eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
2.9هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 معرفی‌هایش را دوست دارم. هرسال دست می‌گذارد روی شهدای بی‌نام و نشان و غریب و گمنام. همان‌هایی که می‌گویند همه‌ی حاجت‌هایی را که قرار است به چند نفر بدهند یک‌جا به یک نفر می‌دهند! هرکجای دنیا که باشد بالاخره خودش را می‌رساند تا در سفره‌ی سی روزه‌ی شهدا، چراغی روشن کرده باشد. «فیروزه نظری» عزیز، دوست نویسنده‌ام، معرف شهید امروز ماست. بقیه ماجرا را خودتان ببینید و بخوانید و بشنوید...
🦋🌸 نام و نام خانوادگی شهید: علی‌اکبر اسماعیلی تولد: ۱۳۴۱/۶/۱۹، شهریار. شهادت: ۱۳۶۲/۵/۳۱، دهلران. گلزار شهید: گلزار شهدای روستای قجرآباد، شهریار. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸 📚 سربلند آمده بود بند دلم را پاره کند و برگردد. پیشانی‌ام را بوسید و گفت: «مادر! دعا کن پسرت لایق شهادت بشه. وقتی شهید شدم با پس‌اندازم برام گوسفند قربونی کن. وصیت‌نامه‌ام رو هم لای قرآن توی اتاقم گذاشتم.» همه وجودم التماس شده بود. با اینکه دلم می‌خواست برای همیشه کنارم بماند اما امانتی بود که باید به خدا برمی‌گرداندم. گفتم: «دور سرت بگردم پسرم! ان‌شاءالله برگشتی وقت دامادیت، گوسفند قربونی می‌کنیم.» انگار که حرف‌هایم برایش بی‌معنا باشد، گفت: «آدم موجی همون جبهه باشه بهتره. باید برم. حلالم کن مادر.» بغلش کردم و گفتم: «مادر برو؛ فقط اسیر نشو؛ دلم طاقت غصه اسیریت رو نداره.» گونه‌هایش گل انداخته بود. عمق نگاهش بوی خداحافظی می‌داد. پیشانیش را بوسیدم و به علی‌اکبر حضرت ارباب سپردمش. دلم گواهی می‌داد می‌خواهد مرا سربلند کند. ✍🏻 فیروزه نظری ۱۴۰۲/۱۰/۲ 👩🏻‍💻طراح: زینب دباغ 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋🌸 علی‌اکبر اسماعیلی ۱۹ شهریور سال ۱۳۴۱ بود که به دنیا آمد. در خانه به نام «رضا» صدایش می‌کردند. پسری مظلوم، مهربان، بااخلاق، آرام و متین و البته مکانیکی قهار بود. در ۱۸ سالگی به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در کرمانشاه گذراند و اواسط جنگ عازم جبهه شد. پدرش توصیه می‌کرد که در زمینه مکانیکی و برای تعمیرات خودروها، پشت خط خدمت کند؛ ولی او عاشق حضور در خط‌مقدم جبهه بود. بعد از مدتی، مجروح و دچار موج‌گرفتی شد و به خانه برگشت. حال پریشان او اوضاع خانه را به هم ریخت؛ اما با همان وضع، دوباره عازم جبهه شد. مخالفت‌های پدر و مادرش هم کارساز نشد؛ تا اینکه بالاخره در مردادماه ۱۳۶۲، در ۲۱ سالگی، در منطقه دهلران، بر اثر اصابت گلوله به سرش، به شهادت رسید. او را در روستای زادگاهش قجرآباد شهریار به خاک سپردند. بعد از او تنها آرزوی مادرش این است که پس از فوتش او را کنار فرزند شهیدش خاکسپاری کنند. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🦋🌸 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید علی‌اکبر اسماعیلی📝 این پیام من است به بازماندگان و کسانی که می‌خواهند پیام یک دنباله‌رو خط امام را به دیگران بازگو کنند و یاد من و راه من را زنده نگهدارند تا شاید با خواندن این یادنامه حرکتی در بعضی از افراد ایجاد شود... ...من نه برای ماجراجوئی، بلکه برای رشد فکری خود در جهت الله، به جبهه می‌روم تا اگر لیاقت این را داشتم در کنار برادران جان برکف خود، به مبارزه حق علیه باطل بپردازم تا شاید با نثار خون خود، دین خویش را در جهت هدف والای خود ادا کرده باشم و گامی باشد در جهت ضربه زدن به شیطان بزرگ و طاغوت‌های دیگر زمان. اما پدر و مادر رنج‌کشیده‌ام! که مرا خوب تربیت کرده و تحویل جامعه داده‌اید و از اینکه من نتوانستم فرزند خوبی برای شماها باشم خیلی شرمنده هستم... شاید کارهائی می‌کردم که باعث ناراحتی شما باشد؛ ولی به هر صورت از شماها طلب بخشش می‌کنم. مادرجان! می‌دانم که حتماً یک روز وصیت‌نامه مرا خواهی برداشت اما خواهش می‌کنم زیاد گریه نکن که دشمن، شاد شود. پیش دشمن سربلند و سرافراز باش که چنین فرزندی را تحویل جامعه داده‌ای. از شما می‌خواهم دو برادر مرا مثل من تربیت کنی. اما سفارش من به شما دو برادر عزیزم! از شما من خیلی انتظار دارم که نگذارید خون من پایمال شود. خط مرا دنبال کنید. خواهرانم به شما سفارش می‌کنم با داشتن حجاب اسلامی همه را دعوت کنید که پشتیبان انقلاب و یار امام باشند. شماها باید افتخار کنید که چنین برادری داشته‌اید... ...مادرجان سفری که من کردم بدان سفری بود پیش حضرت علی(علیه السلام) و تمامی شهیدان انقلاب از صدر تاکنون... ...خواهران و برادران! مرا یاد کنید که همراه و پیش شما هستم. علی‌اکبر اسماعیلی📝 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای شرهانی🇮🇷
برای مطالعه یکپارچه در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید علی اکبر (رضا) اسماعیلی) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/g95917
وقت وداع، برق نگاهت ستاره شد با رفتن تو، این دل من پاره‌پاره شد ای تو فدای نام علی‌اکبر حسین(ع) تنها مرا در اینهمه غم، اشک چاره شد ✍🏻زهرا دشتیار ۱۴۰۳/۱/۵ 🕯🌸🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 بعضی شهدا را هرچقدر می‌خواهی داخل اسامی سی‌شهید بگنجانی به هر طریق و بهانه‌ای قسمت نمی‌شود که نمی‌شود! به خودت می‌آیی می‌بینی چندین سال گذشته و باز هم رخصتی دست نداده است. شهید «مهدی نوروزی» هم از آن جمله شهداست! هربار جای خودش را به شهیدی دیگر داده و در انتظارمان گذاشته است تا بالاخره امسال در این روز افتخار همراهی‌مان بدهد. شاید فلسفه این رزق این بوده که همین حالا بفهمیم، بی‌آنکه دخالتی داشته‌ایم، چهاردهمین روز از چهاردهمین سال فعالیت‌مان، قرعه به نام کسی افتاده که نامش «مهدی» است. ما هم به پاس عطای این فرصت و مجال کم‌نظیر، ثواب کارهای نیک‌مان را به نیت تعجیل در فرج منتقم خون شهدا، به روح بلند و ملکوتی‌اش پیشکش می‌کنیم.
🕊 نام و نام خانوادگی شهید: مهدی نوروزی تولد: ۱۳۶۱/۳/۱۵، کرمانشاه. شهادت: ۱۳۹۳/۱۰/۲۰، العوینات، عراق. گلزار شهید: گلزار شهدای کرمانشاه. 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 📚شیر سامرا «بعد از شهادت پدرش، مادر هرگز مانع رفتن آقا مهدی نشد...» مریم خانم چادرش را محکم‌تر گرفت. محمدهادی کلافه شده بود و دائم در بغلش تکان می‌خورد. مریم خانم بچه را بغل مادر شوهرش داد و با بغض ادامه داد: «من هم هرگز مانع رفتن آقا مهدی نشدم!» بغضش را قورت داد و گفت: «درد واژه‌ی کوچکی است برای از دست دادن او. اما ما زنده‌ایم تا عاشورا زنده بماند. شهادت سنت مردان خداست. همسرم پرچم حقانیت انقلابی بود که فتنه‌ی ۸۸ ناجوانمردانه از پشت به او خنجر زد و دشمنش در سامرا و حلب و بیروت و وین از رو برایش شمشیر کشید تا از پا بیفتد، اما هرگز از پا نیفتاد و از یک خط مقدم به خط مقدم دیگری می‌رفت.» محمدهادی آرام در آغوش مادربزرگ خوابیده بود. عکس آقا مهدی در قاب، لبخند می‌زد. مریم خانم با صدای لرزان اما محکم ادامه داد: «واژه‌ی پهلوان گنجایش شخصیت او را نداشت. او هرگز نمی‌میرد. رودیست جاری؛ شهید هرگز متوقف نمی‌شود. خدایا عاقبت پسرم را هم ختم به شهادت کن...» همه‌ی حضار در سالن، ایستاده کف می‌زدند... ✍🏻عاطفه قاسمی ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎙با صدای: مریم شهرام‌پور 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊 «شهید مهدی نوروزی» نخستین شهید مدافع حرم استان کرمانشاه، در ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۱ در کرمانشاه متولد شد. از همان کودکی عاشق نبرد با دشمن بود تا جایی که سال ۶۷ در زمان «عملیات مرصاد» به صورت مخفیانه و پشت وانت دایی‌اش به جبهه رفت. علاقه‌ی او به نظام و انقلاب و روحیه جهادی‌اش در سال ۷۲، او را به پایگاه شهید تیموری کرمانشاه کشاند و به عضویت بسیج درآورد تا جهاد در راه خدا را از همان نوجوانی آغاز کند. سال ۷۹ بود که به خدمت سربازی اعزام شد. او در دوران سربازی محموله ۸۰۰ کیلوگرمی مواد مخدر را کشف کرد و در همان درگیری جانباز شد. پس از اتمام خدمت، راننده سفیر ایران در عراق شده و همان سال جهت استخدام در نیروی انتظامی به ایران بازگشت. مدتی بعد به سیستان و بلوچستان رفت و یکی از سرکردگان عبدالمالک ریگی را که اتوبوس پرسنل پاسداران را منفجر کرده بود دستگیر کرد. حضور بدون نقاب او در ۲۸ بهمن سال ۸۵ در مراسم اعدام «نصرالله شنبه‌زهی» عامل بمب‌گذاری اتوبوس سپاه در زاهدان، و از عوامل تروریستی گروه ریگی، همان اتفاقی بود که متعاقباً عبدالمالک ریگی برای سرش جایزه گذاشت. 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid