─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۲۶
* رفتیم داخل خونه ، یاسین بعد از چند ثانیه اومد به استقبالمون ، دستاشو رو به طرف من باز کرد و گفت :
- بـَـــــــــــههه
ولی سریع چرخید به طرف مامانمو بغلش کرد و گفت :
- خوش اومدی عمه جون ، صفا اوردی ، منور کردی خونمونو ، بفرمایید توروخدا تعارف نکنید ...
دوباره همه زدیم زیر خنده ، مامان بهش گفت :
- انقدر مزه نریز نمکدون ، چطوری تو !!
- خداروشکر نفسی میاد و میره
من با حرص رو بهش گفتم :
- ایشالله بیاد و دیگه نره .
- وااا چرا !!
- که منو راه نمیدی تو ، که من مزاحمم ارهههه !!!!
یاسین کمی اخم به ابروهاش داد و با ژست متفکران گفت :
- من ؟؟ کی ؟؟ تو رو ؟؟؟ اواااا ، این چه حرفیه دختر عمه خلم ؟؟ اختیار داری بابا بفرمایید ، خونه خودتونه ...
- ببند بابا ،،، چاپلوس
خلاصه بعد از خوشمزه بازیهای یاسین همه رفتیم داخل ، با خاله پریوش و زندایی سلام کردم و رفتم پیش یاسمن .
یاسمن بالبخند بلند شد و گفت:
- به به ،،، چه عجب مانا خانوم !! خوش اومدی چطوری ؟؟
رفتم جلو باهاش دست دادم و گفتم :
- از احوال پرسی های شما خوبم ،،، تو چطوری؟؟
- خداروشکر منم خوبم
همون لحظه یکی از پشت محکم زد به پشتم ، من با ترس و حرص برگشتم طرفش ، پریا بود که با لبخند گشادش بهم نگاه میکرد .
با عصبانیت بهش گفتم :
- تو آدم نمیشی نه ؟؟؟ بمیری ایشالله ، دستت بشکنه دختر ، زهر ترک شدن نفهم
همونطوری با نیش باز گفت :
- سلام بر دختر خاله گل منگلم خوبی عزیزم !!
- کوفت مگه این دیوونه بازیای تو خوبی هم میزاره واسمون ، تو ادمی اصن ؟
- پ ت پ تو فقط ادمی . گر چه اره خدا تو رو ادم افریده ما رو فرشته
- ارع تو که راست میگی
یاسمن هم باخنده گفت :
- خیلو خب حالا ادم و فرشته بشینید ببینم .
یاسمن دختر داییمه وخواهر یاسین ، یه سال ازم بزرگتره و پرستاری میخونه . انشالله بزودی زن داداشمم میشه . یاسین هم ۲۴ سالشه و فوق لیسانس مهندسی مکانیک میخونه . تو شرکت دایی به عنوان مهندس و معاونش مشغول بکاره . یه خواهر کوچیکم دارن اسمش یاسمین و ۱۳ سالشه .
خاله پریوش هم دو تا بچه داره ، یکی پریا ک ۱۸ سالشه و یکی پوریا ک ۹ سالشه .
از قضا دل اقا یاسینمونم پی پریا خانم گیر کرده . از رفتارای پریا هم معلومه ک بی میل نیست .
#ادامه_دارد ....
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
آشپزی؛ ترفند
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۲۶ * رفتیم داخل خونه ، یاسین بعد از چند ثانیه اومد به استقبالمون
📚پارت بیستم و پنجم رمان « قسمت من » 👆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🏵🌺🌸🏵🌺🌸🏵🌺🍃
بارالها !!!
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪء دیدار
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ آﻓﺮﯾﻨﺶ
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ دوست
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ به دوست سلام کردن
چه ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ لبخند صبحگاهی
چه زیباست سبزی درختان
چه زیباست رنگ رنگ گلها
و چه خوشبوست رایحه ی آفرینش
و چه لطیف است دست نوازشگرت،
ای دوست مهربانم
گذر ثانیه های عمرتون توأم باشادمانی
خوشه های افکار بلندتان سبز و ریشه پاکتان پایدار باد
روزتان پر از انرژی مثبت و مهر باشد
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
@eutaagarde ❤👈
هدایت شده از اسرار زناشوئی
💥چالش دلنوشته💥
شرکت کننده شماره
2⃣♢ملکه اتش♢
#دلنوشته
🍃❤انچه دلم خواست نه ان میشود
انچه خدا خواست همان میشود ❤🍃
جایزه نفر اول
🔥شارژ
💥کیبورد ب نام خودشون
☄پک استیکر ب نام خودشون
جهت شرکت در چالش⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
┄┅┅┄┅✶❤️✶┅┄┅┅┄ ❤️ @delneveshtekhas❤️
┄┅┅┄┅✶☝️🏻✶┅┄┅┅┄
دوش که غم پرده ما میدرید
خار غم اندر دل ما میخلید
در بَرِ استاد خرد پیشهام
طرح نمودم غم و اندیشهام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت
پیر خرد پیشه و نورانیام
برد ز دل زنگ پریشانیام
گفت که «در زندگی آزاد باش!
هان! گذران است جهان شاد باش!
رو به خودت نسبت هستی مده!
دل به چنین مستی و پستی مده!
زانچه نداری ز چه افسردهای
وز غم و اندوه دل آزردهای؟!
گر ببرد ور بدهد دست دوست
ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان میشود
وانچه دلت خواست ن آن می شود
❤️ @eitaagarde❤️
داستان آدمای دل شکسته و خسته
خیلی کوتاهه
میپرسی چی شده؟! میگن هیچی :)
@eitaagarde ❤👈
خاطرات خیلی عجیبند،
گاهـــے اوقات می خندیم
به روزهای که
گریه میکردیم،
گاهـــے گریه میکنیم
به روزهای که
می خندیدیم....
✅به برترینها بپیوندید👇
@eitaagarde
🔴 *رازهای باورنکردنی و عجیب ناف...@*
👌👌
شاید دیده باشید که خیلی از پدر مادرها بند ناف فرزندشون را به بانک بند ناف میسپارن و سلول بنیادی ازش استخراج میشه تا در مواقع حساس (که امیدوارم هرگز پیش نیاد) استفاده بشه.
"ناف" نقطه آغاز زندگیه و باورنکردیه که روی سلامتی، احساسات و روان ما تاثیر گذاره.
حتی باآزمایشات مختلف روی ناف به ما میگن که ما مستعد چه بیماری هایی هستیم.
مالیدن روغن های مختلف اطراف ناف باعث جذب اثر اون روغن بر بدن میشه!
یعنی شاید بشه گفت بسیاری از بیماری ها (و شاید همه ی بیماریها) به نوعی رابطه ای با ناف داشته باشد.
تعدادی از بیماریهای #کودکان و بزرگسالان که به راحتی و با ریختن دو یا چند قطره از روغنهای مختلف باعث اثرات شگفت انگیز میشه را با هم ببینیم:
🔻مالیدن روغن بادام روی ناف باعث درخشندگی و شادابی پوست میشه.
🔻موقع سرما خوردگی و آنفولانزا و دردهای قاعدگی کافیه یک پنیه را الکلی کنید و روی ناف قرار بدهید و اثر معجزه آساش رو ببینیند.
🔻مالیدن روغن کرچک روی ناف قبل از خواب اگر چند روز متوالی اتفاق بیوفتد باعث بهبود پادرد و زانودرد میشود.
🔻اگر فرزندتون در فصل پاییز دچار ترک خوردگی لب و پوست دست شده و یا خودتون با شستن ظرفها دستتون زود خشک میشه، اگر دچار اگزما هستید، مالیدن روغن خردل روی ناف اثر معجزه آسا دارد.
🔻شاید تعجب کنید اگر بشنوید مالیدن روغن نارگیل روی سطح ناف رحم زنان رو گرم میکند و نه تنها مشکلات ناباروری را رفع میکند عفونت بانوان را هم از بین میبرد.
🔻اگر فرزندتان یبوست دارد مالیدن روغن زیتون داخل ناف و ماساژ دادن اطراف ناف در جهت عقربه های ساعت باعث رفع مشکل یبوست کودک میشود. ضمنا انجام این کار مشکلات کم وزنی کودکان را به طرز عجیبی رفع میکند. جالبه بگم ترک بدن زنان در اثر چاق و لاغری و بارداری هم با این شیوه رفع میشود.
🔻مشکل کبد چرب دارید؟ کک و مک روی پوست صورتتان هست؟ روغن لیمو را روزی دو بار روی نافتان بمالید، هم مشکل کبد چرب تا حد زیادی رفع میشود و هم کک و مکها کمرنگ میشوند.
🔻چکاندن روغن سیاهدانه داخل ناف، گوش درد را رفع میکند و جالب اینه که این روش بی نهایت معجزه آساست.
🔻دچار گرفتگی عضلات شدید؟ سردردهای عصبی و میگرن سراغ شما می آید؟ باور نکردنی است ولی چکاندن روغن گردو روی ناف و اطراف آن نه تنها این مشکلات را از بین میبرد بلکه برای رفع چربی خون هم معجزه آساست.
🔻زدن روغن بنفشه داخل ناف باعث رفع خشکی بینی میشود.
@eitaagarde ❤👈
5 بیماری که اضطراب میتواند ناشی از آنها باشد👇
🔻پرکاری تیروئید
🔻بیماری قلبی
🔻کم خونی
🔻کمبودهای تغذیهای
🔻سرطان پانکراس یا لوزالمعده
♪ « @eitaagarde » ♪
مردها ، گریه در فقدان همسر می کنند😭
بعد مرگ همسر خود، خاک بر سر می کنند
در میان گریه هاشان، یک نظر! با قصد خیر
بر رخ ناهید و مینا و صنوبر می کنند😃😃😃
دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشین بی بدیل یار و همسر می کنند😆😆😆
کج نیندیشید فکر همسر دیگر نی اند
از برای بچه هاشان، فکر مادر می کنند!😁
🌹بر 🥳 تـریـن 🥳 هـا🌹
《👉 @eitaagarde👈》
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۲۷
*مشغول گپ و گفت با هم بودیم ک یاسین اومد پیشمون و گفت :
-ببین توروخدا ، دخترم دخترای قدیم ، به جای کمک اینجا نشستن واسه خودش حرف میزنن!!
گفتم :
- تورو سَنَنَت .تا تو هستی به ما دیگه نیازی نیست ، ماشالله یه پاچه کد بانویی واسه خودت
- اااا که اینطور ، بااااش مانا خانممم
-بله همینطور ، خوش به حال زن آیندت، ماشالله ماشالله چشم نخوری پسر دایی جون ...
با ابرو به طرف پریا اشاره کردم . پریا که سرش پایین بود و یاسمن هم آروم می خندید ، یاسین قیافه حق به جانبی گرفت و گفت:
-اون که بله ، کی بهتر از من !!! پسری به این خوش تیپی ، خوشگلی ، کارییییی ، دیدی تا حالا؟؟ سگ در صد که خوش به حال همسر آیندم ، چی خیال کردی واسه خودت !!
همه زدیم زیر خنده ، دوباره یاسین گفت :
- خوب حالا به روتون دو بار خندیدم پررو نشین ، یالله برین کمک کنید ، مانا !! مامانت گفت بیا باهم بریم خونتون ..
با اخم و تعجب گفتم :
- واسه چی ؟؟
یاسین قیافه شیطون به خودش گرفت و گفت :
-بریم عشق و حال ...
بعد جدی گفت :
- مامانت گفت بریم اون قابلمه بزرگه رو بیاریم تا برنجا رو توش دم کنن .
- اها .باشه بریم
با هم به طرف ماشین رفتیم و سوار شدیم ، حرکت کرد و بعد از چند دقیقه بهم گفت :
- شنیدم تو دانشگاه گرد و خاک به پا کردی ، تو کار اخراج کردن بچه ها افتادی!!
- آره دیگه اونا اضافه بودن ، جاشون همونجا بود ، پاشو زیادی از گلیمشون فراتر گذاشتن .
- بلــــــه صحیـــــــح
- بله به من میگن مانا نه برگ چغندر ، هرکی پاشو به طرف من خطاب برداره آخر عاقبتش همین میشه .
- شما درست می فرمایید خانـــــم . غلط بکنه هرکی بخواد پاشو به طرفت اصن برداره و کاری کنه .
- آرم محض اطلاع بعضیا گفتم ...
-اگه منظورت از بعضیا منم که ، کف بسته من در خدمت شمامو حرفی برای گفتن ندارم ، شما سرور مایین . تاج سرمایی .
- آرهههه از رفتار و حرفای پشت در خونتون معلوم بود .
زد زیر خنده و گفت :
-اونکه اشتباه تایپی بود
باخنده گفتم :
- زهرمار . تایپش کجا بود چاپلوس خان .
-خدا میدونه دیگه ، والا من ک تقصیر نداشتم میدونی که چقدر دوست دارم !!
-اره کاملا واضح و روشن بود واسم
- پس حرفی برای گفتن نمیمونه ، همه سوء تفاهما تموم شد دیگ
-از دست تو یاسین خدا به داد پریا بدبخت برسه از دست ای زبونت
-خیلی هم دلش بخواد ، هم آرزوشونه همچین شوهری مث من داشته باشم .
-سقف ماشین و بگیر نیافته رو سرمون .
-نهههه خیالت راحت اطمینانیه .
خداوکیلی خیلی پسر باحالی بود و روح ادمو کنار اذیت کردناش و حرص دادناش شاد میکرد . میتونستم بگم خوش بحال پریا واقعا .
بعد از برداشتن قابلمه برگشتیم خونه ، رفتم تو آشپزخونه ، دیدم یاسمین گوجه خیارا رو داره میشوره ، یاسمن هم داره کلم ها رو خورد میکنه ، پریا هم گوجه ها رو ، منم رفتم نشستم و یاسمین خیار رو گذاشت جلوم . هممون مشغول خرد کردن سالاد بودیم و از درس و مدرسه و دانشگاه با هم صحبت می کردیم ک ....
#ادامه_دارد ....
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
آشپزی؛ ترفند
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─ پارت : ۲۶ * رفتیم داخل خونه ، یاسین بعد از چند ثانیه اومد به استقبالمون
📚پارت بیستم و ششم رمان « قسمت من » 👆🌺
سہ چیزتحملش خیلے سختہ
1- حق باتو باشہ ولے بہت زوربگن
2- بدونے دارن بہت دروغ
میگن امانتونی ثابت کنے
3- نتونے حرف دلتوبزنے
ومجبورباشے سکوت کنے
ツ @eitaagarde ♡•●○
📚داستان کوتاه ولی واجب💢
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم.
ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد.
خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد.
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم
دوستی که مثل خانوادم بود.
دوستی که بهش اعتماد داشتم.
تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود.
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد یادم نمیاد سر چی.
یادم نمیاد کی مقصر بود.
فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم.
وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد.
کاری به توپ نداشت. اومد که زخمم رو بزنه زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد...
چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم.ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه.
از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست.
نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار.
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد.
@eitaagarde
👆💔👆
چادر همان حجابیست
که پشتِ در خانه سوخت
اما از سرِ #فاطمه (س) نیفتاد
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@eitaagarde
Darde Hezare.mp3
5.38M
🌺 👈 "به مردم بگوئید، من غریب ترین فرد عالم هستم، برای ظهورم دعا کنید!"...
غربت حضرت مهدی😔
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
سخن از غربت مهدی زهراست؛
سخن از بی وفایی من و ماست 😔😔😭😭
@eitaagarde💔