eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
2.7هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
برای مطالعه یکپارچه در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید حسن جنگجو) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/u64738
هرگز نرود یاد تو از نقش خیال با جثه‌ی کوچکت رسیدی به کمال حالا که رسیده پیکر پرپر تو پر می‌کشم ای رود به دریای وصال! ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۷ 👩🏻‍💻طراح: لیلا غلامی 🌕🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 همیشه که نباید برای معرفی یه شهید، منتظر یکی از اعضای خونواده یا اقوام و آشنایانش موند! گاهی آشنایی با یه شهید، می‌شه یه رزق معنوی! «حسینعلی محمدی»، یا «درویش اوزدمیر» هم، رزق شب حضرت قاسمم بود توی روضه امام حسین علیه‌السلام. حیفم اومد اعضای کانال از فیضش بی‌نصیب بمونن. راهش رو با امام حسین پیدا کرده! گمش نکنید؛ می‌رسونه شما رو به مصباح هدایت؛ به کشتی نجات.
🇮🇷 نام و نام خانوادگی شهید: حسینعلی محمدی (درویش ازدمیر) تولد: ۱۳۴۳، آلمان. شهادت: ۱۳۶۳/۸/۳۰، سردشت. گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه۲۷، ردیف۹۶، شماره۶. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 📚حسین، علی، محمد آغوشش، عطر خوشی داشت. عطر گل محمدی! _ دلم برات تنگ شده بود مرد خدا! رفتی که رفتی؟! _ هعی! دست رو دلم نذار حاجی! پدر و مادرم می‌گفتن دیگه حق نداری برگردی ایران! گفتم اگه پاسپورتم رو ندید، پیاده بر‌می‌گردم! _ الحق که درویشی! _ نه! من دیگه درویش نیستم حاجی! حسینعلی‌ام. حسین‌علی محمدی! امام حسین راه نشونم داد شدم شیعه مرتضی علی! محمدی هم که از قبل بوده‌ام؛ اما این کجا و اون کجا؟! _ ببینم! اینهمه نوربالا می‌زنی خدای نکرده شهید میشی‌ها! با نگاهش الهی آمینی گفت و لبخند ملیحی زد. برقِ شعف توی چشمانش را نمی‌شد ندید. _ الوعده وفا! هرکس زودتر شهید شد میاد به خواب اون یکی و سؤالای دوستشو جواب میده. _ حاجی! تو دعا کن من شهید بشم، رو چشمم! و دستانش را گذاشت روی چشمانش. *** چند روز بعد از شهادتش، رفیق خوش‌قولم آمد به خوابم! می‌گفت همنشین رسول خدا شده. جایگاهی که به هرکسی نمی‌دهند! به محض شهادتش به این مقام رسیده بود. چشمانش می‌خندید و همان لبخند ملیح همیشگی، گوشه‌ی لبش بود. از خواب که بیدار شدم عطر گل محمدی سنگر را پر کرده بود... ✍🏻رضوانه دقیقی ۱۴۰۲/۹/۱۵ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎙با صدای: رضوانه دقیقی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷 «درویش اوزدمیر» یا همان درویش ازدمیر اصالتاً ترکیه‌ای است؛ اما در سال ۱۳۴۳ با اقامت خانواده‌اش در کشور آلمان به دنیا آمد. همچون اهالی خانه از مسلمانان اهل تسنن بود و در کنار همه تفریحاتی که در آلمان به آن مشغول بود گاها آداب دینی را هم انجام می‌داد. با پیروزی انقلاب اسلامی و دنبال کردن خبرهای ایران، شیفته شخصیت و منش امام خمینی(ره) شد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نیروهای جهاد سازندگی با دست‌های خالی و با تمام توان در ایجاد هرگونه امکانات برای رزمندگان وارد عمل شدند.  یکی از کارهایشان اعزام گروهی از نیروها برای آموزش مکانیک سنگین به کشور آلمان بود؛ نیروهای جهادی علاوه بر گذراندن دوره آموزشی، کارهای فرهنگی نیز انجام می‌دادند که در خرداد سال ۱۳۶۲ با «درویش ازدمیر» جوان اهل سنت مقیم آلمان آشنا شدند. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷 از آنجا که خدا می‌خواهد مسیر بندگی یک نفر را روشن کند این گروه در آلمان برای نماز و عبادت به مساجد تُرک‌ها می‌روند. چون کمی به زبان ترکی آشنا هستند به سؤالات مردم در مورد امام(ره) پاسخ داده و ابهاماتشان را برطرف می‌کنند. درویش در صف نماز، با عکس امام(ره) که به سینه‌اش نصب کرده با جهادیون آشنا و دوست می‌شود. تا جایی که یکی از جهادیون از او دعوت کرده تا به ایران بیاید. حدود ۳ ماه بعد، پدر همان فرد جهادگر با پسرش تماس می‌گیرد و می‌گوید: «مهمانی از کشور آلمان به منزلمان آمده است». خلاصه اینکه با کمک این جهادگر و خانواده‌اش درویش عاشق انقلاب و جبهه می‌شود. فارسی، بلد نیست ولی همراه رفیق جدیدش، خودش را به مهران می‌رساند. آنجا حال و هوای شهادت‌طلبی و خلوص نیروهای ایرانی او را منقلب می‌کند. در مجلس روضه امام حسین علیه‌السلام اشک می‌ریزد و به سینه می‌زند. در جبهه‌ی مهران موذن می‌شود! از امام حسین علیه‌السلام زیاد سؤال می‌پرسد و تشنه دانستن می‌شود. برای همین به حوزه علمیه قم رفته و با کمک یک روحانی اهل کاشان که خودش قبلا سنی بوده و شیعه شده، شیعه می‌شود. از آن به بعد، اسمش را از درویش اوزدمیر به «حسین‌علی محمدی» تغییر می‌دهد. بعد از یک سال زبان فارسی و عربی را مسلط می‌شود و تحصیلات حوزوی را هم می‌گذراند. مدتی بعد برای دیدن خانواده‌اش به آلمان می‌رود. خانواده به‌شدت با او مخالفت می‌کنند و پاسپورتش را از او می‌گیرند تا دیگر نتواند به ایران سفر کند. اما حسین‌علی با هر سختی که هست خود را دوباره به ایران می‌رساند و در حوزه علمیه قم به تحصیل ادامه می‌دهد. آبان ۶۳ با اصرار و خواهش، از حوزه مرخصی می‌گیرد و به جبهه می‌رود. او با لباس سپاه، درحالی‌که عبا روی تن دارد در منطقه عملیاتی سردشت، حین تبلیغ، به شهادت می‌رسد. از وزارت خارجه با خانواده‌اش برای شناسایی پیکرش تماس می‌گیرند. ۲۰ روز بعد خانواده‌اش به تهران می‌آیند. آن روز، همه از ایمان و اخلاق حسینعلی برای مادرش تعریف می‌کنند و مادرش علت دوست داشتن بیشتر او را نسبت به سه پسر دیگرش درمی‌یابد. 🦋 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
تشییع پیکر شهید حسینعلی محمدی 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای هویزه🇮🇷
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق، شهید درویش اوزدمیر«حسین‌علی محمدی» مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/q01313
شد جذب طنین پاک روح‌الله(ره) آن مرد عظیم و عادل و حق‌خواه شد با نمک روضه لبش شیرین با اشک حسین شد دلش آگاه ✍🏻ملیحه بلندیان ۱۴۰۳/۱/۸ 🦋🇮🇷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 در روزهای تلخ و غم‌بار شهادت حاج قاسم و سقوط هواپیمای اوکراینی، و شنیدن طعنه‌ها و زخم‌زبان‌هایی که داغ روی داغ دلمان تلنبار می‌کرد، شنیدن تنها یک خبر، کمی از بار دل‌هایمان سبک کرد. مادر شهیدی از شهدای هواپیمای اوکراینی که فرزند و عروسش را از دست داده بود، بسیار محکم و قوی علیرغم همه کارشکنی‌ها و طعنه‌ها می‌گفت: «ما همچنان پشت سر نظام و رهبرمان محکم ایستاده‌ایم.» دوست داشتم از نزدیک ببینمش. چند روز مانده به اربعین گذشته، در موکبی در همین حوالی، که او هرسال به یاد شهدایش، برای جاماندگان زیارت اربعین امام حسین علیه‌السلام، به همراه خانواده‌اش برپا می‌کند، توفیق زیارتش نصیبم شد. درست مثل تصوراتم بود. شیرزنی قوی، محکم و باصلابت، و در عین حال لطیف و مهربان. با آغوشی باز مرا در کنارش پذیرفت. می‌گفت: «من مادر دو شهیدم! من در این حادثه، تنها پسرم را از دست نداده‌ام؛ عروسم، مثل دخترم بود.» محکم حرف می‌زد، بی‌تعارف؛ قوی بود، مثل کوه؛ اما لرزش دستانش که بعد از این اتفاق برایش عارض شده بود، به من فهماند که در قلب داغدار و جگر پاره‌پاره‌اش چه می‌گذرد... مادر شهیدان نخبه، «محمد صالحه» و «شهیده زهرا حسنی سعدی» امروز سفره‌دار ماست...
✈️🔥 نام و نام خانوادگی شهید: محمد صالحه تولد: ۱۳۶۶/۲/۱۹، اهواز. شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۸، سقوط هواپیمای اوکراینی. گلزار شهید: قم، حرم حضرت معصومه سلام الله‌علیها، ضلع شرقی صحن امام رضا علیه‌السلام، حجره شهدای پرواز. 🕊 نام و نام خانوادگی شهیده: زهرا حسنی سعدی تولد: ۱۳۷۳/۹/۷، کرمان. شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۸، سقوط هواپیمای اوکراینی. گلزار شهید: قم، حرم حضرت معصومه سلام الله‌علیها، ضلع شرقی صحن امام رضا علیه‌السلام، حجره شهدای پرواز. 🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✈️🔥 📚 همراه فرشته‌ها محمد کنار جسد سوخته‌اش نشسته بود. گیج بود. چیز مبهمی یادش آمد؛ هواپیما در آسمان آتش گرفته و سقوط کرده بود. در تاریک و روشن صبح، فرشته‌ها بچه‌ها را یکی‌یکی در آغوش می‌گرفتند و به آسمان می‌بردند. محمد به اطرافش نگاه کرد؛ به دنبال زهرا گشت. کمی دورتر، زهرا را با چادر خاکی‌ و نیم‌سوخته، در میان دود خاکستری که از میان لاشه‌ سوخته‌ی هواپیما بلند می‌شد دید. می‌خواست به زن‌ها و کودکان کمک کند؛ اما کسی به کمک او نیاز نداشت. همه آرام شده بودند. دیگر خبری از اضطراب وحشتناک دقایقی قبل نبود. صدا از کسی درنمی‌آمد. زهرا محمد را که دید به سمتش دوید و خود را در آغوش او رها کرد. همان‌وقت، صدای آشنایی شنیدند. _ محمد آقا! زهرا خانم! بیایید بالا. ما منتظرتان هستیم! محمد و زهرا به آسمان نگاه کردند؛ حاج قاسم بود! کنار رفیق صمیمی‌اش ابومهدی؛ دستشان را دراز کرده بودند و همراه فرشته‌ها از حادثه‌دیدگان هواپیمای‌ اوکراینی دستگیری می‌کردند. ✍🏻رضوانه دقیقی ۱۳۹۹/۱۰/۱۸ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid