eitaa logo
آشپزی؛ ترفند
21.3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
11.8هزار ویدیو
69 فایل
❎️مسئولیت قانونی آگهی با آگهی دهنده است و کانال هیچ مسئولیتی ندارد. آی دی مدیر جهت تبلیغ👇🏻 @hasan401 تعرفه تبلیغات و رضایت مشتری👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/756744541Cd11803932b کانال اهنگامون👇 @bartarinhax
مشاهده در ایتا
دانلود
Hamed-Zamani-Sardare-Man-192.mp3
11.56M
موسیقی زیبا مخصوص 🇮🇷ایران تسلیت ...◼️ @eitaagarde
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓به شنبه خوش آمدید ☀️ ۱۴ دی ١۳۹۸ خورشيدی 🎄 ۴ ژانویه ۲۰۲۰ 🌙 ۸ جمادی‌الاولی ۱۴۴۱ قمری امروز میخوام خودم رو با عشق مورد توجه قرار بدم. از خودم میپرسم همين الان چه کاری میتونی انجام دهی که تورو خوشحال کند؟ چه کاری امید رو در تو تقویت میکنه؟ و ته ته همه چی به خودم میگم اگه به فرض محال هیچ کاری هم نتونی بکنی ، یک لبخند بزن و همون کارهای روزمره رو با عشق انجام بده و مطمئن باش كه كائنات عشق به زندگى رو به بهترين شكل پاسخ میده @eitaagarde❤️
طبق اعلان ازطرف عموم مردم ایران،ازکلیه عزیزان خواشمندیم عکسهای جسد سردارسلیمانی راحذف نمایید،چون درشأن این مردغیورنیست که رشادتهای این بزرگواروغیوراین چنین باجسدی تیکه تیکه دررسانها پخش شود،لطفا دربقیه گروها اطلاع رسانی وعکسهای جسد این شهیدبزرگوارراحذف ودیگرپخش نشود🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 چقدر قشنگ شهید شدی تو عراق شب جمعه اربا اربا به دست اشقیا به نامردی اونم تو سالروز شهادت جعفر طیار آخه تو فرمانده عملیات جعفر طیار بودی میدونید که آیه ی و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه ... در مورد جعفر طیار بوده تو روز همین آیه چقدرم بهت میومد بعضیا خیال میکنند مثلا ذهن دنیایی شما فقط میتونسته در قبال دشمن تصمیم بگیره ضربه بزنه یا دفاع کنه اونا نمیدونن که شهید تا شهید میشه تازه زنده میشه و پیش خدا روزی میخوره؟ حالا ببین حاج قاسم از اون ور با شما چه میکنه ببین چقدر دستش بازتره ... 💚💚💚
ای قاسم ای غلام حرم/نامت عجین به نام حرم برتوزکربلاو نجف/هردم رسدسلام حرم برخاستی به رغم خطر/ازجابه احترام حرم نیشی شدی به جان عدو/شهدی شدی به کام حرم عطرخوش شهامت تو/پیچیده درمشام حرم دراهتزازی ازهمه سو/ چون پرچمی به بام حرم تو مثل حس امنیتی/ آکنده درتمام حرم بستی کمربه یاری دین/ ای سروخوشخرام حرم چون شیرشرزه ای که جهد/یکباره ازکنام حرم رفتی فروبه چشم عدو /چون خنجرازنیام حرم نامت زبانزدهمگان/در صحن ودرمقام حرم @eitaagarde
