکیه» به جا مانده است. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🥀 شهید از بیان همسر محترم‌شان در گفت‌وگو با سی‌روز سی‌شهید🎤 یک هفته بعد از ازدواجمان، تنهایی رفت ماه عسل. به جبهه‌ی کردستان. همانجا هم مجروح شد و بعد از ۳ ماه آمد. وقتی می‌رفت گفتم: «نرو، دوریت برای من خیلی سخته!» گفت: «لازمه که برم.» یادم می‌آید شب قبل از رفتنش تلویزیون، شهر حلبچه کردستان را نشان می‌داد. همانجا گفت: «من هم باید اینجا برم مأموریت» و رفت. هیچ وقت کاری نکرد یا حرفی نزد که کسی را ناراحت کند. به پدر و مادر و خانواده احترام می‌گذاشت و کمک‌‌حال همه بود. رضایت پدر و مادرش برایش مهم بود و برای جلب آن، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. با همسایه و اقوام هم بسیار مهربان بود و برخوردی محترمانه داشت. به بهانه‌های مختلف به بچه‌ها هدیه می‌داد. در کارهای خانه به من کمک‌ می‌کرد. من از سادات هستم و او همیشه به‌خاطر سید بودنم احترام خاصی برایم قائل بود. حتی پایش را جلوی من دراز نمی‌کرد. به خانواده من هم بسیار احترام می‌گذاشت و همه دوستش داشتند. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid