پشت+ی+بان
آمد توی واگن زنانه و اولین جایی که پیدا کرد، نشست. خانمهای مُسن ایستاده بودند. خانمی جلو آمد و بهآرامی گفت: "لطفا برید توی قسمت مردونه."
مرد صدایش را بالا برد و دادوبیداد کرد.
یکی از خانمها پشتش درآمد: "حالا یه مرد اومده تو قسمت زنونه، بقیه مُردن؟"
تازه یک دعوای موافق و مخالف هم بین مسافرها افتاد. مرد ولی بیخیال روی صندلی نشسته بود.
واگن شلوغ شد و خانمها معذب بودند از اینکه بالای سر او بایستند. خانمهای بغلدستیاش هم بافاصله نشسته بودند.
یکیدونفر دیگر هم صدایشان درآمد و به او تذکر دادند.ده دقیقه بعد، مرد با فحاشی توی ایستگاه خودش پیاده شد و رفت.
چندباری زنگ زدم به پلیس، شهرداری، اتوبوسرانی، ولی هیچکس پاسخگو نبود. پاس میدادند به همدیگر.
دلم میخواست یک جایی یک نفر پشتمان دربیاید. پشت ما زنهایی که نه صدایمان به بلندی عربدههای مرد بود و نه زور بازویمان. حیا و عفتمان هم اجازه نمیداد جواب پردهدریهایش را بدهیم.
چند روزی است خبری را خواندهام و دلم قرصتر شده. قانون حمایت از خانواده برای این مردان هم فکری کردهاست.
✍امینی
#روایت_مردمی
#قانون_همه_چی_تموم
با ما همراه باشید.
https://eitaa.com/ekhlasse
آستینهای بلند
لباسهای پسرش را آماده گذاشته بود تا چمدانش را ببندد. بغض کرده بود. غرغر میکرد، بلکه دلش راضی شود.
_ همون بهتر که بری از این مملکتِ عقبافتاده. مالزی خیلی بهتر از اینجاست. مَدرستون هم آمریکاییه. همهچیزش بهروزه.
پیراهنها را تا کردم و دادم دستش. هفتهشت تا پیراهن مردانهی آستینبلند.
پرسیدم: "مگه مالزی گرم نیست! چرا همه پیراهنهاش آستینبلنده؟!"
_ قانون مَدرسشونه. پسرها باید پیراهن آستینبلند بپوشن.
_ چه جالب! قانون پوشش، برای پسرها، توی یک مدرسهی آمریکایی در مالزی!
پس چرا مردم ما برای قانون پوشش عرف، توی دانشگاهها غر میزنند؟!
✍ز.سادات
#روایت_مردمی
#قاعدهی_زندگی_جمعی
#قانون_حمایتازخانواده
https://eitaa.com/ekhlasse