eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۵🌷
3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
248 ویدیو
3 فایل
برای پانزدهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
دل من کشتی نوح است و دریا اشک چشمانم از این غوغای بی‌حاصل، تو ای دشمن مترسانم! رجز می‌خوانْد شب‌ها مادرم، لالایی‌اش این بود: «که قدس آزاد می‌گردد، به استحکام ایمانم» ✍🏻زهرا دشتیار ۱۴۰۳/۱/۱۷ ☀️🇵🇸✌️ 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ نام و نام خانوادگی شهید: غلام‌عباس عباسی تولد: ۱۳۳۳/۷/۱۰، روستای سفلی، شهرستان خرامه، استان فارس. شهادت: ۱۴۰۲/۵/۲۲، حرم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام، حمله تروریستی داعش. گلزار شهید: حرم حضرت احمدبن موسی‌الکاظم شاهچراغ علیه‌اسلام.. 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ شهید غلام‌عباس عباسی، رزمنده و جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس بود که در مهرماه ۱۳۳۳ در روستای سفلی شهرستان خرامه استان فارس در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. دو برادر و سه خواهر داشت. پدرش کشاورز بود و از این راه به گذران زندگی می‌پرداخت. غلام‌عباس عباسی پس از تحصیل در مقطع راهنمایی، برای کمک به گذران زندگی، به همراه پدرش به کشاورزی مشغول شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دی ماه ۱۳۶۰ وارد سپاه شده و برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه اعزام شد. او در دوران دفاع مقدس در «تیپ ۵۶ یونس» در واحد آماد و پشتیبانی خدمت کرد و در عملیات‌های مختلف چون والفجر ۸ حضور داشت. 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ پس از پایان جنگ تحمیلی، وی در ناحیه مقاومت سپاه شهر خرامه، خدمت کرد و در سال ۱۳۸۲ به افتخار بازنشستگی از سپاه پاسداران نائل شد. فعالیت در برنامه‌های فرهنگی و مذهبی شهرستان‌های خرامه و شیراز، مثل شرکت در اردوهای جهادی، خدمت به محرومین در روستا و خادمی افتخاری حرم مطهر حضرت احمدبن موسی شاه‌چراغ علیه‌السلام از جمله کارهای فرهنگی او محسوب می‌شد. این شهید گرانقدر که سال‌ها آرزوی شهادت را در دل می‌پروراند در غروب یکشنبه بیست و دوم مرداد ماه ۱۴۰۲، در حالی که لباس خادم افتخاری حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام را به تن داشت، در حمله تروریستی داعش کوردل به این حرم مطهر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد. روحش شاد و نام و یادش زنده و جاوید باد.🌹 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ شهید غلام‌عباس عباسی از زبان دخترش🎤 پدرم هر سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه می‌گرفت. محرم‌ها با پای برهنه در عزای امام حسین علیه‌السلام در دسته سینه و زنجیر می‌زد. بسیار انسان نوع‌دوستی بود؛ به نحوی که در اردوهای جهادی و در حوادثی مثل سیل و زلزله با همه‌ی توان به کمک می‌شتافت‌. تا پنجاه سالگی به مرکز اهدای خون، خون اهدا می‌کرد. رفتارهای خوبش در خانه و در ارتباط با مادر و بچه‌ها و نوه‌هایش به مراتب بیشتر به چشم می‌آمد. بسیار باحوصله و مهربان بود. به خاطر دارم یکبار که مادرم به علت بیماری باید در منزل سرم تزریق می‌کرد کنارش ایستاد و تا تمام شدن آن، سرم را نگه‌داشت. پدرم برای شهدا و خانواده‌های آنها ارزش زیادی قائل بود. مرتب به آنها سر می‌زد و جویای حالشان می‌شد. او در هر زمینه سرآمد و فعال بود. تنها جایی که همیشه می‌گفت از آن عقب مانده‌ام قافله‌ی شهدا بود. در یادواره شهدای روستا، سر جاده، خیمه‌ای برپا می‌کرد و به شرکت‌کنندگان چای و شربت می‌داد. ۲۰ سال در هیئت محبین حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در شهرستان خرامه فعالیت داشت. آخرین تاسوعای زندگی‌اش توی راه‌پله همان هیئت آنقدر نشست و گریه کرد تا به گفته یکی از دوستانش امضای شهادتش را همان‌جا گرفت... 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ همسر بزرگوار شهید در گفت‌و‌گو با سی روز سی شهید🎤 آخرین روزی که همسرم قرار بود به شاهچراغ برود با وجودی که شیفت او ساعت پنج عصر شروع می‌شد، زودتر از همیشه از سرکار به خانه آمد. یک نفر از بچه‌های شهرداری را که مریض شده بود برده بود دکتر و بعد به خانه آمده بود. آن روز مثل اینکه داشت خود را برای یک سفر آماده می‌کرد حسابی به خود رسید. حمام رفت و محاسن خود را کوتاه کرد. عطر زد و لباس خادمی‌اش را پوشید. خانه را جارو و گردگیری کرد. انگار داشت خانه را برای مهمان‌ها آماده می‌کرد و حتی این حرف را هم که هیچ‌وقت طی این سال‌ها نگفته بود گفت که: «خانه چقدر به نظرم کوچک است!» روز قبلش مهر و تسبیحی را داخل کشو گذاشت و گفت: «این مهر برای نماز خواندن نیست!» دلش نمی‌آمد مستقیم بگوید آن را آماده کرده‌ام برای داخل کفنم! هنگامی که در شاهچراغ تیراندازی شد، دوست دخترم که خودش هم خادم حضرت شاهچراغ علیه‌السلام است زنگ زد و به دخترم گفت: «خدا را شکر که سالمی!» همان موقع به دخترم گفتم: «پدرتان دیگر شهید شد.» دخترم تعجب کرد و گفت: «مادر! این چه حرفی است!» گفتم: «کاملا از رفتارش مشخص بود که می‌رود و شهید می‌شود.» یکی از خادمان حرم، بعد از شهادت همسرم می‌گفت: «آقای عباسی دائم به مزار شهدای حضرت شاهچراغ می‌رفتند. در هنگام تحویل شیفت، با حسرت به آنها می‌گفت: «خوش به سعادت شما. شما عاقبت بخیر شدید.» خادم به او گفته بود: «ما هم عاقبت بخیر هستیم که اینجا خدمت می‌کنیم.» او هم جواب داده بود: «نه! اگر ما شهید بشویم عاقبت‌بخیر هستیم. عاقبت بخیری یعنی شهادت.» همسرم در هیئت محبین حضرت فاطمه(س) خدمت می‌کرد. در ماه محرم، در خیمه‌ی امام حسین علیه‌السلام، با شیر و چای گرم، از عزادارن پذیرایی می‌کرد. گاهی فیلم فعالیت‌های خیمه روی پرده پخش می‌شد. همه جلو دوربین می‌آمدند به‌جز همسرم! یک روز به او گفتم: «خب شما هم بیا جلوی دوربین.» گفت: «لازم نیست کسی من را ببیند! کسی که باید ببیند می‌بیند.» 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فدای آن حریمِ مهربانت فدای صحن سبزِ آستانت خریدی خادمت را خوبْ آقا! خوشا بر خادمِ سقا نشانت! ✍🏻سارا رمضانی ۱۴۰۳/۱/۱۸ ☀️ 🌳 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️ نام و نام خانوادگی شهید: سیدمحمدباقر صدر تولد: ۱۳۱۳/۱۲/۱۰، کاظمین، عراق. شهادت: ۱۳۵۹/۱/۱۹، بغداد، عراق. گلزار شهید: نجف‌اشرف، وادی‌السلام، آرامگاه خانوادگی «شرف‌الدین»، عراق. 🌻 نام و نام خانوادگی شهیده: آمنه صدر (بنت‌الهدی) تولد: ۱۳۱۵/۱۲/۴، کاظمین، عراق. شهادت: ۱۳۵۹/۱/۱۹، بغداد، عراق. گلزار شهید: نامشخص... 🌹🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
2.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️🌻 📚صدر تاریخ نبوغ، در آغوش پدر جای گرفته بود و از بازی انگشتان بابا در موهایش لذت می‌برد. دیگر نیاز نبود به دروغ خودش را به مریضی بزند و با لحنی شیرین بگوید: «موهایم درد می‌کند!» تا موهایش میزبان دستان پرمهر پدر شود. چند ماهی می‌شد که عطش دوری برای بچه‌ها رفع شده بود و جایش دل‌ضعفه‌های گرسنگی، گریبان‌گیرشان کرده بود. سربازها لحظه‌ای از درب خانه غافل نمی‌شدند و مجال خرید غذا را هم نمی‌دادند. از وقتی پدر، مصرانه به دنبال دگرگونی عراق مانند ایران شده بود سختگیری‌ها از سوی سربازان بیشتر به چشم می‌آمد... نبوغ یاد آن روزها افتاد که گروه‌گروه به رسم قدیم برای بیعت با پدرش به خانه‌شان پا می‌گذاشتند و حالا... حتی وقتی بابا را از خانه بیرون بردند نیز کسی جویایش نشد. اشک‌های گرمش روی گونه سرازیر شد؛ هنوز هم نمی‌توانست باور کند همین چند روز پیش پدر و عمه را بردند و آنها دیگر، برنمی‌گردند... ✍🏻زهرا رضایی ۱۵ ساله ۱۴۰۲/۱۰/۲۰ 👩🏻‍💻طراح: منا بلندیان 🎙با صدای: رضوانه دقیقی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌹🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
☀️🌻 آیت‌الله «سیدمحمدباقر صدر» در دهم اسفند ۱۳۱۳ هجری قمری، در خانواده‌ای اهل علم و تقوا، در شهر کاظمین عراق به دنیا آمد. در کودکی پدر خود را از دست داد و در نوجوانی همراه برادرش عازم نجف‌اشرف شد و در حوزه این شهر، به تحصیل علوم اسلامی پرداخت تا به درجه اجتهاد رسید. سپس به تربیت شاگردان و تحقیقات علمی خود پرداخت. وی علوم اسلامی را با سبکی نو و با تحقیقات انجام یافته مطرح کرد و به طرح مسائل روز و مبتلابه جامعه اسلامی مبادرت ورزید و سیستم آموزشی جدیدی را در جهت اصلاح و پویایی حوزه بنیان نهاد. تألیفات بسیار گرانبهای آیت‌الله صدر در علوم و زمینه‌های مختلف از جمله اقتصاد، فلسفه، تاریخ، بانکداری و ... حکایت از نبوغ و تبحر وی در علوم مختلف دارد. سید محمدباقر در طول هفده ـ هجده سال تحصیل (از آغاز تا پایان) علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده‌اش، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می‌پرداخت و خودش نیز همیشه می‌گفت: «من به اندازه چند طلبه درسخوان، تلاش می‌کنم!» در سایه‌ی این پشتکار جانانه بود که بر همه مشکلات فائق آمد و در کسب دانش و فضیلت به مقامی عالی دست یافت و گفته‌اند که از هنگام بلوغ شرعی، خود مجتهد شده بوده و از مجتهد دیگری تقلید نکرده است. با شروع نهضت اسلامی در ایران در سال ۱۳۴۲ شمسی با موضع‌گیری قاطع به حمایت از حضرت امام(ره) پرداخت و پس از تبعید ایشان به نجف، رابطه نزدیکی میان این دو عالم بزرگوار برقرار شد. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، رژیم بعثی عراق فشارهای خود را بر ایشان بیشتر کرد؛ اما آیت‌الله صدر با اعلام تبعیت از امام(ره) در برابر همه سختی‌ها مقاومت کرد. مردم عراق به منظور اعلام همبستگی با شهید صدر به سوی نجف حرکت کردند؛ اما رژیم بعثی که از این قیام به وحشت افتاده بود با حمله به مردم حدود ۲۰ هزار زن و مرد را دستگیر و روانه زندان‌ها کرد. آیت‌الله صدر، روز شانزدهم رجب ۱۳۹۹ق را اعتصاب عمومی اعلام کرد و به دنبال آن مردم دست از کار کشیده و مغازه‌ها را تعطیل کردند. فردای آن روز، عوامل رژیم بعثی، آیت‌الله صدر را دستگیر کرده و در پی این دستگیری، خواهر ایشان «سیده‌بنت‌الهدی صدر» نقش رهبری را بر عهده گرفتند. با اوج‌گیری اعتراضات، رژیم بعثی شهید صدر را موقتاً آزاد کرد؛ اما پس از مدتی در ۱۶ فروردین ۱۳۵۹ با حمله به منزل ایشان مجدداً وی و خواهرشان را دستگیر و به بغداد منتقل کردند. پس از سه روز، این دو بزرگوار در زیر شدیدترین شکنجه‌های رژیم جنایتکار بعثی به شهادت رسیدند. 🌹🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌻 آمنه صدر، معروف به بنت‌الهدی و شهیده صدر (۱۳۵۷-۱۴۰۰ق/۱۹۳۷-۱۹۸۰م)، خواهر شهید سید محمدباقر صدر، از زنان نویسنده و فعال فرهنگی-سیاسی عراق در قرن چهاردهم هجری قمری بود. او نزد برادرش سید محمدباقر صدر، شیخ زهیر الحسون و ام‌علی الحسون درس آموخته و به فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی پرداخت. از فعالیت‌های وی می‌توان به تشکیل جلسات خانگی دینی، نوشتن مقاله در مجله الاضواء، سرپرستی مدارس الزهراء، نوشتن کتاب، داستان‌نویسی و سرودن اشعار مذهبی اشاره نمود. همواره در جمع زنان می‌گفت: «اسلام غریب است و دلسوز کم دارد.» با همه وجود در راه خود تا پای جان پیش رفت. بنت‌الهدی، به‌دنبال اعتراض به دستگیری برادرش، سخنرانی‌هایی در حرم حضرت امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام انجام داد که به تظاهرات در شهرها و کشورهای مختلفی انجامید؛ به این سبب صدام او را همراه برادرش، در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ (۲۲ جمادی الاول ۱۴۰۰)، سه روز پس از آخرین دستگیری، به گونه دردناکی به شهادت رساند. بنت‌الهدی صدر مانند جده‌اش حضرت زهرا سلام الله علیها مظلوم زیست، غریب شهید شد و هرگز کسی ندانست که او در کجا دفن شده است. پس از آنکه صدام، بنت‌الهدی را به قتل رساند، در پاسخ به اینکه چرا خواهر صدر را به قتل رساندی؟ گفت: «من قضیه حسین را تکرار نمی‌کنم. زینب بعد از برادرش، زنده ماند و یزید و آل‌امیه را رسوا کرد.» الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون... 🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
یک عمر صف جهاد برپا کردند دین را به تلاش خویش احیا کردند مانند حسین و زینب آنها با عشق در معرکه، نقش خویش ایفا کردند ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱/۱۹ ☀️ 🌻 🌹🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid