eitaa logo
اخبات
203 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
760 ویدیو
36 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که می‌خوانم را اینجا به اشتراک می‌گذارم. صحبت‌های مهم آقا و امام را هم در اینجا سعی می‌کنم مرور کنم. @m_karimi_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
اخبات
نمی‌دانم پی‌گیر هستید یا نه؛ اما ارنستو چه‌گوارا کمابیش به سبب شخصیت و چهره کاریزماتیکش، در میان غیر حزب‌اللهی‌های ایران هم طرفدار دارد. حزب‌اللهی‌ها که به سبب ضدامریکایی‌بودن «چه»، به او علاقه دارند. اما دیگران به دلایلی دیگر... مثلاً عده‌ای ژست‌های مارکسیستی و کاریزماتیک چه گوارا را دوست دارند. عده‌ای دیگر مخالف جمهوری اسلامی بوده ولی آن استحکام مبارزاتی و قهرمان‌پروری را در مکتبِ شُل و گوگولی لیبرالیسم درنمی‌یابند و به همین جهت، به مارکسیسم و سوسیالیسم پناه می‌آورند تا در آغوش قهرمانی مثل «چه» آرام بگیرند. مصداق بارز این عده، بعضی دانشجویان مارکسیست دانشگاه تهران هستند که هیچ‌وقت اندازه بسیجی‌ها در برابر سیاست‌های سرمایه‌داری امثال حسن روحانی نایستادند و روحیه مبارزاتی خود را صرف تقابل با جمهوری اسلامی کردند. این روزها اگر به صفحات این‌گونه افراد سر بزنید، چندان خبری از مبارزه با اسرائیل را نمی‌بینید. مگر تک و توک پستی! از آن انسانِ عشق چه گوارا که یک گالری به نام «کوبا» در تهران راه انداخته تا آن کافه‌ای که در اصفهان، نام مجموعه خود را «کافه چه‌گوارا» گذاشت. شاید همین، دلیلی باشد بر گفته‌یِ نشریهِ چندسال پیشِ بسیجی‌های دانشگاه تهران، که خطاب به دانشجوهای عشق مارکسیسم، تیتر زده بودند: «چپ هم نیستید!» علت آن که به عدم تمایل این قشر به مبارزه با اسرائیل اشاره کردم، تصویر بالا بود؛ چه گوارا در فلسطین و در میان چند چریک و مبارز فلسطینی... وگرنه نشانه‌های عدم پیروی این جریان ایرانی از اشخاصی مثل چه گوارا، فراوان است. @MajKarimi
آخرین صحبت‌های سالوادور آلنده، هنگام حملات کودتایی هواپیماهای جنگی آمریکایی را می‌خوانم و به این فکر می‌کنم که آیا نباید قبول کنیم که آمریکای لاتین در سده بیستم، از استثمار کمپانی‌های آمریکایی به ستوه آمده بود و در این تاریکی، تنها راه نجات موجود را کمونیسم و سوسیالیسم می‌دید و به آن پناه برد؟! وقتی مکتب چپ در قلب جهان اسلام که خود بهترین مکتب برای مبارزه را داشت، جا پیدا کرده بود، چطور نباید برای انسان آمریکای لاتین جذاب نمی‌بود؟ پس شاید بتوان به انسان آن منطقه بابت گرویدن به سوسیالیسم در دهه‌های پیش حق داد. چون تنها مکتب برجسته و مقابل امپریالیسم، همین بود. الآن هم اگرچه دین‌ستیزی و دین‌گریزی‌های چپ‌ها معروف شده، اما معتقدم باز هم همین چپ‌ها هستند که اشتراک بهتری با ما دارند و فرهنگ جامعه‌شان را در آینده با کمک مسلمانان درست می‌کنند. مگر غیر از این است که در هر جامعه‌ای که یک پیشوای معنوی یا نبی ظهور کرده و مردم به او پناه آوردند، ابتدا به ساکن برای مقابله با حاکم ظالم دور آن پیشوا جمع شدند و بعدا مفاهیم معنوی و فرهنگی و اجتماعی را از او آموخته‌اند؟! مگر بسیاری از یاران پیامبر را ضعفا و بردگانی تشکیل ندادند که از ظلم حکام(سلطه‌گران غربی امروز) و ثروتمندان(کمپانی‌های چندملیتی امروز) به ستوه آمده بودند؟! آیا از ابتدا آن ضعفا دنبال این بودند که بدانند پیامبر چگونه صله رحم می‌کند و خانواده نگه می‌دارد؟ بنابراین معتقدم، کسی می‌تواند در آمریکای لاتین، بیشتر با ما کار کند و پله‌پله فرهنگ و جامعه این منطقه را به نقطه مطلوب ببرد، که در ابتدا در مسائل کلان سیاسی جهت مبارزه با سلطه، با کلیت نظر ما هم‌فکر باشد. وگرنه اگر به خانواده و صله رحم پایبند باشد ولی یک سنگ به طرف آمریکا پرت نکند، فایده‌ای ندارد. هر جامعه‌ای که دین آن را نجات داده، مثل زمان بعثت پیامبر، ابتدا باید از جریان سیاسی و اقتصادیِ کلانِ سلطه‌گر متنفر باشد تا بعد از شروع حرکت و سپردن کار به دست مدیران مستقل، فرهنگ خود را درست کند. جامعه‌سازی، پس از دولت‌سازی است... پ‌ن: منظور صحبت بنده، تقابل با آن ویدیویی که از آقای اسعد منتشر شده نیست؛ چراکه ممکن است خود اقای اسعد در ادامه کلاس به این مواردی که گفتم اشاره کرده باشند؛ بلکه فقط خواستم آن فرضیه که می‌گوید: «چپ‌ها فقط یک اشتراک نظر با ما دارند و نیاز نیست اینقدر جدی بگیریم‌شان» را نقد کنم. @MajKarimi
از آنجایی که «تا خوب‌ها خوب‌تر نشوند، یدها خوب نمی‌شوند»، برای علاج جامعه آمریکای لاتین، باید دولت‌ها و جوامع پیشرو را بیشتر به سمت حق کشید در حال حاضر، حکومتی که بیشترین نزدیکی را با جمهوری اسلامی دارد، دولت بولیواری ونزوئلاست و بعد از این، کوبا نیز هست که البته به‌خاطر ماهیت جزیره‌ای‌اش، قدرت الهام‌بخشی ونزوئلا را ندارد. اگر دولت ونزوئلا در همین سطحی که هست، بماند، مابقی دولت‌های آمریکای لاتین هم در سطح خودشان می‌مانند و نتیجتا اتفاق خاصی در جهت بهبود جوامع منطقه رخ نمی‌دهد. اما اگر دولت ونزوئلا کامی به جلو در ماهیت ضدامپریالیستی خود بردارد، بقیه نیز دنبال او می‌آیند و می‌شوند «ونزوئلای ده سال پیش». ونزوئلا، لوکوموتیو قطار آمریکای لاتین است که هرچقدر در ضدامریالیستی بودنش پیشروی کند، بقیه هم پیشروی خواهند کرد. چگونه پیشروی کند؟ - با میدان‌دادن به اعراب در عرصه فرهنگ، جهت ترویج فرهنگ خانواده (ونزوئلا بیش از ۱.۵ میلیون عرب دارد) - کمک به دولت ونزوئلا در فهم این جمله امام خامنه‌ای که «اگر مردم آمریکای لاتین فرهنگ غربی پیدا کنند، ایالات متحده دیگر نیازی به کودتا در این منطقه ندارد.» این کار، از طریق نمایش آثار فرهنگ غربی در منحط‌کردن جوامع به خوبی صورت می‌گیرد که جمهوری اسلامی در این ۴۰سال، استاد آن شده. - معرفی قهرمان‌های این سر دنیا؛ آمریکای لاتین(از جمله ونزوئلا) به‌خاطر شخصیت کاریزماتیک چه گوارا، به‌شدت تشنه قهرمان است و در این وانفسای دنیای مدرن، قهرمانان کم‌اند؛ شاید به‌خاطر همین بود که ملت‌های منطقه، عاشق چاوز بودند. از طرفی دیگر، معمولا هر مکتبی ابتدا با شناساندن قهرمان‌های خود محبوب می‌شود و نه بحث فکری و فلسفی! @MajKarimi
امروز وزیر امور خارجه ونزوئلا در روسیه بود و از «نظم جدیدِ عادلانه جهانی» سخن گفت. در میان ملل و تفکرات برجسته‌ای که حرف برای آینده دارند، مبحث «عدالت» ویژه تمدن اسلامی و مدعیان آن است. نه این‌که عدالت برای دیگران مطرح نباشد، بحث این است که معمولا مواردی مثل صلح، برابری و... را دیگر قدرت‌های نظم فعلی یا آینده مورد تاکید قرار می‌دهند و عدالت را ذیل این مفاهیم تعریف می‌کنند. بعید می‌دانم این حرف و تفکر، از کانال جمهوری اسلامی به ونزوئلا نرسیده باشد... در هر صورت، «عدالت»، مبحث جدیدی‌ برای آمریکای لاتین خواهد بود. مردمان این منطقه در دوران باستان گرفتار درگیری‌های قومی و خرافه‌ها بودند و عدالت را ندیدند، سپس پس از ۳۰۰سال تجربه نابرابری در استعمار اروپایی‌ها، به استقلال دست یافته و به سمت برابری رفتند اما هنوز گمشده خود را پیدا نکردند. مثلاً: خانم فاطمه دلاوری در مورد تجربه سفرش به بولیوی، می‌نویسد در دیداری کوتاه که با دو دختر سرخ‌پوست بولیویایی داشت، آن دو گلایه کردند که در اینجا، اگر بخواهیم برویم دانشگاه و سرکار و در جامعه فعال باشیم، باید قید داشتن همسر و فرزند و زندگی شخصی را بزنیم. اگر هم نرویم، به اجبار مردان سرخ‌پوست باید در گوشه‌ای از جامعه یا صحرا، در پستوی خانه بمانیم. این یعنی توازن به شکل عجیبی در آن منطقه وجود ندارد؛ توازنی که می‌تواند زن را هم فعال در اجتماع و هم دارای خانواده کند؛ چیزی که بسیاری از زنان انقلابی در ایران آن را تجربه می‌کنند. این عدم توازن ناشی از چیست؟! ندیدن عدالت... آن دختر اگر در شهر برود، چون شعار، «برابری» است، باید مثل مردان باشد و وقتی مثل مردان شد، باید قید لذت مادری و همسری و خانه‌داری را بزند. اگر در قبیله خود برود، با خرافه‌ها روبرو می‌شود. پ‌ن: راستی، دقت کردید حرف از عدالت به‌عنوان مسئله محوری نظم جدید را، پس از نظام دینی جمهوری اسلامی، یک کشور آمریکای لاتینی و چپ سر دست گرفت؟! درحالیکه معروف است که چپ‌ها، به‌خصوص در آمریکای لاتین، با دین مشکل دارند. این مورد را به آن بحثی که گفتم ونزوئلا موج جدیدی از انقلاب را در منطقه شروع کرده، اضافه کنید. @MajKarimi
ما و سرخ‌پوست‌ها یکی از طرح‌هایی که می‌توان درمورد چگونگی نجات یک جامعه داشت، این است که اگر میتوانی بخش فعال و مرکزی آن جامعه را از انحراف نجات دهی، باید این کار را بکنی. اما اگر در آن حد نیرو و بازو نداری، سراغ بخش‌های بِکر جامعه برو؛ چون افکار بکری که خیلی حرف درست یا غلط به آن‌ها نرسیده، بهتر از افکار انحراف‌یافته و تحریف‌شده می‌توانند حق را تشخیص دهند. و بعد از ساختن و پروراندن آن افکار بکر، حالا بازو و نیروی لازم را پیدا می‌کنی تا بتوانی افکار انحراف‌یافته نجات دهی و بازگردانی. این، یکی از طرح‌هایی بود که ائمه در دو مرحله انجام دادند: ۱. امیرالمومنین در زمان حکومت خود، مرکز تربیت جامعه را از منطقه حجاز که اسلامش تحریف شده بود، به عراق برد؛ بردن مرکز به عراق دلایل متعددی دارد ولی به نظرم یکیش، همین «بِکرتر بودن» زمینه افکار عراق نسبت به حجاز بود. ۲. پس از تنها ماندن جریان حق و افتادن حکومت به دست منحرف‌ها، تا حدودی، عراق هم جای تمرکز نبود، برای همین از بعد از امام موسی کاظم، فرزندان ایشان که حدود ۳۸دختر و پسر بودند به سمت ایران رفتند؛ افکار ایران، بِکرتر از عراق و حجاز و شام بود و بهتر می‌شد در آنجا بذر حق را کاشت. و حال می‌بینیم که ائمه از اصل و مرکز توجه اسلام که عراق و حجاز بود اما انحراف یافته بود، فاصله گرفتند تا با استفاده از زمین بِکری مثل ایران، بازو و نیرو بسازند تا بار دیگر عراق و حجاز را از باطل پس بگیرند و حکومت مهدوی در آنجا برقرار شود. دیروز که دیدم سرخ‌پوست‌ها زمین را مادر انسان می‌دانند و یاد حدیث امام صادق افتادم که «زمین مادر شماست، آن را حفظ کنید»، داشتم به این فکر می‌کردم که ما با سرخ‌پوست‌ها چه رابطه‌ای می‌توانیم داشته باشیم؟! و این به فکرم رسید که اگر یکی از طرح‌های ائمه را دورشدن از نقاط محل تمرکز و رفتن سراغ زمین‌های فکری بِکر و ساختن بازو از آن‌ها برای نجات کل یک جامعه بدانیم، در آمریکای لاتین، فقط سرخ‌پوست‌ها هستند که می‌توانند مصداق آن زمین بکر باشند؛ به دلیل دوری‌شان از بعضی هیاهوهای دنیای مدرن و بعضاً زندگی دور از جامعه. و صد البته که این تنها راه نیست، یکی از راه‌هاست... @MajKarimi
از قدرت یافتن یک لیبرال افراطی در آمریکای لاتین باید خوشحال باشیم اساس پیروزی میلی پورنوکراسی(هوس‌سالاری) بود. چهره و سخنرانی جذاب و برگزاری مراسم‌هایی که عقل را تعطیل و حس را زنده می‌کند، باعث شد مردم نتوانند وعده‌های عجیب مثل قطع روابط با چین و ترویج دلار به‌جای پسو، گرداندن پرچم اسرائیل در شهر و... را ببینند. البته، از قدرت یافتن یک لیبرال افراطی در آمریکای لاتین باید خوشحال باشیم. چون در ونزوئلا نیز دقیقا وقتی انقلاب اتفاق افتاد و مردم به دنبال چاوز راه افتادند، که دولت‌های وابسته به آمریکا و لیبرال افراطی کار را در دست داشتند؛ در این حالت، مردم بهتر چهره واقعی و نتیجه کار اقتصادی لیبرال‌ها را می‌بینند. اما اگر در یک کشور لیبرال‌های تند رای نیاورند و کار در حالت میانه باشد، مردم خوب متوجه ضربه‌ای که از لیبرالیسم میخورند نمی‌شوند. بنابراین، در ده سال آینده منتظر اتفاقات مثبت و تبدیل‌شدن آرژانتین به یک بولیوی و ونزوئلای دیگر، باشید. @MajKarimi
اخبات
خاویر میلی، اقتصاددان و سیاستمدار محبوب آرژانتینی، بیشتر به‌خاطر چهره، فن سخنرانی و شخصیت کاریزماتیک
این متن را هم در رابطه با پاتاگونیا و خاویر میلی که چندی پیش نوشتم، مجدد بخوانید
اندر مکافات عدم تشخیص سوال... دیدم برخی از کسانی که زحمات زیادی برای شناختن و شناساندن آمریکای لاتین کشیده‌اند، ماجرای انتخاب میلی در آرژانتین را علاوه‌بر نفوذ و حمایت آمریکا، ناشی از فساد و ناکارآمدی دولت چپ‌ها دانسته‌اند. که من البته این را قبول ندارم. این حرف، مانند آن است که بگوییم «علت اینکه سال گذشته، بخش معترض و ناراضی از جمهوری اسلامی در ایران پشت سر علی کریمی جمع شدند، این بود که فساد و ناکارآمدی نظام زیاد بود.» خب، اگر بر فرض محال این جمله که فساد نظام باعث نارضایتی شده باشد را قبول کنیم، بخش دیگرش مضحک است. سوالی که پیش می‌آید این است که بسیار خب! جمهوری اسلامی بد! چرا جماعت ناراضی پشت علی کریمی جمع شدند؟! یعنی آدم حسابی‌تر از او نبود؟! و این سوالی‌ست که درمورد انتخاب میلی در آرژانتین مطرح است. یعنی بسیار خب! چپ‌ها ناکارآمد و بد! یعنی بین لیبرال‌ها و جناح‌های دیگر، آدم‌حسابی‌تر از میلی نبود؟! بنابراین، بگذارید روشن بگویم: اگر سوال همه این بود که «چرا یک لیبرال به‌جای چپ‌ها رای اورده؟!» پاسخ کلاسیک مذکور(اینکه چپ‌ها فاسد و ناکارآمد شدند) درست می‌بود. اما سوال این نیست. چیزی که بُهت همگان را برانگیخته، این است: چطور یک لُمپن که سابقه چندانی در سیاست ندارد و حتی در رشته تخصصی خود مزخرف می‌گوید، توانسته رییس‌جمهور یک کشور بزرگ شود؟! و پاسخش هم این است: پورنوکراسی؛ تکرار مدل شهرت سلبریتی‌ها، این‌بار در سیاست در نواحی‌ای مثل آمریکای لاتین، چپ‌ها محبوبیت بیشتری دارند و یکی از ستون‌های این محبوبیت، قهرمان‌های جهانی‌ای است که از دل چپ‌ها بیرون آمده و باعث افتخار آمریکای لاتین در جهان شده است. اما لیبرال‌ها که توان پرورش چه گوارا، سالوادور آلنده، فیدل کاسترو، گابریل گارسیا مارکز و... را ندارند، یک راه جدید برای ساختن چهره دلخواه در فضای سیاسی پیدا کرده‌اند: «تکرار شیوه‌های شهرت و بُت‌شدن یک سلبریتی، نه در فضای هنری و ورزشی بلکه در فضای سیاسی». زلنسکی نمونه‌اش بود و خاویر میلی نمونه‌اش است. و البته کار خاویر میلی از یک جهت راحت‌تر و از یک جهت سخت‌تر از زلنسکی است: راحت‌تر است، چون جذابیت‌های سلبریتی‌طور بیشتری دارد. سخت‌تر است، چون جبهه داخلیِ مقابلش قدر است و هرگاه یک لیبرال افراطی در بیست سال اخیر کار را در این منطقه به دست گرفته، پس از او مردم، کشور را به سوسیالیست‌ها تقدیم کرده‌اند. @MajKarimi
در آن کتاب «در میان سرخپوست‌ها» خوانده بودم که زمانی که ایران در بولیوی سفیر نداشت و کارها با کاردار و کارمند جلو می‌رفت، حتی آن آقای کاردار هم محتوایی برای ارائه در کنفرانس بولیویایی‌ها نداشت. و از سه جوانی که از سر دغدغه از ایران به بولیوی رفته بودند محتوا می‌خواست تا سخنرانی کند. چندوقت پیش هم که محمدرضا زائری رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در الجزایر شد، فکرم به این سمت رفت که کاش اطلاعات اولیه و جامعی درمورد سفرا، کاردارها و... رسمی دولت ایران در کشورهای دیگر وجود می‌داشت و در صفحه‌ای از سایت وزارت امور خارجه فهرست می‌شد تا ببینیم چندچندیم. چندتا محمدرضا زائری دیگر داریم؟! سفرای ما چجوری شخصیتی هستند؟! تعهد کار دارند یا هنوز در حد ۱۰دقیقه سخنرانی محتوا ندارند؟! و در آخر همه این افکار مخلوط و مغشوش، به اثرگذاری موسسات مردم‌نهاد فکر می‌کنم. و تازه می‌فهمم چرا آمریکایی‌ها با اینکه سفارت و معاون فرهنگی در سفارت‌خانه‌هایشان دارند، اما بازهم کلی سازمان و انجمن و موسسه مردم‌نهاد بین‌المللی تاسیس کرده‌اند تا در کشورهای دیگر فعالیت کنند... ما هم می‌توانیم؟! شاید خوب باشد برای تمرین، نه یک موسسه بلکه یک صفحه اسپانیایی‌زبان در تیک‌تاک یا یوتیوب باز کنیم و صرفا محتوای اسپانیایی‌زبان مناسب را کپی و بارگزاری کنیم. @MajKarimi
برای کار و تغییر پله‌پله آمریکای لاتین، نقاط قوت آن نیز نیاز به شناسایی دارد بعضی نقاط قوت، مثل حضور جامعه اعراب یا دوربودن بخشی از جامعه، یعنی سرخ‌پوست‌ها، از رنگ‌ولعاب‌های مدرنیته یک نقاط قوت حوزه‌ای و مربوط به مسائل فرهنگی هستند اما برخی نقاط قوت، نقاط قوت کلان و از نظر من، اساسی هستند؛ مثل منطقه‌گرایی و به‌هم‌پیوستگی ملت‌های آمریکای لاتین. در بسیاری از مناطق جهان، مثل آسیای خودمان، ملت‌ها خیلی منطقه‌گرا نیستند و تعصبات ملی آن‌ها مانع پیوستگی آنچنانی با ملت‌های اطراف است. شاید دعوای ترک و فارس و عرب و کرد و... در همین غرب آسیای خودمان تحریک‌شده‌ی دشمنان غربی باشد، اما بالاخره زمینه‌اش بین خودمان بوده که طرف مقابل توانسته بیاید و موج‌سواری کند و تفرقه بیندازد. اما همچین دعوای قومیتی‌ای، در آمریکای لاتین نیست؛ تقریبا مثل جهان عرب، به سبب زبان مشترک و دلایل دیگر، یک پیوستگی بین ملت‌های منطقه است. در عین حال که به کشور خود افتخار می‌کنند، اما بابت ملیت یا نژاد دیگری او را سرزنش نکرده و در مقابلش صف‌آرایی نظری و عملی نمی‌کنند. عمده علت اختلافات بین ملت‌ها و کشورهای آمریکای لاتین، مسائل فکری و ایدیولوژیکی‌ست و نه دعوایی مثل دعوای عرب و فارس و ترک و کرد و... . حال، این پیوستگی فراملی در آمریکای لاتین چه فایده‌ای دارد و کجای پازل ما برای رساندن آمریکای لاتین به نقطه مطلوب قرار می‌گیرد؟! ۱. این منطقه از تفرقه‌پیداکردن‌های قومی و نژادی بین ملت‌ها در امان است؛ یعنی شاید درون یک ملت، سرخ یا سیاه‌پوستی تحقیر شود، اما بین ملت‌ها همچین اتفاقی نمی‌افتد. ۲. منطقه‌ای که به‌هم‌پیوسته است، راحت‌تر فرهنگ‌های نو و جذاب را به ملت برادر خود انتقال می‌دهد و این برای آینده پیشرو خوب است؛ در این آینده، بین قدرت‌های جدید، کسی اندازه تمدن اسلامی حرف نو و جذاب برای گفتن ندارد. به‌هم‌پیوستگی اجزای یک منطقه سبب سرایت سریع آن حرف و فرهنگ نو در آن منطقه می‌شود. ۳. یکی از موانع اصلی رشد جهان اسلام کنونی، ملی‌گرایی است. این قبول نمی‌کند به دین اعراب درآید و آن قبول نمی‌کند که پیرو یک فقیه ایرانی باشد. این به کوروش افتخار می‌کند، دیگری به امپراتوری عثمانی و الی آخر. و همین، مانع بزرگی بر سر راه ساختن یک «امت» از ملت‌های مختلف است. حال، این مانع بزرگ در آمریکای لاتین نیست و این سرعت رشد و پیداکردنِ ولیّ را بهتر فراهم می‌کند. پ‌ن: دار مکافات روزگار اینجا جذاب می‌شود که یک پایه اصلی مزایای متعدد این به‌هم‌پیوستگی در آمریکای لاتین، زبان مشترکی‌ست که میراث استعمار اسپانیاست. ابزاری که برای استعمار و استثمار این ملت‌‌ها به کار می‌رفت، اکنون زمینه قدرت آن منطقه را فراهم کرده. «و مکروا و مکر الله و الله خیرالماکرین» @MajKarimi
اخبات
موج جدیدی که در حمایت از فلسطین کم‌کم دارد آمریکای لاتین را فرامی‌گیرد، جنسی جدید و فرهنگی مستقل دار
این روزها که ونزوئلا و پیروان آن در کلمبیا و بولیوی در مبارزه با اسرائیل از انقلابیون باسابقه‌تری مثل نیکاراگوئه و کوبا پیشی گرفته‌اند، این👆 دسته‌بندی از انقلاب‌های آمریکای لاتین موجه‌تر از پیش جلوه می‌کند. می‌دانم که کوبا و نیکاراگوئه پیش از بقیه و سال‌ها پیش جلوی اسراییل ایستاده‌اند و الان هم موضع دارند؛ اما حضور فعال ونزوئلا قابل مقایسه با آن دو نیست. شاید علت این سبقت ونزوئلا، پیوند کمتر آن‌ها با مارکسیسم و پیوستگی بیشترشان با قله تمدن اسلامی یعنی ایران باشد. و شاید گرفتارشدن نیکاراگوئه و کوبا به نخوت، به سبب سابقه پیوند قوی‌تر آن‌ها با مارکسیسم باشد. نمی‌دانم؛ گاهی اوقات مارکسیسم را برای به‌وجود آوردن پناهگاهی برای مبارزین علیه آمریکا ستایش می‌کنم اما گاهی اوقات، به‌خاطر این‌که اذهان این مبارزین را مغشوش کرد و بعضاً راه مبارزه غلط را به آن‌ها نشان داد و نهایتا آن‌ها را منزوی کرد، نفرین می‌کنم. و یاد سخن حق خمینی کبیر درمورد مارکسیسم می‌افتم: «مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نمود...» @MajKarimi