eitaa logo
آشپزی؛ ترفند
19.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
69 فایل
❎️مسئولیت قانونی آگهی با آگهی دهنده است و کانال هیچ مسئولیتی ندارد. آی دی مدیر کانال ترفند جهت تبلیغ👇🏻 @hasan401 کانال دوم ما دیدن کنید👇🏻 @bartarinhax تعرفه تبلیغات و رضایت مشتری👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/756744541Cd11803932b
مشاهده در ایتا
دانلود
در مقابل سیاست دیگران ست و در مقابل صداقت دیگران •┈••✾🍃🍇🍃✾••┈• @eitaagarde ❤👈
تنها دلخوشیم تو این گرونی ها خریدن نازت به قیمت قدیمه... 👤معین قانعی @eitaagarde ❤👈
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۱۶ * تو ماشین آقای شریفی از درد به خودش می پیچید و من با اشک و گریه می گفتم : - توروخدا تحمل کنید الان میرسیم ، ای خدا کمکمون کن ، چرا باید اینجوری میشد !! از تو کیفم چند تا دستمال کاغذی برداشتم و گفتم : - اینو بزارید روی زخمتون و فشار بدید تا خون بند بیاد الان دیگه نزدیکه برسیم بیمارستان . خدا را شکر بیمارستان بابا نزدیک بود و سریع رسیدیم . تند به طرف اورژانس رفتم و پرستارا رو صدا کردم تا بیام کمک برانکارد رو اوردن و اقای شریفی را روش گذاشتن و بردن تو بخش ، منم سریع با اون وضع از بخش پذیرش پرسیدم : - خانم !!! دکتر احدی کجاست ؟؟؟ - تو اتاقشون هستند مریض دارن . نمیتونم ببینید شون . اما من بی توجه سریع رفتم داخل اتاق بابا ، وقتی بابا اون سر و وضعمو دید با حالتی نگران سریع بلند شد و گفت : - تو اینجا چیکار می کنی مانا !!! - بابا ،،، توروخدا بیاید کمک .... بابا خیلی حراسون اومدم به طرفم و گفت : - چی شده ؟؟ کی نیاز به کمک داره!!! با لکنت به خاطر سیل اشکام گفتم : با ... با... اقااا...ی شر...یفی ...حالش..بده ... بیا.. کمکش کننن ... دست بابا رو گرفتم و بردمش تو اتاق اقای شریفی . بابا که آقای شریفی رو دید روبه پرستارا گفت : - لباساشو در بیارید و خونای اطراف زخمشو تمیز کنید ، یه عکس از شکمش بگیرید ببینید زخم تا کجا ادامه داره و صدمه ای ک به اعضای داخلیش نرسیده ؟؟ رو به من گفت : - دخترم تو برو بیرون ، حالش خوب میشه خیالت راحت . رو به یه پرستار گفت : - خانم سعیدی دخترمو ببرید بیرون و یه ارامبخش بهش بدین . بزور پرستار منو برد بیرون . سعی در اروم کردنم داشت اما من همینطور از شدت گریه هق هق میکردم . نیم ساعت بعد بابا اومد پیشم ، دستمو گرفت و کنارم نشست ، با لحنی اروم گفت : - اروم باش عزیزم ، چیزی نشده ، خداروشکر به اعضای داخلیش ضربه ای وارد نشده ، چند تا بخیه زدیم و یه مسکن زدیم تا دردش بخوابه . تا چند ساعت دیگ بهوش میاد و میتونی بری ببینیش ، پس دیگ نگران نباش گل دختر بابا . - یعنی حالش خوب میشه ؟؟ - اره عزیزم خوبه خوب میشه . حالا به بابا میگی چرا این اتفاق افتاده ؟؟ تمام ماجرا رو اروم اروم براش تعریف کردم ، وقتی قضیه رو گفتم و حالمم بهتر شده بود بابا گفت : - خودم با مامان پیگیرش میشم . النم میتونی بری ببینیش با سر تایید کردم و رفتم تو اتاقش . هنوز خواب بود ، شکمش باند پیچی شده بود ، یه کیسه خون با سِرُم بهش وصل بود . خیلی دلم گرفت ک این بنده خدا بخاطر من جونش به خطر افتاده بود . همینطور ک بهش نگاه میکردم متوجه شش تیکه بودن شکمشم شدم . و این نشونه ورزشکاری و رزمی کاریش بود . همون لحظه گوشیم شروع به زنگ خوردن کرد . سریع جواب دادم و از اتاق رفتم بیرون تا مزاحم اقای شریفی نشم ... .... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
📚پارت پانزدهم رمان « قسمت من » 👆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤❤ :❤❤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈❤️😍 ●━━━━━━──── ⇆ ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ @eitaagarde🌹🌹 ‌‌‎‌‌
ساعت 22:30 دختره اس ميده: عزيزم من برات مهمترم یا فوتبال؟؟😢 ساعت 01:15 پسره: خوب معلومه كه تو برام مهمتري😂😂 @eitaagarde
♦️اختلال در اینترنت به دلیل قطعی مسیر فیبر اروپا 🔹نایب رئیس هیئت مدیره شرکت ارتباطات زیرساخت با تائید اختلال در سرویس اینترنت کاربران گفت: این اختلال به دلیل قطعی مسیرهای فیبر نوری در بخش اروپایی شبکه اینترنت است. @eitaagarde
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا 🍉🍉 دانلود 👆👆 @eitaagarde
بزن رو قلبا ببین چی برات در میاد🙀👇🏾 ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ برای اکثرا ک شارژ در اومده ببین برا تو چی در میاد😳🤦🏾‍♀
۱۰۰ سین✌
یـــــلدا از 4حرف زيبــــــــــــــــــــا تشکيل شده. ی: یاد هم بودن. ل: لبریز ازمحبت بودن. د: دوست داشتن همدیگر. ا: آخرین روز پاییز. خواستم از همه زودتر تبريــــــــــــــــــــک يــــــــــلدا را تقديمتـــــــــــــــــان کنــــــــــــم ❤❤❤ پیشاپیش یلداتون مبــــــــــــارڪ🍉🍉🍉 تقديم ب دوستان تقديم به همه اونايى که نه دل کسى رو ميشکنن نه دلى رو ميسوزونن ❤"آخر پاییزتون قشنگ"...!!! ‍‌@eitaagarde ❤👈
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۱۷ * تماسو که با مامان قطع کردم رفتم داخل اتاق ، آقای شریفی و دیدم که چشماش بازه ، وقتی وارد شدم سرشو به طرف من چرخوند . با تعجب بهش نگاه کردم و شرمنده گفتم : - عذر می خوام من بیدارتون کردم ؟؟ دیدم لبخند کمرنگی زد و آروم گفت : - نه اشکالی نداره . -حالتون چطوره آقا ؟؟ خوبم ممنون - من واقعا به خاطر اتفاق امروز شرمندمدتونم . - این چه حرفیه !! دشمنتون شرمنده ، انجام وظیفه بود - نه شما هیچ وظیفه نداشتین ، بخاطر من این بلا به سرتون اومد وجونتون رو به خطر انداختین . -مهم نیست ، فدای سرتون ... -بازم ممنون به خاطر همه این فداکاری تون ، خوب استراحت کنید من چند دقیقه میرم بیرون بر می گردم . - باش از بیمارستان خارج شدم و رفتم براش میوه و کمپوت و آبمیوه گرفتم ، یه پیراهنم خریدم ، پیراهنش هم خونی شده بود هم پاره ، دیگ قابل ایتفاده نبود ،وقتی اومدم دیدم به دیوار روبروش خیره شده و دستشم رو زخمشه . پیراهنو گذاشتم کنار تختش ، بقیه وسایلا رو توی یخچال گذاشتم . آروم گفت : -چرا خودتون رو بخاطر من اذیت کردین ؟؟ لازم نبود این چیزا رو بخرین خانم . - شما به خاطر من نزدیک بود جونتونو بدین . اونوقت واسه ۴ تا میوه میخواد منو شرمنده کنید!! - این چه حرفیه که میزنید ، اختیار دارید خانم . چند لحظه بعد بابا با لبخند وارد اتاق شد و گفت - به به اقا فرشاد ،،، چطوری مرد فداکار پس اسمش فرشاده !! تو این همه مدت حتی اسمشم نمیدونستم . فرشاد لبخند بی جونی زد و گفت : - ممنونم اقا . خوبم - واقعا دمت گرم ، خیلی مردی ک جونتو بخاطر دخترم در خطر انداختی . هیچ وقت این لطفتو فراموش نمیکنم ، نمیدونی مانا چقد برات ناراحت بود و حالش بد شده بود - خواهش میکنم انجام وظیفه بود ، ببخشید ک باعث زحمت شما و نگرانی مانا خانم شدم این برای اولین بار بود ک اسم کوچیکمو بدون فامیلیم میگفت . - زنده باشی پسرم رو به بابا گفتم : - کی مرخص میشن ؟ - حالش ک خوبه و فردا صبح مرخصه ، یه هفته هم استراحت کنه دیگ خوبه خوبه ، بعد همون یک هفته هم بیا بیخیه هاتو بکش .این چن روزم نباید چیز سنگین برداری و خم و راست بشی یا کار سخت انجام بدی تا زخمت خوب بشه .و حسابی مراقب خودت باشی . - چشم حتما . ممنونم - خواهش میکنم وظیفست رو به من گفت : - مانا جان بیا بیرون تا اقا فرشاد استراحت کنه . بیا یه چیزیم بخوریم ک ضعف نکنی ، مامانت خیلی سفارش کرده . - چشم بابا جون . بعد نهار بابا بهم گفت : - زنگ بزن ماهان بیاد دنبالت برو خونه - نه بابا بزارید بمونم . اون بخاطر من الن اینجاست - خب بودنت لازم نیست دخترم . فردا صبح بیا تا مرخصش کنم - یعنی نمونم ؟؟ - ن گلم لازم نیست . - باش ... نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
📚پارت شانزدهم رمان « قسمت من » 👆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علامه مجلسی: شب جمعه مشغول مطالعه بودم به این دعا رسیدم بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ بعد یک هفته مجدد خواستم آنرا بخوانم که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم. (قصص العلماء ص۸۰) @eitaagarde
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانلود😍👆 @eitaagarde🎺🎺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غضنفر میخاست مسیحی بشه، پدر روحانی بهش میگه شرطش اینه که گوشت🥩 و مرغ🍗 نباید بخوری🙌 غضنفر قبول میکنه.🙏 پدر سه بار آب مقدس میریزه روصورته غضنفر و باهر بار میگه تو دیگه غضنفر نیستی مسیحی هستى.💦💦💦 خلاصه غضنفر مسیحی میشه بعداز یه هفته میبینن مرغای کلیسا کم میشه😳😕 یه شب غضنفرو تعقیب میکنن میبینن میره مرغارو میبره حموم سه بار آب مقدس میریزه روصورتشونو میگه تو دیگه مرغ نیستی بادمجونی🍆😂😂 ┄┅┄┅┄ ❥❤️❥ ┄┅┄┅┄ « @eitaagarde »
💙 ✔️ برای ثبت ڪانال و گروهتون فقط ڪافیـہ عضو ڪانال بشیــــد😍 زوووود عضو بشیـــد🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ 💓 💓 ۱کا کـہ بشـہ اینجوری نیستاااا😱😱 عجله ڪــــنــــیــــد🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ 🤩 😍 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2814771232Cdf396f920f http://eitaa.com/joinchat/2814771232Cdf396f920f 👆👆👆 💗لینڪدوني💗 کانال۳۰سین گروه۲۰سین @linkdoni9122
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ: جدید_ریمیکس خواننده: علی_مولایی عنوان: شب_یلدا @eitaagarde
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلــــــدا مبارکــــــــ ...🍉🍉
📚پارت هفدهم رمان « قسمت من » 👆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا