eitaa logo
آشپزی؛ ترفند
21.4هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
11.8هزار ویدیو
69 فایل
❎️مسئولیت قانونی آگهی با آگهی دهنده است و کانال هیچ مسئولیتی ندارد. آی دی مدیر جهت تبلیغ👇🏻 @hasan401 تعرفه تبلیغات و رضایت مشتری👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/756744541Cd11803932b کانال اهنگامون👇 @bartarinhax
مشاهده در ایتا
دانلود
1_36423677.mp3
1.41M
دعای عهد با صدای استاد فرهمند 🌴💎🌹💙🌹💎🌴
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 💫ترنم نور با گزیده هایی از "مناجات امیرمومنان در مسجد کوفه"💫 🔹قسمت ۱ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ ... خدايا؛ از تو امان خواهم در آن روزى كه نه مال و نه فرزندان به کسی سودی نبخشد مگر آن كس كه دلى پاک به نزد خدا آورد. ای صاحب بخشش بسیار؛ وقتی در این دنیا به رحمت و عنایتت تا این اندازه محتاج و نیازمندیم، چگونه در سختی های آن روز عظیم به تو محتاج نباشیم؟ ای پناه بی پناهان؛ در این دنیا و آن جهان خودت دستگیر و پناهمان باش به لطفت، ای مهربان ترین مهربانان! اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 @eitaagarde
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃آن خدایی که به قلبم غم داد خود او باران داد... زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد... میشود ثانیه را جریان داد من خدا را دارم... آن خدایی که به هنگام غمم میگرید و به هنگام خوشی های دلم میخندد شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گی ست من خدا را دارم... اوست هر قافیه و وزن و صدا اوست جاری به دل ثانیه ها همه بارانها، همه جریانها، همه تاب و تب دل، تپش ثانیه ها... پر از صحبت اوست با دلم میخوانم: من خدا را دارم❤️🍃 ان شاءالله ک خیره 🌴💎🌹💎🌴 @eitaagarde
🔘 داستان کوتاه با خواهرزاده 10 ساله ام داشتیم حرف می زدیم . یک موضوعی را برایم تعریف کرد و برای اینکه مطمئن شود فهمیده ام پرسید : افتاد ؟ پرسیدم : دایی جون ! میدونی "افتاد" یعنی چی ؟ گفت : یعنی یه چیزی از بالا بیاد پایین دیگه مثل جاذبه زمین گفتم : انیشتین ! اینو که نی نی هم بلده . چرا وقتی می خوای بفهمی کسی منظورت رو درست فهمیده می پرسی "افتاد " ؟ کمی فکر کرد و گفت : یعنی که حرفهای من از دهنم در میاد میره هوا و میفته توی سر تو گفتم : خلاقیتت رو دوست داشتم ولی نه . اصلش این بوده "دوزاریت افتاد" ؟ پرسید : دوزاری یعنی چی ؟ گفتم : یعنی دو قرون یعنی دو ریال . میدونی ریال چیه ؟ گفت : همون تومنه ولی صفرش رو باید برداری گفتم: آفرین . قدیما یه سکه هایی بود دو ریالی . هر ۵ تاش می شد یه تومن . پرسید : ۱۰۰۰ تومن چند تا سکه میشد ؟ گفتم : پنج هزارتا گفت : ااااااااه چقدر ارزون . باهاش هیچی نمیشه خرید گفتم : اون موقع می شده . الان نمیشه. تلفن های عمومی رو طوری ساخته بودند که باید یه سکه دوزاری مینداختی توش تا به کسی زنگ بزنی پرسید: تلفن عمومی چیه ؟ گفتم : یه اتاقک های زرد رنگی بود توی خیابون که وقتی می خواستی به کسی زنگ بزنی ازش استفاده می کردیم . پرسید : خب چرا با گوشی زنگ نمیزدین ؟ گفتم : خب قدیما گوشی موبایل نبود گفت :زمان شاه ؟ گفتم : نه بابا همین بیست سال پیش پرسید : یعنی وقتی بچه بودی ؟ گفتم : آره وقتی من نوجوون بودم موبایل نبود. پرسید: پس با چی بازی می کردین ؟ گفتم : دایی جان میذاری من برات قضیه" دوزاریت افتاد "رو توضیح بدم یا نه ؟ پستم طولانی بشه دیگه کسی نمیخونه گفت : پست میدونم چیه . قبلا نامه به هم می نوشتن مینداختن تو صندوق پست گفتم نه عزیزم این پست یه چیز دیگه است . پست تلگرام منظورمه گفت: میدونم تلگرام چیه . من خودم تو کانالت عضوم . بقیه ش رو بگو گفتم : آها باشه . دوزاری رو مینداختن توی قلک تلفن عمومی پرسید : قلک چیه ؟ گفتم : تو قلک هم نمیدونی چیه ؟ پس پولهاتو کجا میذاری ؟ گفت : تو کارت بانکیم . گفتم : 😳😳😳😳 . خیلی خب بگذریم . حوصله توضیح دادن قلک رو ندارم . دوزاری رو مینداختن تو تلفن عمومی تا بشه صحبت کرد . پرسید : مثل شارژ ایرانسل ؟ گفتم : آره تقریبا گفت : خب ؟ گفتم : همین دیگه . وقتی دوزاری میفتاد تماس حاصل می شد . بعضی وقتها هم دوزاری نمیفتاد یا تلفن قورتش می داد و نمیتونستی حرف بزنی . گفت : خب ؟ گفتم : همین دیگه . واسه همین وقتی می خوان مطمئن بشن یه نفر منظورت رو فهمیده میگن دوزاریت افتاد یا نه هنوز تماس حاصل نشده ؟ دیدم دارد با تعجب نگاهم می کند . پرسیدم : انگار نیفتاد ؟ پرسید : چی ؟ گفتم : دوزاریت دیگه . گفت : دایی اون وقتا که موبایل نبود از تلفن عمومی به کی زنگ می زدین پس ؟ گفتم : به خونه زنگ می زدیم دایی گفت : اگه اون نفر خونه نبود چی ؟ گفتم : پیغام میذاشتیم بهمون زنگ بزنه پرسید : زنگ می زد تلفن عمومی ؟ گفتم : نه دایی زنگ میزدن خونه مون پرسید : خب چرا همون اول از خونه زنگ نمی زدید ؟ گفتم بی خیال شو دایی جان من. اصلا غلط کردم . بعد هم پیش خودم فکر کردم درآینده ، برای توضیح دادن بعضی چیزها به بچه هام احتمالا باید یه دیکشنری و یک کتاب ریشه ضرب المثل ها کنار دستم باشه . خداییش ما کی و چه جوری انقدر با بچه های این نسل فاصله گرفتیم ؟ انگاری که از یک سیاره دیگه اومده باشند . می ترسم وقتی بزرگ بشن نتونیم حتی با هم حرف بزنیم یا شاید هم مجبور باشیم از اپلیکیشن ترجمه همزمان استفاده کنیم . ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ @eitaagarde
روزهای سخت گاهی در ابتدا، بد بنظر میرسند، اما در انتها معلوم میشود، که برایتان سودمند بوده اند... بگذارید و اجازه دهید، شما را تبدیل به آدم بهتری کند... 🌴💎🌹💎🌴 @eitaagarde
ماسکها را باید بست 😷 دست‌ها را باید شست🖐🤚 جور دیگر باید زیست دست اگر نتوان داد، اندوهی نیست خانه دوست اگر نتوان رفت، یادش هست می‌داند دوست، حال که تن را پای رفتن نیست خاطره را پر پرواز اما هست... دل به دریا باید داد با بال خیال حال که واکسن نیست، با ماسک باید زیست. 😷😷 @eitaagarde😷
636588759097998981.mp3
1.95M
زیارت عاشورا با صدای استاد فرهمند 🌴💎🌹💎🌴 @eitaagarde
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 💫ترنم نور با گزیده هایی از "مناجات امیرمومنان در مسجد کوفه"💫 🔹قسمت ۲ اللَّهُم ... أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ ... خدایا؛ از تو امان می‌خواهم روزی که کسی که [به خود یا دیگران] ظلم کرده، هر دو دستش را [از حسرت و ندامت] می‌گزد و می‌گوید: ای کاش همراه پیامبر راه خدا را انتخاب می‌کردم. مهربانا؛ اقرار می کنیم هر آنچه در مخالفت با عقل و فرستاده ی آسمانی ات انجام داده ایم، در واقع ظلم به خودمان بوده. پس از خودمان به خودت پناه آورده ایم. پروردگارا؛ عقل هامان را با ظهور نجات بخش عالمیان کامل بگردان و ما را از حسرت خورندگان روز قیامت قرار مده. به لطف و رحمت جاودانه ات ای مهربان ترین مهربانان! اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 @eitaagarde
بهترین دعا ... روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیرالمومنین بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟ حضرت علی(ع) فرمودند: خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم هر وقت که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی. ❤️الحمدلله علی کل نعمه 💛 و اسئل لله من کل خیر 💚 و استغفر الله من کل ذنب 💙 واعوذ بالله من کل شر ❤️خدایا شکرت برای هر نعمتی که به من دادی 💛و از تو هر آنچه خیر و خوبی است تمنا میکنم 💚خدایا مرا برای تمام گناهانم ببخش 💙خدایا از همه بدی ها به تو پناه می برم در نشر خوبی ها با هم شریک باشیم التماس دعا🙏 @eitaagarde
در کتـاب مظفرنامه حکایت شـده کـه در ایران گـوشت از قـرار هر کیلـو دو ریال "قِران" بوده، روزی قصابی‌ های تهران خود سرانه گوشت را یک ریال گران کردند. مـردم چون چنیـن دیدند عصبانی شدند و به خیابانها ریخته و بـر علیه ها شعار دادند این خبر به‌گوش مظفر رسید و اعضا دولت برای آرام کردن مردم‌از او کمک خواستنـد. سلطان فکـری کرد و گفت برویـد و به قصاب ‌ها بگویید گوشت را دو ریال گران‌تر از آنچه خود گران کرده اند به مردم بفروشند یـعنی هـر کیلو گوشت شـد از قـراری پنـج ریال. مـردم چـون دیدنـد قیمت گوشت بالاتر رفته اینبار به خیابان‌ها ریخته و مغازه‌ها را به آتش کشیدند. هـیئت نـزد مظفر رفتنـد و به او گفتند که تدبیر شاه شاهان کارساز نـشد و مـردم این کردنـد و آن نمودند این دفعه مظفر الدین‌ شـاه گفت حالا برویـد و یک ریال گـوشت را ارزان تر کنید یعنی هر کیلو گـوشت شـد چهار ریال و مردم هم چون دیـدند گـوشت یک ریال ارزان تـر شد بـرای سـلامتی شـاه دست به دعا شـدند. به این نوع اقتصاد، اقتصاد مظفری گفته میشود @eitaagarde