بدون هیچ جنگی ، تو همین چند روز تاحالا ۲۶۰ نفر کشته دادیم توو ایران ( حادثه هواپیما و حادثه جمعیت کرمان و تصادف اتوبوس و.. ) ، ما نه نیازی به جنگ داریم ، نه به چیزی دیگه ، یکم صبر کنید خودمون تموم میشیم
@eitaagarde
*ما خواب بودیم حاج قاسم جنگید*
*ما خواب بودیم حاج قاسم عروج کرد*
*ما خواب بودیم حاج قاسم به خاک سپرده شد*
*ما خواب بودیم انتقام حاج قاسم گرفته شد*
*خدایا ما را در خواب غفلت نمیران*
@eitaagarde
Everyone experiences night at the same but each person's darkness is different.
همه در يک زمان شب رو تجربه ميكنن ولی تاريكی هر كس متفاوته.
@eitaagarde🌹🌹
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۳۶
* مامان ک رفت من دست ب سینه و با ریتم اروم پامو به زمین میزدم و به جلوم نگاه میکردم . اما احمدیان با کمال خونسردی با دقت داشت کل اتاقمو دید میزد ، بعد از یه دقیقه گفت :
- اتاق قشنگی داری .
فقط ممنون خشک و خالی بهش گفتم و همینطور سرد بهش نگاه میکردم . رو بهم با لبخند گفت :
- ممنون ک اجازه با هم صحبت کنیم .
جااااااااان !!!!! الن چی گفت این ؟؟؟ من اجازه دادممممم !!! کییییی ؟؟ وااااای از دست مامان واااای ... نگاه عادیم باز متعجب شده بود ، اما اون بدون توجه ادامه داد :
- میدونید ک در مورد چی میخوایم صحبت کنیم ؟؟
خیلی عادی گفتم :
+ بله
- خب ،،، میتونم بشینم یا باید سرپا وایسیم !!
واااای خدا ک چقد این پرو بود . من حتی قیافتو نمیخوام ببینم باز بیایی بشینی و صحبت کنیم . اییی خداااا .... از مجبوری گفتم :
+ بفرمایید ...
روی تختم نشست ، منم رفتم روی صندلی کنار کامپیوتر روب روش نشستم . بعد از کمی مکث گفت :
- میشه دلیل مخالفتتونو بدونم مانا خانم ؟؟
+ مامانم بهتون نگفته!!!
- گفتن . ولی من میخوام از زبون خودتون دلیلتونو بشنوم .
حالا من به این زبون نفهم چی بگممممم !!! چطور بفهمونم ک نمیخوام رنگشو هم ببینممممم ...
+ اقای احمدیان ببینید .....
- ارمان .
با تعجب بهش نگاه کردم ک گفت :
- لطفا ارامان صدام کن ، اینطوری راحترم . اقای احمدیان اینجا دیگ خیلی رسمی و سنگینه .
واااااایییی خداااااا . دیگ حرصم گرفته بوددددد . نفس عمیقی کشیدم و جدی گفتم :
+ بله داشتم میگفتم ،،، من کلا تو فاز ازدواج نیستم . یعنی کلا در مورد این موضوع فکر نمیکنم . و به این باورم که باید بین دو طرف یه کشش و علاقه ای باشه ، من هرگز به این وصلت راضی نیستم و نمیشم .
- اخه چرا ؟؟ مگه مشکلی در من هست ک انقد ناراضی هستین . اگ مهم علاقست ک بعد از ازدواجم شکل میگیره و پایدار تره . و اگ بحث زود بودنه ، من هیچ عجله ای ندارم و تا هر زمانی ک بگین صبر میکنم .
+ حالا هر بحثیم میخواد باشه و هر چقدم شما بگید من قبول نمیکنم . ببخشید ک اینو میگم ولی اب منو شما تو یه جوب نمیره . من تا حالا فکر میکردم شما حتی حاضر به دیدن من نمیشید چه برسه اینکه الن به عنوان خواستگار اومدین خونمون . استاد منو شما خیلی تفاوت نظر و سلیقه داریم و اصلا بدرد هم نمیخوریم .
- مانا خانم ....
#ادامه_دارد ....
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
آشپزی؛ ترفند
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۳۵ * یک هفته ای گذشته بود ، بعد از اینکه از کتابخونه اومدم خونه
📚پارت سی و پنجم رمان « قسمت من » 👆🌺
ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺒﻮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﮐﺘﺮ؛
دﮐﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ، ﻣﻨﻮ ﺯﯾﺮ ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮه
@eitaagarde
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻓﻨﺠﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪه !!!
ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺯﻥ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮگشت و گفت: ﺩﮐﺘﺮ، ﻗﺮﻗﺮﻩ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷت و ﺍﻻﻥ ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮﺷﺪﻩ ؛ ﺍﻭﻥ حتي کمترعصبانی میشه ومنوخیلی دوست داره.
دكتر گفت : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ؟ ﺟﻠﻮﯼ ﺯﺑﻮﻧﺖ ﺭﻭ كه ﺑﮕﯿﺮﯼ ، ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺣﻞ ﻣﯽشه !!!
(( خواص چای سبز ))😃😃😃😃😃😅😅😅😅
@eitaagarde
4_488167378727731860.mp3
3.65M
ترانه ی عشق .... بهانه ی عشق
تو میراث جاودانه ی عشق ❤️
نجوا با امام زمان علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
@eitaagarde
ڪاش میشـــــد.آدمــــا رۅ...
قبـــݪ از شناختـــڹ...
خـــــــۅب تڪۅڹ داد...
ڪہ هــــرچے درۅغ دارڹ...
بریـــزه بیــــرۅڹ...
╭─┅═♥️═┅╮
@eitaagarde
╰─┅═♥️═┅╯