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۳۰ * بعد از صحبت های ماهان و یاسمن . بزرگترها هم زمان عقد و عروسی رو برای تابستون مشخص کردن . ولی دو هفته دیگه بخاطر فارق التحصیلی ماهان ، مامان بابا میخواستن براش یه جشن بگیرن ، تو اون جشنم نامزدیشونو رسمی کنن . خلاصه این دو هفته هم گذشت و ما مشغول تدارکات مهمونی هستیم ، چون خونمون بزرگ بود تصمیم بر این شد مهمونیو تو خونه برگزار کنیم . دیگه همه چیز اماده بود و منتظر مهمونا بودیم . منم لباس بلندی با رنگ بنفش که روش نگین کاری شده بود به تن کرده بودم . کفش و شالمم مشکی بود . رفته بودم آرایشگاه و صورتمو یه آرایش ملایم زده بودند ‌ موهامم قشنگ درست کرده بودن و پیشترش روی شونه هام ریخته بود ، کم‌کم اقواممون و مهمون هایی ک دعوت کرده بودیم داشتن میومدن مامان بابا هم همکار شونو دعوت کرده بودن ، منو ماهان و مانی هم دوستامونو دعوت کرده بودیم . ولی از بابت استادام که تو مجلس بودند یک معذب بودم . سخت بود با این تیپ جلوشون باشم . ماهانم یه تیپ زده بود که خودم اگه داداشم نبود رو هوا میزدمش ؛ کت و شلوار مشکی با پیراهن دودی و کراواتی مشکی پوشیده بود ، موهاشم خیلی قشنگ به طرف بالا درست شده بود . جیگری بود واسه خودش ، خوشبحال یاسمن ... شیدا گفته بود نمی تونه بیاد آخه با خانواده اش رفته بودند شمال و کلی هم بابت این که نمیتونه بیاد ازم معذرت خواهی کرده بود . همون موقع سمیرا بهم زنگ زد تا برم دم در و با هم بیایم بالا ،چون تنها بود و روش نمیشد ک بیاد . داشتم از پله ها رفتم پایین وقتی دیدم هوا کمی سرده شال انداختن رو سرم چون می خواستم برم خارج از خونه موهامو کمی پوشوندم . سمیرا با دیدنم از ماشین پیاده شد و اومد طرفم : - سلام عزیزم خوبی ؟؟ -به سمیرا جون، مرسی خوش اومدی گلم . -قربونت -سلام با شنیدن صدای سلام صورتم کردم طرف صدا سهراب دیدم که از ماشین پیاده شده .واااای نکنه اینم میخواد بیاد تو !!! منم خیلی عادی گفتم : - سلام خوب هستین ؟ -ممنون شما چطوری ؟ -خوبم مرسی . -به شما برادرتون تبریک میگم ، شب خوبی داشته باشین . من به خاطر احترام به طور فکر کردم و گفتم : -ممنونم بفرمایید داخل در خدمت باشیم . -نه دیگه مزاحم نمیشم رو به سمیرا گفت : فقط هر وقت تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت . -باشه داداش - خب دیگ فعلا برم با اجازتون ، خدانگهدار من و سمیرا با هم گفتیم : -خداحافظ همینطور داشت که میرفت تیپش نگاه کردم یه پیرهن قهوه ای با چارخونه های شیری رنگ آستیناشم تا ارنج زده بود ، بالا شلوار جین مشکی پوشیده بود ، عینک دودی هم رو موهاش . در کل تیپ قشنگ زده بود . مثل همیشه خوش پوش . سمیرا هم یه پیراهن سبز لجنی ساده تا پایین زانوها چیده بود و یک کمربند چرمی مشکی هم داشت . با وجود سادگی خیلی بهش میومد ، با ذوق بهم گفت : - وااااییی مانتو چقدر این جا قشنگ شده ، تو هم خیلی دیگر شدی هاااا. من با لبخند گفتم بله دیگه جیگر بودم . چشات قشنگ میبینه عزیزم . -تو هم خیلی ناز شدی - مرسی ولی جدی میگم یه وقتی داشتم میومدم ، سهراب از تو ماشین که دید گفت چه خوشگل شده دوستت . منم با کمی مکث و تعجب گفتم : -واقعاً ؟؟ -آره به خدا ، خب راست گفته . -پسری هیز میزدی تو دهنش !! سمیرا آروم زد تو سرمو گفت : - خوبه خوبه ، خودشیفته خانمها یه تعریف ازت کرد ها ، هنو باید از خداتم باشه . منم خندیدم و با هم به طرف خونه حرکت می کردیم که از پشت سر یکی گفت : دارد ... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا