eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
3.2هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
👨🏻‍🚒🔥 تک پسر خانواده بود. علاقمندی‌اش به آتش‌نشانی در کودکی و همراهی با پدر آتش نشانش ریشه داشت. آنقدر که تحصیلات دبیرستانش را در مدرسه‌ی آتش‌نشانی گذراند‌. اخلاق خوبش زبانزد خاصّ و عام بود. تصویری که از او در ذهن اطرافیانش ماندگار شده لبخند همیشگی اوست. بسیار دوست‌داشتنی، بامعرفت، مهربان، دستگیر و پرشور و نشاط بود. تا می‌توانست سرپرستی ایتام را به عهده می‌گرفت. بی‌ریا بود و هیچ‌وقت مهارت‌های خاص و استعدادهای بی‌نظیرش را به رخ کشی نمی‌کشید. در حادثه‌ها اولین نفری بود که به دل خطر می‌زد. در عملیات حریق و نجات که شرکت می‌کرد خیال همه خصوصا مسئول ایستگاه از بودنش راحت بود. چرا که کارش را به خوبی بلد بود و از پس سخت‌ترین کارها برمی‌آمد. دنباله رو راه پدر بود. وقتی او برای دفاع از حرم بی‌بی زینب کبری سلام‌الله علیها در سوریه ثبت‌نام کرد امیرحسین هم به دنبالش رفت. هر دو برای این سربازی آموزش دیده بودند. اما امیرحسین توانست از پدرش سبقت بگیرد و عمری او را در آتش این جاماندن بسوزاند... 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🔥 روزی که ساختمان پلاسکو در آتش سوخت و فروریخت امیرحسین امتحان داشت. مرخصی ساعتی گرفته بود تا به دانشگاه رفته و امتحانش را بدهد. پدر و مادرش گمان می‌کردند در دانشگاه است غافل از اینکه او بلافاصله بعد از امتحان و شنیدن خبر آتش سوزی پلاسکو سوار موتورش شده و خودش را به آنجا رسانده است. با عجله داخل ماشین‌های آتش‌نشانی را گشته و از همکارانش یک دست لباس حریق تهیه کرده و وارد ساختمان شده است. مادرش هنوز خبر نداشت که امیرحسین آنجاست؛ خواهرهایش اما متوجه شده بودند و کم‌کم خبر تلخ فروریختن ساختمان پلاسکو و ماندن امیرحسین زیر آوار را به او داده بودند. پدرش هم با شنیدن خبر سریعاً خود را به ایستگاه رسانده بود تا ظهر همه بچه‌ها برگشتند؛ موتور امیر حسین را هم آوردند؛ اما خبری از خودش نبود. امیرحسین در آخرین دقایق قبل از فرو ریختن پلاسکو از همکارانش حلالیت گرفت و رفت‌ اما سال‌هاست بر دل اهالی خانه و دوستانش غمی سنگین مانده که نتوانستند با امیرحسین خداحافظی کنند. روحش شاد و نام و لبخند همیشگی‌اش در ذهن‌ها جاوید باد. 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
عشق است و آتش و خون… داغ است و دردِ دوری کی می توان، نگفتن؟ کی می توان، صبوری؟ 👨🏻‍🚒🔥 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👨🏻‍🚒🔥 پدر شهید🎤 وقتی پا به میدان جنگ می‌گذاری، برای شهادت آمادگی داری. اما در حالت طبیعی، وقتی برای عملیات حریق وارد یک ساختمان می‌شوی، انتظار شهادت نداری. یکی از رفقا درباره حادثه پلاسکو، حرف قشنگی می‌زد. می‌گفت: «این مصداق رزق لایحتسب است.» راست می‌گفت. بچه‌هایی که وارد آن عملیات شدند، انتظار نداشتند شهید شوند. اما خداوند یک جاهایی برای بعضی‌ها آغوش باز می‌کند و می‌گوید: «شما هم بیایید.» 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
https://telewebion.com/embed/episode/0x1beb019 🎞مستند امیر آتش👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 🎥کاری از سجاد باغ شیخی 🎬قسمت اول: شهید امیرحسین داداشی 📺پخش از شبکه‌ی افق سیمای جمهوری اسلامی ایران 👨🏻‍🚒🔥 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به وبلاگ امامزادگان عشق (شهید امیرحسین داداشی) مراجعه بفرمائید👇 https://b2n.ir/h37156
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشد وداع کنم با تو عشق بی‌تکرار ببخش مادر خوبم، گل همیشه بهار زدم به آتش و خون تا که باز هم باشد میان معرکه‌ها یک نفر چنان عمار ✍🏻فاطمه شعرا 👨🏻‍🚒🔥 🚒🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🕊 نام و نام خانوادگی شهید: حمید پورنوروز تولد: ۱۳۶۱، لاهیجان. شهادت: ۱۴۰۱/۸/۱۲، اغتشاشات خیابانی، لاهیجان. گلزار شهید: گلزار شهدای لاهیجان. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🎥 📚 آرام در آغوش مادر صدای کوبیده شدن ماشین به در خانه، در کوچه‌ پیچید. حمید ایستاد و از موتور پیاده شد. لیدرهایی که اغتشاشات امشب را هدایت می‌کردند وارد خانه شدند؛ به پشت سر نگاه کرد تا ببیند همراهانش رسیده‌اند یا نه! ثانیه‌ها انگار سینه‌خیز حرکت می‌کردند؛ تمام اتفاقات این چند سال اخیر در سرش با سرعت مرور شدند. مبارزه‌اش با پژاک، کمک به کادر درمان در کرونا، دفاع از حرم بی‌بی زینب و حالا هم اینجا میان خیابان‌های ملتهب شهر لاهیجان... صدای جیغ پیرزن را که شنید تاب نیاورد. آخرحمید روی ناموس حساس بود... برای کمک به داخل خانه رفت، بی‌رحمی سر و شکل ندارد زن و مرد و نوجوان و جوان نمی‌شناسد، بی‌رحمان هر کدام به شکلی به او حمله کردند... آن شب، پیکر غرق خون و غریب حمید پورنوروز با زمزمه‌های یا زهرایش در گوشه‌ای از شهر آرام گرفت... ✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۱/۱۱/۷ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 💻تدوین: زهرا فرح‌پور 🎙با صدای: رضوانه دقیقی 🌹 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🕊 روضه‌خوان می‌خواند «غریب گیر آوردنت» و حاضران ناله می‌زنند؛ اما این بار برای شهدای مدافع امنیتی که علی‌اکبرهای زمانه خویش شدند و روضه مجسم گودال قتلگاه. شهید «حمید پورنوروز» یک بسیجی بود که درآمد خودش را از طریق کارگری و جوشکاری به دست می‌آورد اما مشکلات و گرفتاری‌های زندگی، او را از زندگی واقعی غافل نکرده بود؛ لذا هرجا که مشکلی پدید می‌آمد، او برای حل آن مشکل پای کار بود. در صحنه‌هایی مانند درگیری با گروه تروریستی پژاک در شمال غرب کشور، حضور در بیمارستان‌ها در زمان کرونا و کمک به کادر درمان، حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) و دفاع از ناموس شیعه حضور داشت. ظهر روز شهادتش، قبل از رفتن به خیابان‌های شهر به دوستانش گفته بود «به روضه‌خوان بگویید برای ما چند خطی روضه بخواند.» انگار می‌دانست خبرهایی در راه است! ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱ دقیقاً ۲ روز بعد از عروسی دخترش، آشوبگران برای تجمع، فراخوان‌ها داده بودند و مدافعان امنیت مردم هم در مقرّ نشسته و آماده‌باش بودند تا اینکه یکی از آن‌ها به شوخی گفته بود: «امشب شب شهادت است یکی از ما شهید می‌شود.» آقا حمید در حال چای ریختن برای دوستانش بود؛ همان شخص رو به حمید گفته بود: «امشب نور بالا می‌زنی‌‌ها! امشب شب توست!» همه خندیده بودند چون کسی انتظار نداشت حمید به این زودی آن‌ها را ترک کند و به درجه رفیع شهادت برسد و آن‌شب واقعاً شب او باشد. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🕊 ساعت حدود ۱۸:۴۵ بود که صدای بی‌سیم بلند شد. فرمانده گفت: «بچه‌ها بیایید! آشوبگران در حال بستن خیابان‌ها و آتش زدن سطل آشغال‌ها هستند، خودتان را برسانید.» حمید پورنوروز که عضو تیم موتوری بود، به سمت خیابان کاشف حرکت کرد. آشوبگران با شنیدن صدای موتور بچه‌های گردان فرار کردند؛ لیدرهای اصلی به سمت یک کوچه فرار کردند اما وقتی متوجه بن‌بست بودن کوچه شدند و دیدند راه فراری ندارند، درب یک منزل را شکسته و وارد آن منزل شدند. موتور حمید زودتر از بقیه دوستانش به آن کوچه رسید. حمید با شنیدن صدای پیرزنِ صاحب‌خانه که از ترس فریاد می‌زد نمی‌توانست منتظر بماند تا بقیه دوستانش برسند؛ از موتور پیاده و وارد منزل ‌شد. تعدادی از آشوبگران پشت درب منزل ایستاده‌ و نمی‌گذاشتند رفقای حمید وارد منزل شوند. اینجا بود که حمید تنهای تنها ماند بین یک عده آدم بی‌رحم... با هرچه که در دست‌شان بود حمید را زدند. یکی با سنگ به سرش و دیگری با چاقو به گردنش و چند نفری هم به جان پهلویش افتادند... آنجا بود که ندای «سلام بر مادر» بلند شد و حمید که آن شب دنبال روضه‌خوان سرور زنان دوعالم بود، خودش روضه مجسم مادر شد؛ روضه‌ی «غریب گیر آوردنت!» کسانی که حمید را به بیمارستان رساندند می‌گفتند او مدام زیر لب «یا زهرا» را زمزمه می‌کرد تا به شهادت رسید. البته عده‌ای بی‌رحم‌، بعد از شهادتش هم به او رحم نکردند و هرچه خواستند راجع به او گفتند اما شهید مظلوم حمید پورنوروز جاودانه شد و خودش را به صف یاران امام حسین(علیه‌السلام) رساند و قطعاً خداوند انتقام خون او و امثال او را خواهد گرفت. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid