این روزها که ونزوئلا و پیروان آن در کلمبیا و بولیوی در مبارزه با اسرائیل از انقلابیون باسابقهتری مثل نیکاراگوئه و کوبا پیشی گرفتهاند، این👆 دستهبندی از انقلابهای آمریکای لاتین موجهتر از پیش جلوه میکند.
میدانم که کوبا و نیکاراگوئه پیش از بقیه و سالها پیش جلوی اسراییل ایستادهاند و الان هم موضع دارند؛ اما حضور فعال ونزوئلا قابل مقایسه با آن دو نیست.
شاید علت این سبقت ونزوئلا، پیوند کمتر آنها با مارکسیسم و پیوستگی بیشترشان با قله تمدن اسلامی یعنی ایران باشد. و شاید گرفتارشدن نیکاراگوئه و کوبا به نخوت، به سبب سابقه پیوند قویتر آنها با مارکسیسم باشد.
نمیدانم؛
گاهی اوقات مارکسیسم را برای بهوجود آوردن پناهگاهی برای مبارزین علیه آمریکا ستایش میکنم اما گاهی اوقات، بهخاطر اینکه اذهان این مبارزین را مغشوش کرد و بعضاً راه مبارزه غلط را به آنها نشان داد و نهایتا آنها را منزوی کرد، نفرین میکنم.
و یاد سخن حق خمینی کبیر درمورد مارکسیسم میافتم:
«مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نمود...»
@MajKarimi
وقتی تاریخ آمریکای لاتین و سیاستهای ایالات متحده در قرن ۱۹ را میخوانم، یاد حال فعلی بعضی جریانهای درون نظام خودمان میافتم.
ایالات متحده آمریکا در قرن ۱۹ تلاش بر عقبراندن ابرقدرتهای اروپایی از قاره آمریکا را داشت و در این راستا، از بسیاری از مبارزان منطقه که علیه حکومتهای استعماری اسپانیا و گاهی پرتغال و فرانسه میجنگیدند، حمایت میکرد.
در آن اوقات، آمریکا منجی آن مبارزان بود و شاید کمتر کسی فکر میکرد که این امریکا، بلای جان آمریکای لاتین شود.
نمونههای مشهورش نیز در کوبای پیش از استقلال وجود داشت.
به این فکر میکردم که تفکر آن سالهای سیاستمداران ایالات متحده در سیاستهای منطقهای، چقدر شبیه افکار جریان ایرانشهری و ملیگراهای فعلی خودمان است.
که حرف از تجزیه افغانستان برای آرامش ایران و جمهوری اسلامی میزنند و هروقت عمق حرفهایشان را مشخص میکنند و تحلیل منطقهای میدهند، میبینی هدفشان از حمایت از ج.ا در حذف اسرائیل و اخراج آمریکا از منطقه، آزادی ملتها و شکلگیری تمدن اسلامی نیست؛ بلکه حقیقت افق نظرشان این است که: چرا آمریکا بچاپد و ما نچاپیم؟ ما باید سرور منطقه باشیم، اینجا حیاط خلوت ماست و... .
اگرچه حرکت در راستای تمدن اسلامی، قطعا سبب رشد و اقتدار ایران هم خواهد شد اما به قول معروف، دعوا سر اولویتها و اصالتدادنهاست.
تو اصالت را به کدام میدهی و کدام را اولویت میدانی؟!
میخواهی تمدن اسلامی بسازی؟!(که در این مسیر ایران هم رشد میکند)
یا میخواهی ایران هرطوری شده ابرقدرت منطقه باشد، حالا اگر تمدن اسلامی شد یا نشد هم مهم نیست؟!
اگر فکر میکنید این جریان ایرانشهری، نفوذی در جریان حزباللهی که آینده نظام را پیش میبرد، ندارد، این جمله معروف را که کارشناسان مختلف حزباللهی در حوزه بینالملل تکرار میکنند را به یاد آورید:
«سفیر باید تاجر باشد»
همیشه وقتی این جمله را شنیدم، به این فکر کردم که یعنی نیت ما از حضور در کشورهای دیگر، در درجه اول تجارت و اقتصاد است؟! مگر برند و نشان انقلاب اسلامی، آن حرف نویی نبود که سبب نجات جهان میشد؟!
میدانم که گویندگان جمله مشهور مذکور، کار فرهنگی را هم در کنار تجارت مدنظر دارند.
اما،
دعوا سر اولویتها و اصالتدادنهاست.
@MajKarimi
رهبر انقلاب دهه فاطمیه - @kafe_adabiat.mp3
7.12M
شاید بسیاری ترجیح بدهند که اگر بخواهند برای تازهمسلمانها یا غیرمسلمانها حضرت فاطمه زهرا را روایت کنند، از زیبایی فداکاری او برای همسرش و مظلومیت محسن و بازوی حضرت حرف بزنند تا بتوانند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهند.
اما بهشخصه، اگر بخواهم برای یک غریبه نسبت به اسلام، بهخصوص در آمریکای لاتین، حضرت زهرا سلامالله علیها را روایت کنم، با جملات همین صوت او را توصیف میکنم؛
مسئله او شوهرش نبود، مسئله دفاع از زمامدار به حق بود.
جامعه امروز جهان، بهخصوص در آمریکای لاتین که زنان از جهتی در جوامع بومی در انزوا و از جهتی در جوامع مدرن غرق در فساد هستند، تشنه روایت اینگونهی معصومین است.
روایتی که از رابطه عاشقانه علی(علیهالسلام) و زهرا(سلامالله علیها) حرف نمیزند تا احساس مخاطب را درگیر کند؛ از مبارزات اجتماعیاش میگوید تا عقل مخاطب را وادار به حرکت کند.
پن: این صوت، روایت امام خامنهای از مبارزات حضرت زهراست؛ در یک سخنرانی قبل انقلاب، در همان مسجد امام حسن مشهد؛ جایی که سخنرانیهای مربوط به طرح کلی اندیشه اسلامی را در آن بیان کردند.
@MajKarimi
تکرار «دکترین مسکیتو» و اشتباه محاسباتی غربیها در جنگ سرد جدید
(از جمله در منطقه مورد مناقشه اسکیبو بین ونزوئلا و گویان)
در زمان جنگ سرد پیشین بین شوروی و آمریکا، یکی از نقاطی که سبب ضربه سنگین به شوروی شد و بسیاری بعدا شکست در آن نقطه را ضربه نهایی برای فروپاشی شوروی دانستند، #افغانستان بود. طبق دکترین مسکیتو، که یک حشره کوچک میتواند با نیش خود یک خرس را به زانو درآورد، افغانستانی که در برابر اتحاد جماهیر شوروی، بسیار کوچک به شمار میآمد، با غلتاندن شوروی در باتلاق خود توانست ضربهای بزرگ به شوروی بزند و زمان فروپاشیاش را نزدیک کند.
غرب، در جنگ سرد جدید نیز این سیاست را در پیش گرفته اما شکست خواهد خورد و میگویم که چرا!
غرب، همانطور که شوروی را در باتلاق افغانستان دچار جنگ فرسایشی کرد، حالا میخواهد تکتک رقبای خود را به یک باتلاق و فرسایش در یک کشور کوچک اطراف آن دچار کند.
برای این کار، مثلاً روسای آن کشورهای کوچک را تشویق به #اقدامات_تحریککننده میکند.
به یاد آورید که چگونه زلنسکی در اوکراین چندسال پیش، برای #روسیه خط و نشان میکشید
حرکات عجیب و عصبانیکننده رژیم علیاف علیه #ایران را مرور کنید
زباندرازیهای تایوان در جنوب #چین را ملاحظه کنید
و جدیدا حضور رییسجمهور گویان و نصب پرچم این دولت کوچک در منطقه مورد مناقشه اسکیبو بین #ونزوئلا و گویان را ببینید که با حمایت شرکت نفتی آمریکایی اکسون موبیل صورت گرفته.
اما در جنگ سرد جدید، این دکترین مسکیتو برای غرب جواب نخواهد داد، به چند دلیل:
۱. حداقل ایران، زودتر از او این تک را زده؛ #یمن کوچک را تبدیل به باتلاق آل سعود کرده و سالهاست با چند گروه نظامی کوچک در فلسطین و لبنان اسراییل را گرفتار کرده.
۲. افکار عمومی و ملتهای جهان غرب مثل دوره جنگ سرد پیشین با دولتها همراه نیستند و جدای از این، درگیریهای داخلی شدیدی را تجربه میکنند؛ مثل جنبش سیاهان آمریکا در آخر دولت ترامپ.
۳. اقتصاد غرب، در راس آنها آمریکا، مانند ۵۰سال پیش روی دور نیست و آمریکا توانایی پشتیبانی از همه طرفهای خود را ندارد.
۴. در جنگ سرد پیشین، عمده دشمنان مقابل غرب در سراسر جهان، پیرو یک مکتب(مارکسیسم) بودند و وقتی مکتب دشمن یکی بود، مبارزه با یکی هم آسانتر بود. اما الان اینگونه نیست و هرکدام از دشمنان غرب در عین اینکه در کلیات دشمنی با آمریکا، اتحاد دارند، اما لزوما از یک مکتب پیروی نمیکنند؛ ایران تمدن اسلامی میخواهد، ونزوئلا ایده جدید خود را با سوسیالیسم ترکیب کرده و روسیه و چین هم سبک خود را دارند.
وقتی مکاتب دشمن بهجای یکی، چندتا شد، مبارزه فکری و رسانهای هم سخت میشود.
۵. و مهمتر از همه: غرب میخواهد با ایجاد درگیری در اطراف هرکدام از دشمنان خود، علاوهبر انداختن آنها در باتلاق فرسایشی، چهرهای جنگطلب از مخالفان خود بسازد اما این مسئله نیز جواب نخواهد داد؛ چون جهان از نظم فعلی و مدافع آن که آمریکا باشد خسته شده و چندان هم از قدرتهای جدید منطقهای که دنبال نظم جدیدی هستند بدش نمیآید.
القصه؛
درگیری #اسکیبو بین ونزوئلا و گویان را نتیجه کرمریزیهای آمریکا بدانید؛ و اینکه غرب در این مسئله اشتباه محاسباتی کرده و با دست خود، خودش را به هلاکت انداخته(چه با جنگ چه بی جنگ)؛ حتی اگر در کوتاهمدت بتواند چند تیکه سلاح بفروشد و طومار جهانی آبکی برای محکومکردن پوتین و امثالهم جمع کند.
@MajKarimi
دیروز رفته بودم کتابفروشی اسم؛
کمی چیدمانش تغییر کرده بود و اولین قفسه چوبی که مخصوص کتب مربوط به شهدا بود، جایش را داده بود به کتب رمان و روانشناسی و... .
کلا آن رنگوبوی قبلی را نداشت؛ نمیدانم از کی اینطور شده و چرا.
بگذریم
در قسمت جامعهشناسی، دنبال کتابی درمورد آمریکای لاتین میگشتم، نه برای آنکه با جامعه آمریکای لاتین آشنا شوم، چون چشمان خیلی جامعهشناسان هم مثل بسیاری از دیگر علوم انسانی خواندههای امروز، به وسیله علوم مسموم، نابینا شده و نمیتوانند جوامع را درست بشناسند.
دنبال کتابی در این رابطه میگشتم تا ببینم جامعهشناسان، آمریکای لاتین را چگونه میبینند و میشناسند.
طبق معمول چیزی که درمورد آمریکای لاتین پیدا نکردم، اما به کتاب «بازار بُتان» برخوردم که درمورد فرهنگ طرفداری از سلبریتیهاست.
باتوجه به مطالبی که ناشر در سایتش برای معرفی این کتاب منتشر کرده، احساس کردم این کتاب چندان فرقی بین سلبریتی و مشهور قائل نیست و همچنین توجهی به یکی از خروجیهای مهم سلبریتیپرستی که پورنوکراسی باشد نکرده؛
پس ترجیح میدهم توصیه به خواندن این کتاب نکنم.
اما با دیدن نام #آیدل و سلبریتی و پرستششان یاد انتخابات آرژانتین افتادم؛ تصمیم گرفتم برای شناخت مدل منتخبشدنِ کسی مثل خاویر میلی، که همانطور که قبلاً گفتم با شخصیت سلبریتیطورش از راه پورنوکراسی رای گرفته، منابعی را معرفی کنم.
چراکه احتمالا راستگراهای کلمبیا هم برای انتخابات ۲۰۲۶ دربهدر دنبال پیداکردن میلیِ خود هستند و لازم است که این پدیده را بیشتر بشناسیم تا انتخاب امثال خاویر میلی را صرفا به وضع اقتصادی و فساد چپها ربط ندهیم.
برای شناخت پورنوکراسی:
۱. جلسه ۲۷۸ کلبه کرامت استاد حسن عباسی برگزارشده در ۱۹ خردادماه ۱۳۹۰ با عنوان «پورنوکراسی و مهندسی رضایت» :
kolbeh-keramat.ir/Sessions/Single/517
۲. جلسه ۹۹۴ کلبه کرامت استاد حسن عباسی، برگزارشده در ۲۴ آذرماه ۱۴۰۱ با موضوع «طغیان سلبریتیها برای ایجاد پورنوکراسی» :
youtu.be/hJ7ERPAFJdU
aparat.com/v/N80RG
۳. مجلد پورنوکراسی، منتشرشده در ۲۵ آذر ۱۴۰۱ :
eitaa.com/StrategicNews_ir/28260
t.me/StrategicNews_ir/33054
@MajKarimi
به مناسبت سفر رییسجمهور کوبا به ایران
قبلا هم گفته بودم، هر جامعهای نیاز به بخشی فعال و پیشرو دارد تا به فرداها فکر کند و تندتر از کلیت جامعه حرکت کند؛
تا بتواند مثل دیزلی که با قدرت بیشتر جلوی قطار حرکت میکند، بقیه واگنهای جامعه را به جلو بکشد.
شاید بتوان گفت چیزی که در دوران پسا شوروی، سبب ماندگاری کوبا شد، جدای از تدبیر فیدل کاسترو، افکار متاخر و تند ارنستو چه گوارا بود.
در جریان انقلاب کوبا، در ابتدای راه، فیدل چندان گرایش جدیای به مکاتب شرق و غرب نداشت و صرفا قصدش استقلال کوبا بود، اما در همان دوران، که چه گوارا در مکزیک بود و تازه با فیدلِ تبعیدشده آشنا شده بود، بهشدت طرفدار مارکسیسم بود و حتی وقتی به دلایلی تیم فیدل در مکزیک دستگیر شد، چه گوارا محکم در برابر نیروی انتظامی ایستاد و از سوسیالیسم دفاع کرد.
اما چندی پس از انقلاب، چه گوارا به نقد غیرمستقیم شوروی پرداخت که یکیش پیش از دیدارهای آخر با فیدل و در الجزایر بود؛ این نقدها به این دلایل بود:
مشاهده محافظهکاریهای شوروی در عدم کمک مناسب به بعضی ملتهای ضدامریالیسم در آفریقا و همچنین حمایت شوروی از جبهههای سوسیالیستی که در آمریکای لاتین صرفا در حد یک حزب سیاسی فعالیت میکردند و مثل انقلابیون کوبا تندوتیز و اهل هزینه دادن و انقلاب نبودند.
این، شاید نقطه قابل توجهی از چه گوارایی که با مکتب مارکسیسم شناخته میشود، نبوده باشد اما درون نظام کوبا، قطعا اثرات خود را داشته و شاید سبب آن شده باشد که دولتمردان کوبایی که کنار «چه» بودهاند، همواره انگیزه کاهش وابستگی به شوروی را داشتهاند؛ اگرچه شوروی کمکهای بسیاری به کوبا کرده بود.
بنظرم این اندیشههای تند بعضی از دولتمردان کوبا در کنار حس و حال استقلالطلبی فیدل که اجازه مستعمرهشدن کوبا را نمیداد، سبب شد که کوبا آماده روزِ بدونِ شوروی باشد و نهایتا پس از فروپاشی شوروی، نابود نشود و در دست انقلابیها یا به قول ژان پل سارتر، «ریشوها»، بماند.
@MajKarimi
نقدی بر نقدِ داووسنشینِ لیبرالهای ایرانی
چندی پیش محمود سریعالقلم، مطلبی منتشر کرده و سیاست اقتصادی ایران در عرصه بینالملل را مورد نقد قرار داده است
حرفش این است که کشورهای روبهتوسعهی جهان مثل هند، مکزیک، برزیل، عربستان(!)، امارات(!) و... هم با آمریکا و اروپای غربی بستهاند و هم با چین و روسیه؛ اما ایران نگاه درستی در این زمینه ندارد؛ باید آلترناتیوهای متعددی را برای اقتصادمان در صحنه بینالملل قائل شویم.
بالطبع منظورش این است که ایران چرا با هردوطرف نمیبندد.
و نتیجتا قصد گیردادن به گرایش ایران به چین و روسیه و دوریاش از غرب را دارد
و اما پاسخ:
۱. سریعالقلم در رابطه با همکاری قدرتهای نوظهوری مثل هند و #برزیل با چین و روسیه، مسئله را دفعی دیده است. یعنی سیر قبل، الان و بعد را درنظر نگرفته و یکهو همین الان را مثل یک ویدیو، استُپ کرده و گفته «ببینید این کشورهای خوب چطور هم با شرق بستهاند و هم با غرب؟!»
درحالیکه اگر سیر بلندمدت ۵۰ سال پیش تا کنون را ببینیم، متوجه میشویم که این کشورها، تازه دارند راهی را انتخاب میکنند که ایران سالها پیش انتخاب کرد؛ یعنی #مکزیک، برزیل و... هم متوجه شدهاند که آمریکا جای تکیه دادن نیست و باید به شرق روی آورد؛ اما خب، نمیتوانند دفعتاً تمام معاهدات را با غرب و آمریکا لغو کرده و یکهو با شرق ببندند. طبیعتاً یک سِیر چندساله را برای این تغییر جهت در نظر گرفتهاند.
مثلاً آمریکا را نقطه 0 در نظر بگیرید و قدرتهای شرقی را 100.
کشوری مانند مکزیک یا برزیل که سالها مورد نفوذ جدی آمریکا بودهاند، مثلاً پنجاه سال پیش به آمریکا بسیار نزدیک بودهاند و در نقطه 10 قرار داشتند. اکنون به مرور زمان، از غرب به شرق گذار کردهاند و در نقطه 50 قرار دارند.
آیا الان باید بگوییم مثلاً برزیل به شرق و غرب، به یک اندازه روی آورده؟
مسخره نیست؟
نباید این سِیر و روند را ببینیم؟
۲. اصلا گیریم که همه آمارها و ارقام اشتباه است و مکزیک و برزیل و... الان همانقدر با قدرتهای شرقی رابطه دارند که ۵۰سال پیش داشتهاند و هیچ فرار از غرب و گرایش به شرقی هم در کار نیست.
سوال این است که مگر کشورهایی مثل ایران، خودشان خواستهاند که با غرب رابطه نداشته باشند؟
ما که میخواستیم رابطه داشته باشیم ولی وقتی طرف مقابل طبق دهها هزار صفحه سندی که از سفارت خودش در تهران کشف شده، قصد براندازی سیستم حاکمیتی شما را دارد، وقتی به صدام کمک نظامی میکند و پشتیبان موسادی است که دانشمندان شما را ترور میکند؛ ما چه میتوانیم بکنیم جز کاهش یا قطع رابطه؟
۳. در هشت سال دولت روحانی که جریان فکری سریعالقلمها کار اقتصاد را در صحنه بینالملل به دست داشت، چقدر دنبال آلترناتیوهای متعدد برای اقتصاد بودند؟
آیا به اندازه غرب، به شرق توجه داشتند تا ایران الترناتیوهای چندگانه داشته باشد؟
@MajKarimi
خاطرم هست کارلتون بیلز، ژورنالیست آمریکایی که به صورت میدانی آمریکای لاتین را میشناخت و حتی با ژنرال ساندینوی نیکاراگوئه هم رفاقت داشت، بارها در کتاب «امریکای لاتین، دنیای انقلاب» حرف از نهادهای آمریکایی و اثر آنها در جلوگیری از انقلابهای آمریکای لاتین میزد.
یکی از روشهایی که آمریکا و بخشهای خصوصیاش توانستند با آن بر اقتصاد و منابع سرشار آمریکای لاتین چنبره بزنند، نهادسازیهای آموزشی بود.
معروفترین این نهادسازی، همانیست که اصطلاحا «پسران شیکاگو» را برای شیلی تربیت کرد و کناردست دیکتاتور ژنرال پینوشه گذاشت تا شیلی را ویران کنند.
همچنین دوران «انقلاب سبز» که آمریکاییها با این نام و عنوان، کشاورزی را در بعضی کشورهای آمریکای لاتین مثل کلمبیا به طرز خاصی صنعتی کردند و پولدارها را پولدارتر و کشاورزان کوچک و روستایی را بیچاره کردند، با نهادسازی و تربیت نیرو در همان کشورها همراه بود.
بنابراین، بهجای آنکه برای هر سرمایهگذاری جدید، نیرو از اینور و آنور بیاوری، خودت کارفرما شو و از همان مردم نیروی متخصص و همفکر خودت را تربیت کن!
این، یکی از اصول کار آمریکاییها برای نفوذ در منطقه بود.
حالا نیز متقابلاً، باید به انقلابیون آمریکای لاتین کمک کنیم تا دست به نهادسازی خاص برای تربیت نیرو بزنند و گمان نکنند که از همین دانشگاههای فعلی، نیروی مناسب انقلابی بیرون میآید.
که شاید بیاید، اما همیشه احتمال است و این نیرو ساختار فکریاش چندان با دولتهای انقلابی همراه نخواهد بود.
شاید آن فارغالتحصیل، مخالف امپریالیسم باشد اما در جهت ایجابی، اختلافات بسیار خواهد داشت، چراکه زمینه و ساختار علوم دانشگاهی دست امپریالیسم بوده و از کوزه همان برون تراود که دراوست.
خیلی هم هنر کند، سوسیالیست باشد اما همانطور که پیشتر گفتم، در موج سوم انقلابهای آمریکای لاتین، این منطقه از سوسیالیسم عبور کرده و این مکتب پاسخگوی نیازهای جدیدش نیست.
ضمنا، منظور از نهادسازی متقابل، تاسیس دانشگاه نیست.
دانشگاه شیوه و روند کُندی را طی میکند و از طرفی چندان اجازه نوآوری پژوهشی و آموزشی نمیدهد و اصرار بر حفظ ساختار موجود دارد.
پس باید از نظامات اندیشکدهای و شبکههای موسساتی برای کادرسازی استفاده کرد؛
که هم دستش برای نوآوری در این سیستم علمی کهنه، بازتر است
و هم راحتتر راهاندازی شده و توانایی جذب افراد همفکر خود را دارد.
@MajKarimi
این تصاویر را که درمورد اشتراک تاریخی سرخپوستها با فلسطینیان در نسلکشی و غارت زمینهایشان دیدم، یادم افتاد که در چند نوبت به ظرفیتهای سرخپوستها پرداختم اما هیچگاه آنها را به صورت یکپارچه و منسجم نگفتم.
تصمیم گرفتم در این پست مرور خلاصهواری بر این ظرفیتها داشته باشم.
۱. بِکرتربودنِ سرخپوستها نسبت به دیگر اقشار جامعه که طبیعتاً کمتر درگیر مکاتب انحرافی مدرن شدهاند و این، باعث میشود بهتر حرف حق را بفهمند.
توضیح بیشتر
https://t.me/majkarimi/573
۲. توانایی گسترش جمعیت سریع در صورت پشتیبانی درست.
توضیحات:
https://t.me/majkarimi/567
۳. اهمیتی که به خانواده میدهند.
احیای خانواده در آمریکای لاتین، مقدمه اصلاح فرهنگ این منطقه است که سرخپوستها در کنار اعراب مقیم منطقه میتوانند پایگاههای اولیه این موضوع باشند.
۴. اشتراکی که ما با آنها در مسئله احترام به زمین و محیط زیست داریم و کینهای که آنها از شرکتهای اروپایی و آمریکایی بابت آسیب رساندن به طبیعت و زمین دارند.
۵. الگوهای برجسته آنها اکنون اشخاص غربگرا نیستند، بلکه بزرگانی مثل اوو مورالس که ضدامپریالیستی است، پیشوای آنهاست.
۶. چندان مثل چپها اهل مبارزه سخت و مسلحانه نیستند و بهتر از آنها، مدل مبارزه فرهنگی را میپذیرند.
@MajKarimi
آسیبهای نگاه اقتصادمحور
همانطور که پیشتر(متن ریپلایشده) گفتم، نگاه بخشی از کارشناسان انقلابی سیاست خارجی به آمریکای لاتین، اقتصادمحور است.
یکی از آسیبهای این نگاه، متوقفکردنِ فعالیتهای مربوط به آمریکای لاتین به ونزوئلاست؛ چراکه در مدیریت اقتصادی، راه صحیح هم همین است که برای فعالیت اقتصادی و صادراتی در مناطق دوردست، باید یک کشور را بهعنوان مرکز و هاب در نظر بگیری، به آنجا صادر کنی و از آنجا اقدام به جذب مشتری و گسترش صادرات به دیگر کشورها کنی.
از طرفی دیگر، تو میتوانی با کشوری روابط اقتصادی بیشتری داشته باشی که از نظر سیاسی اشتراکات بیشتری با آن داری؛ پس بازهم ونزوئلا اولویت و هاب اصلی خواهد بود.
این نگاه، ظاهراً به عرصههای فرهنگی و اجتماعی نیز سرایت کرده و سبب شده عمده تمرکز جامعه و نمایندگان آن در فرهنگ و اجتماع آمریکای لاتین، بر ونزوئلا و امثالهم باشد.
اما آسیب کار کجاست؟!
آسیب آنجاست که در عرصههای فرهنگی، فرصتهای بالقوهای اکنون در آمریکای لاتین وجود دارد که اگر منتظر اقناع دولت ونزوئلا برای همکاری در عرصه فرهنگ بمانیم، میسوزد.
گروه «اینکاریاسلام» که دست چریکهای سرخپوست پرو بوده و چندسال پیش رییس و اکثر اعضایش مسلمان میشوند و رئیسش، آقای وارگاس، به ایران میآید و در جامعةالمصطفی تحصیل میکند و برمیگردد به پرو برای کار فرهنگی و اجتماعی، الان که پرو درگیر اعتراضات علیه دیکتاتور است، نیاز به کمک دارد.
مسیحیها و سرخپوستهایی که به گفته امام جماعت مسجد پایتخت اوروگوئه، هردوهفته یکبار یکیشان مسلمان میشود، الان نیاز به متشکلشدن و رهنمونشدن به تشیع دارند.
صنعت نفت بولیوی که در سانتا کروز، گرفتار دست یهودیها و بهاییها است، الان نیاز به راهنمایی جمهوری اسلامی ایران برای شناخت بهاییت و یهودیت دارد.
و قص علی هذا...
اگر قرار است در امور فرهنگی مانند امور اقتصادی و سیاسی، ونزوئلا را تبدیل به هاب منطقهای برای نشر تفکر اسلام ناب کنیم، باید همانطور که در عرصه اقتصاد با ونزوئلا اشتراک خاص داریم، در عرصه فرهنگ هم داشته باشیم؛
که نداریم!
در عرصه فرهنگ و جامعه، همانقدر که در دیگر کشورهای آن منطقه اشتراکات داریم، در ونزوئلا هم داریم؛ پس نباید ونزوئلا را تبدیل به محل تمرکز کنیم و منتظر هابشدنش برای آمریکای لاتین باشیم.
در زمینه اقتصادی و سیاسی میتوانیم این کار را بکنیم، چون اشتراکات اقتصادی و سیاسی ما با ونزوئلا زیاد، خاص و متفاوت با دیگر کشورهای آن منطقه است؛
اما آیا در عرصه فرهنگ هم اشتراکاتمان در همین حد خاص هست؟!
قطعا خیر.
@MajKarimi
مقصد مغفول ما در آمریکای لاتین؛
به بهانه صدرنشینی مجدد کشور پرو در اخبار آمریکای لاتین، بهخاطر آزادشدن دیکتاتور اسبق این کشور و زندانیماندن رییس جمهور سابقش!
تاکنون چندباری نام آقای وارگاس را که در پرو حضور دارد و تازهمسلمان است را آوردم ولی کامل معرفی نکردم
ادوار کویروگا حسین وارگاس، سابقا یک مبارز چپ پرویی بود.
بیش از ۱۰ سال پیش، در حاشیه کنفرانس جهانیای که دولت بولیوی مستقل از سازمان ملل و برای مقابله با سیاستهای جهانی یکطرفه سازمان ملل در حوزه محیط زیست که به نفع ابرقدرتها بود، برگزار کرد، آقای وارگاس که یک سرخپوست معتقد به ایدئولوژی چپ و مبارزات چریکی بود، خبردار میشود که چند نفر از طرف جمهوری اسلامی ایران هم در کنفرانس حضور دارند.
به سراغ آنها میرود و از آنجایی که گمان میکرده که این سه نفر، از اعضای دولتی ایران هستند، درخواست سلاح و امکانات نظامی برای مقابله با امپریالیسم در پرو میکند.
آن سه نفر که با توصیه محمدصادق شهبازی و چندی دیگر به آن کنفرانس رفته بودند و شامل یک طلبه مبلغ بینالمللی، یک خانم و یک آقای فعال اجتماعی و دانشجویی دیگر میشدند و مقام دولتی نبودند، نمیتوانستند درخواست آقای وارگاس را اجابت کنند، اما آن طلبه، یعنی سید علی موسوی، به ناگاه آقای وارگاس را به اسلام و تشیع دعوت میکند و روش مبارزه در اسلام را، از جمله مکتب امام حسین را، به او نشان میدهد و با روضه دلش را میلرزاند.
پس از چندوقت، وارگاس به موسوی
برای دیدار دوباره پیغام میدهد اما موسوی که به لحاظ جغرافیایی دور از اوست، شیخ سهیل اسعد را به وارگاس معرفی میکند.
بعد از آن، سهیل اسعد به موسوی پیغام میدهد که این شخص، نهتنها خودش مسلمان و شیعه شد بلکه دسته دسته از افراد گروهش را میآورد و شیعه میکند!
از آن پس بود که ادوار کویروگا وارگاس، به نام «حسین» مزین شد.
خود وارگاس هم پس از چندی، به ایران آمد و مدت کوتاهی در یک دوره جامعةالمصطفی شرکت کرد و برگشت به پرو تا روشهای مبارزات چریکی را ترک کرده و با ترکیب اندیشه اسلامی با فرهنگ بومی اینکایی، سازمانی اجتماعی و سیاسی به نام «اینکاریاسلام» تشکیل دهد.
اکنون وارگاس در پرو نیاز به کمک دارد که منزوی نباشد؛ نه صرفا کمک مالی، بلکه یک ارتباط دلگرمکننده و خارج از طمع اقتصادی.
چراکه رسانههای غربگرا و اسراییلی حسین وارگاس و سازمانش را تحت فشار قرار دادهاند و حتی یک رسانه اسراییلی مثل این لینک نیز آن را در سال ۲۰۲۱، «حزبالله» جدید در آمریکای لاتین خوانده است:
israelnoticias.com/latam/peru-en-la-mira-de-iran-para-actividades-terroristas-en-latinoamerica/
اما چه کنیم که جمله «سفیر باید تاجر باشد»، چون لکه ننگی در اندیشههای سیاست خارجی جریان انقلابی درحال نفوذ است و این یعنی تا وقتی وارگاس بر فرض محال رییسجمهور نشود و منابع اقتصادی پرو به دستش نیفتد، نباید در عیان و علن، به کمک او رفت و برایش رایزنی کرد.
راستی، وارگاس با پدرو کاستیو، رییسجمهور سرخپوست سابق پرو که به دنبال تحولات سیاسی در این کشور بود، رابطه خوبی داشت...
پن: میدانم زیرپوستی خیلی کارها انجام میشود؛ چون در یکی از کتب مربوط به شهید حسین همدانی خوانده بودم که ایشان در دهه ۱۳۷۰، مدتی ماموریت کنگو داشتهاند برای بررسی وضعیت آن کشور؛ پس طبیعتاً تا الان به صورت مخفی خیلی کارها شده اما صدور فرهنگ و تمدن، آن هم وقتی نهادی مثل اینکاری اسلام در مقصد حضور دارد، نباید همهاش زیرپوستی و اطلاعاتی باشد؛
«مکتب هیاهو میخواهد!»
* منبع روند تحولات فکری وارگاس از آشنایی با آن سه شیعه ایرانی تا تحصیل در جامعةالمصطفی و بازگشت به پرو، کتاب «در میان سرخپوستها» است.
@MajKarimi
در کتاب جمعه دوم آوریل که شامل خاطرات همسر شهید حجتالاسلام محمدحسن ابراهیمی(مبلغ بینالمللی در کشور گویان که در سال ۱۳۸۳ در این کشور شهید شد) میشود، ذکر شده بود که تعدادی از سیاهپوستهایی که نژاد آفریقایی داشتند و برای آموزش، به مرکز اسلامی تحت نظر شهید ابراهیمی میآمدند، همواره تحت کنترل فردی مشکوک که پیش از شهید، کنترل مرکز را بعهده داشت و اصالتا تانزانیایی بود، قرار داشتند.
این که سیاهپوستها در آن مرکز تحت کنترل فردی دیگر درمیآمدند، دلایل زیادی میتواند داشته باشد، از جمله اینکه خودشان با هم متحد نبودند.
یک فرد غریبتر، وقتی میتواند تسلط بر جمعی پیدا کند که آن جمع با هم نباشند.
این مشکل اختلافات درونی را سیاهپوستها در آفریقا هم بعضاً دارند.
مثلاً یکی از چالشهای چه گوارا در دهه ۱۹۶۰ که با کمک کوبا، الجزایر و تانزانیا به کنگو رفت تا جنگ چریکی علیه استعمار بلژیکیها راه بیندازد، این بود که نمیتوانست همه قبایل سیاهپوست را پای کار بیاورد و این به دلیل اختلافات درونی آنها بود.
این یکی از نقاط ضعف سیاهپوستها است که جدای از آفریقا، حضوری جدی در آمریکای لاتین نیز دارند؛ یعنی حدود ۱۳۰میلیون از ۶۶۰میلیون انسان در آمریکای لاتین، از نژاد افریقایی هستند.
پس کم نیستند و باید بررسیشان کرد.
برای چه؟
برای آنکه اینها نیز مانند سرخپوستهای آمریکای لاتین، تا حدودی هنوز پایبندیهای سنتی در پسِ ذهنشان مانده و در احیای مفهوم خانواده، اقتدار مرد و لطافت زن، مقابله با استعمار فرانو و... میتوان از آنها کمک گرفت؛ و الگوی زندهای از خودشان مانند شیخ زکزاکی را جلوی چشمشان گذاشت تا به الگویی نو برای مبارزه دست یابند و اتحاد در دوره جدید جهان را با مشاهده یک نمونهی جلوی چشم، که در نیجریه درخشیده، مشق کنند.
@MajKarimi
چندوقت پیش یکی از دوستان علاقهمند به مطالعه باستان، میگفت رومیهای باستان در یکی از حملات وحشتناک خود به قوم کارتاژ(نام تمدنی باستانی در شمال آفریقا) کشتار زیادی کرده و در آن زمان دهها هزار نفر را قتل عام کردند.
اما همواره در تاریخ مشهور بوده که کارتاژیها، اقوامی بربر و وحشی بودهاند که به راحتی انسان قربانی میکرده و از آداب بشر به دور بودهاند.
اما در چندسال اخیر اثبات شده که این ادعا درمورد کارتاژیها، برگرفته از پروپاگاندای رومیان بوده که درحال آمادهسازی روحیه سربازان خود برای کشتاری عظیم بودهاند و این، دروغی بیش نبوده است.
با شنیدن این نکته که صحتش بعید نیست، به پروپاگاندای غربیها در ۲۰سال اخیر علیه مسلمانان و اعراب فکر میکنم و اینکه چگونه جهان را از «مسلمانانِ تروریست»، با سینما و تبلیغات ترساندند که البته با ماجراهای اخیر فلسطین، همه این نقشهها بر باد رفته است.
اما چرا جو اسلامهراسی راه انداختند؟
چون مانند رومیان، میخواستند اذهان مردم خود را جهت حمله نظامیان به «این وحوش بدویِ که مسلمان نام دارند»، آماده کنند.
و البته جای توجیهی برای آیندگان خود بگذارند.
با این حساب، آیا نباید در عمده روایتهای تاریخی موجود از وضعیت تمدنی و فرهنگی سرخپوستهای قاره آمریکا که توسط اروپاییها نگاشته شده، شک کرد؟!
آیا واقعا سرخپوستها به راحتی یک کودک، زن، اسیر و... را هفته یا ماهی یکبار برای خدایان خود قربانی میکردند و قلب او را زنده زنده بیرون میکشیدند؟!
آیا واقعاً همواره وحشی و مانند حیوان زندگی میکردند؟!
نمیخواهم بگویم آنها دارای آیینی پاک و مقدس بودند، اما آیا چنین وحشی بودند؟!
برای ساخت و اصلاح یک جامعه بزرگ مثل آمریکای لاتین که صدهاسال تحت تسلط بیگانه بوده، ابتدا باید در مسلمات ذهنی راجعبه آن شک کرد و مجدداً همهچیز را از نو بررسی کرد.
و چه شکی بهتر از شک در روایت غارتگران از آن منطقه؟!
شاید بد نباشد برای تصویرسازی مجدد از سرخپوستها، کتاب «تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا، پیش از کریستف کلمب» نوشته حمید شفیعزاده، را بخوانیم.
چرا تصویرسازی مجدد از این قشر را نیازمندیم؟!
چون همانطور که پیشتر گفتم، سرخپوستها، چه اصیلان آنها و چه آنها که اصطلاحا مستیزو(دورگه سرخپوست-اروپایی) هستند، درصد جمعیتی بالایی را در منطقه شکل داده و در عرصههای فرهنگی و اجتماعی به سبب عقاید سنتیشان، یک پتانسیل بزرگ به شمار میروند.
همچنین، رشد جمعیت عجیبی نسبت به دیگر اقوام در منطقه دارند و آینده منطقه برای آنهاست.
@MajKarimi
کتاب «تولد در سائوپائولو» که چندماه پیش در ایران چاپ شده، یک دلیل دیگر به دلیلی که چندوقت پیش آقای سهیل اسعد درمورد لزوم تاسیس فروشگاه غذا و دارو و... گفته بود، اضافه کردم.
شیخ اسعد میگفت بسیاری از تازه مسلمان ها بحران تامین غذای حلال از فروشگاه اسلامی و مواردی اینچنینی دارند.
و در کتاب مذکور، خانم کامیلا سلستینو که اکنون شیعه شده، روایت میکند که وقتی در ۱۷سالگی، مسیحیت، آتئیسم و بودیسم را تجربه کرده بود، برای کار به سراغ یک غرفه بزرگ در مرکز شهر رفت و به سبب خوشرفتاری صاحب مغازه که یک شیعه لبنانی بود، با اسلام آشنا شد و نهایتا شیعه شد.
این داستان، مرا یاد ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی انداخت که چگونه تاجران مسلمان، اسلام را به آن منطقه بردند.
چگونه تجارت، سبب قدرتیابی شما در منطقه مقصد میشود و دست شما را برای نمایش چهرهای مقتدر از اسلام و همچنین در معرض دید، باز میگذارد.
راستی، عمده ۴۵میلیون عربی که در آمریکای لاتین حضور دارند، اصالتا اهل شامات(سوریه، لبنان و فلسطین و بعضاً اردن) هستند و اهالی شامات نیز مانند مردمان ترکیه، بسیار اهل تجارتاند.
قبلا درمورد پتانسیل اعراب آمریکای لاتین برای احیاء فرهنگ خانواده در آمریکای لاتین نوشته بودم.
اما این که آنها اهل تجارتاند نیز پتانسیل بزرگیست که بسیار هم مشهور است.
حتی وقتی اسراییل میخواست در دهه ۱۹۷۰ جاسوسی به نام«الی کوهن» را روانه سیستم دفاعی سوریه کند، ابتدا یک شخصیت جعلی سوری برای او میسازد و برای رزومهسازی، کوهن را چند مدتی به آمریکای لاتین میفرستد تا با عنوان تاجر پارچه، درمیان دیگر اعراب منطقه کسب رزومه کند و با نفوذ در بین آن جمع اقتصادی، بتواند شخصی را پیدا کرده و به درون نظام بشار اسد در سوریه نفوذ کند.
که همین هم میشود ونفوذ میکند و البته پس از افشای اطلاعاتی که برای اسراییل فرستاده، اعدام میشود.
@MajKarimi
در اخبار میخواندم که رایزن فرهنگی ایران در اسپانیا، ابتکار جالبی زده و برای تنویر افکار نخبگان اسپانیایی درمورد ایران و پیشگیری از بیماری ایرانهراسی، از سفر آنها به ایران حمایت میکند تا خود از نزدیک ایران و زیباییهای انسانی و طبیعی و فناوریاش را ببینند و پس از بازگشت، برای دیگران روایت کنند تا ایرانهراسی خنثی شود.
طرح جالبی بود. چون هرچقدر تصویر و پوستر مجازی بزنی، به اندازه نیمساعت قدم زدن در فضای حقیقی ایران نمیتوانی در شناخت واقعیت ایران به انسان اروپایی کمک کنی.
اما جالبتر وقتی میشود که اهالی مناطق دوردستی مثل آمریکای لاتین را با مظاهر برتر تمدنی خود آشنا کنیم.
اربعین را میگویم...
یک خانم کارمند وزارت امور خارجه ونزوئلا چندسال پیش در مراسم پیادهروی اربعین شرکت کرده و از این حضورش مستندی ساخته به نام solka که هماکنون در عماریار موجود است.
قطعا تاثیر همچین روایتی و همچین حضوری بر خود آن خانم و مخاطبانش بسیار بیشتر از دهها سخنرانی در آمریکای لاتین درمورد فرهنگ ناب اسلام است.
من اگر یک مسئول در حوزه آمریکای لاتین بودم، اعم از سفیر یا یک کارمند ساده، این طرح حمایت و تامین مالی اشخاص علاقهمند در آمریکای لاتین برای حضور در پیادهروی اربعین را انجام میدادم.
مشکل مالیاش را هم از این راهها حل میکردم:
- کمکگیری از خود دولتهای مقابل برای تبادل فرهنگی.
- بودجه سازمانهای فرهنگی که بهجای آنکه اینگونه حرکات زیرساختی انجام بدهند، برخلاف امر امام خامنهای که گفت «میزبانی را از عراقیها نگیرید»، میروند در عراق موکب میزنند!
- و مهمتر و پولدارتر از همه، هیئتها و شخصیتهای شناختهشدهای هستند که با جمعآوری کمکهای مردمی، در ایام اربعین چندصدمیلیونی خرج میکنند. اینها را با این استدلالها قانع میکردم که پولشان را صرف دادن غذا در راه کربلا نکنند و به طرح مذکور بدهند:
۱. رهبری گفته میزبانی را از عراقیها نگیرید، پس ما نباید آنجا موکب بزنیم.
۲. جدای از امر رهبری، در عراق به لحاظ تامین غذا، هیچ نیازی به ایرانیها نیست. همه میدانیم که غذا زیاد هست و اینهمه دورریز غذا کنار خیابانهای راه اربعین، سند این مطلب است.
فقط اگر شما نباشی، زائر بهجای آنکه این طرف جاده کباب بخورد و برگردد آنطرف جاده هندوانه بخورد، یک مقدار کیفیت غذایش، #شاید، پایین بیاید. و البته زائر، با حضور موکب شمای هیئتی ایرانی چندصدمیلیون تومانی، غذای آن پیرزن فقیر روستایی عراقی را تحویل نمیگیرد و دلش را میشکند.
بهتر است اگر میخواهی خرجی برای امام حسین کنی، نیازی را برطرف کنی.
غذا در اربعین زیاد است و بود و نبود موکب تویِ ایرانی، تفاوتی ایجاد نمیکند و عملا نیازی را برطرف نکردهای.
اما اگر آن سرخپوست بولیویایی و مستیزوی برزیلی و مسیحی آرژانتینی علاقهمند به حضور در جغرافیای اربعین را اگر تامین مالی کنی، واقعا نیازی را برطرف کردهای...
اگر پنج نفر غیرمسلمان(جدای از اشخاصی که خودشان سرمایه دارند و میآیند) را هم با این راه تامین مالی بتوان از آمریکای لاتین به اربعین آورد، برای شروع، کار بزرگیست.
@MajKarimi
ارقام و آمارها و گفتههای مربوط به فساد جنسی در آمریکای لاتین را که میبینم، با خودم میگویم لابد روزی که قرار بود اقتدار مردها در این سرزمینها نابود شود، عدهای گمان میکردند باید پیِ بازیابی حقوق زنان باشند.
لابد وقتی نایت کلابها در حال گسترش بود، عدهای در کلیسا گمان میکردند باید مراسمات کلیسا را با مشروب و کنسرت جذاب کنند تا جوانها را جذب کنند.
و الان هم که کلیساها برای نشاندادن مهربانی خود و جذب جامعه و از ترس محکومیت رسانهای، پرچم همجنسبازان را بعضاً بر در خود میآویزد.
چقدر این مهربانی و عقبنشینی کلیسا مرا یاد این روزهای خودمان میاندازد...
فکر میکنیم با صرفِ عطوفت و مهربانی، میتوان دین را نگه داشت.
اشتباه تاریخی کلیسا در جهان همین بود و البته افسردگی برخی از اصحاب کلیسا در آمریکای لاتین بابت ظلمی که کلیسا در همراهی با استعمار و استثمار کرده بود، سبب تقویت این عقبنشینی و مهربانی غیرلازم شد.
@MajKarimi
الکس صعب که اخیرا از زندانهای ایالات متحده آزاد شده، تاجری بود که برخی ملزومات ونزوئلا در دوران تحریمهای سنگین آمریکا علیه این کشور را تامین میکرد
صعب یک رگ عربی هم دارد
و سند کوچکیست برای لزوم استفاده از پتانسیل اعراب آمریکای لاتین در حوزه اقتصاد.
هرچند بعضی از اعراب این منطقه مانند دروزی ها مسلمان نیستند، اما از طریق دیگر جریانهای عرب منطقه میتوان با آنها ارتباط گرفت و در حوزههای اقتصادی با آنها همکاری کرد.
چیزی که در پیام ریپلای شده به آن اشاره کردم.
@MajKarimi
14_SOSH04-_Ostad_Safaei_Haeri-_Safaye_Del_(4).mp3
3.17M
نگاه به نامحرم و دروغ و...، گناههای خوب ماست؛ خطر اصلی در طاعتهای ماست که سراسر کبر و غروره.
علی صفایی حائری
کاوش مدیا را اگر دنبال کنید، متوجه میشوید که حتی وقتی کارشناسان غربی از اثرگذاری ایران در جنگ غزه سخن میگویند، آن را یک ماجرای ملی و نژادی میبینند و حرف از دنبالشدن منافع ایران در این جنگ میزنند.
در داخل نیز عدهای همین خط را تکرار میکنند.
من حرفی در این ندارم که باید برای گروهی از جامعه که تقیدات دینی ندارد، حرف از دنبالشدن منافع ایران در جنگ غزه زد، اما اینکه حتی حزباللهیها هم همین حرف را بزنند و مبانی اُمّی و دینی ما در جنگ غزه را فراموش کنند، خطرناک است.
ما آمریکا نیستیم که دیگران را برای ایران بخواهیم.
ما اسلام را برای ایران نمیخواهیم.
ایران را برای اسلام میخواهیم.
در حالت اول، لزوما اسلام به قدرت نمیرسد و صرفا ایران یک پیشرفت کوتاهمدت خواهد کرد و بعد هم مانند آمریکا فرومیپاشد.
اما در حالت دوم، هم تعالی اسلام جهانی میشود و هم ایران در این راه ساخته شده و سربلند خواهد شد.
مواظب باشیم که تمجید کارشناسان اروپایی و آمریکایی از ایران سبب گمکردن راه نشود.
@MajKarimi
اگر قدرت آینده جهان را در شرق بدانیم، چهار ابرقدرت شرقی را میتوان در نظر گرفت که به لحاظ موقعیت جغرافیایی، به مثابه چهار ضلع لوزی هستند:
ضلع شرقی، چین
ضلع شمالی، روسیه
ضلع غربی، ایران
ضلع جنوبی، هند
در میان این چهار ضلع، کشورهایی قرار دارند که بلاشک محل نزاع این چهار ابرقدرت خواهند بود.
این کشورها شامل کشورهای حوزه آسهآن(اندونزی، مالزی و...)، کشورهای افغانستان و پاکستان و کشورهای آسیای میانه هستند.
امتیاز ما در بین این چهار ابرقدرت این است که ای کشورهایی که مرز بین ما و سه ابرقدرت دیگر را تشکیل میدهند، مسلمانند.
و جدای اشتراک دینی، کشورهای آسیای میانه با ما اشتراکهای ملی و قومی هم دارند.
تهدید ما چیست؟
۱. روسیه کارهای فرهنگی را خیلی وقت است شروع کرده. مثلا دولت تاجیکستان چندسالی است که سیستم آموزشی را ملزم به آموزش خط سریلیک روسی به جای خط فارسی میکند.
۲. موسسات فرهنگی چینی و فرهنگهای بیتیاس کرهای در حال رشد در این نواحی هستند.
۳. ترکیهایها درحال القای تعصب نژادی ترکی به منطقه آسیای میانه، بهخصوص قزاقستان و ازبکستان هستند.
@MajKarimi
دختری عرب در خیابانهای ایتالیا چفیه فلسطینی را به کمر میبندد و در حمایت از فلسطین میرقصد
دختری بیحجاب در ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ به راهپیمایی میآید و از جمهوری اسلامی حمایت میکند
خوانندهای مصری با سبکی آمریکایی گیتار مینوازد و علیه آمریکا و اسرائیل میخواند
پسر عرب و مسلمان و همجنسباز در برزیل از فلسطین حمایت میکند
و...
نمونههایی از این دست زیادند که یک فرصت و یک تهدید در دل خود دارند:
فرصت: تاثیرات فرهنگی غرب، اگرچه در اذهان و قلوب جوانان مسلمان رسوخ کرده اما بسیاری از این جوانان متوجه کلیت حق و باطل در عرصه سیاست هستند و این اثرات جنگ نرم، هنوز آنها را نابود نکرده.
تهدید: غرب توانسته مدلها و روشهای خود را در وجود بسیاری از جوانان ما بکارد و این یعنی این جوانان نمیخواهند با مدلهای دینی پیش بروند.
این حرکات یعنی اینکه درست است که این جوانان حاکمیت آمریکا را نمیپذیرند، اما لزوما طرفدار مدل اسلامی حکومت و جامعه هم نیستند و در حالتی یک بام و دو هوا قرار دارند.
برد با ماست اگر زودتر بتوانیم پیوند سیاست و فرهنگ و جامعه با هم را به این جوانان نشان دهیم و برایشان جا بیندازیم که اگر از ترامپ و بایدن بدت میآید، باید از فلان فیلسوف و اقتصاددان لیبرال هم بدت بیاید؛ اینها جدای از هم نیستند.
@MajKarimi